سلام دوستان داستانی که براتون تعریف میکنم داستان سکسی هست که برای من و زنم در یک مسافرت اتفاق افتاد و قضاوت واقعی یا تخیلی بودنش به عهده خودتان .اسم من کامران هست ۲۶ سالم هست با قد حدود ۱۷۴ و سایز کیرم شق شده نهایتا ۱۵ تا ۱۶ سانتیمتر با قطر حدود ۴ و نیم سانت. اسم زنم نگار هست و۲۳ سالش با قد حدود ۱۵۰ صورت نیمه گرد پوست سرخ وسفید چشمهای سبز روشن موهای قهوهای روشن بلند شلال که تا وسط کمرش میرسه لبهای غنچه ای و چشمهای نیمه بادامیش اون را خیلی شبیه زنهای ژاپنی کرده و اصالتا ترکمن هست کمر باریک و قوس دارش کون برجسته و طاقچه ای نیمه بزرگش را بزرگتر نشون میده و کس کوچولو و تنگ ولی با لبه های نسبتا بزرگ داره طوری که کمتر مردی هست که موقع راه رفتن کونش را ببینه و نخواد خیره بشه و نگاهش متوجه اون نشه و همین قضیه باعث شده بود که هر موقع تو خیابون قدم میزدیم نگاه مردهای دیگه بهش زیاد باشه و هر دوتامون این قضیه را میدونستیم نه تنها باهاش مشکل نداشتیم که حتی حال هم میکردیم ما هر دوتامون تو سکس داغ هستیم و سعی میکنیم انواع مدلها را تو سکس امتحان کنیم در اغلب موارد پیش از سکس فیلم سکس نگاه میکنیم و بعد داستان های داخل فیلم را بازی میکنیم که همین کار حشرمان را دوبرابر میکنه بیشتر فیلمهایی که نگاه میکنیم به انتخاب نگار هست و از بین فیلمها فهمیدم که نگار از فیلمهایی که یک مرد یا چندتا با کیر بزرگ و سیاه با زنهای سفید مثل خودش سکس میکنن خیلی خوشش میاد و هر موقع این نوع فیلمها را دیدیم بعدش حسابی سکس داغ کردیم البته بگم خودم هم از دیدن ناله کردن زنها زیر کیر بزرگ مخصوصا که زنها سرخ و سفید باشن و با یک یا چند تا کیر بزرگ سیاه کرده بشن لذت میبردم و نگار را جای اونها فرض میکردم و حسابی شق میکردم منو نگار تو بیان کردن گرایشها و احساسات سکسیمون از هم پنهان کاری نداشتیم یک روز که داشتیم یکی از همین فیلمها را میدیدیم که دوتا مرد با کیرهای بزرگ سیاه بالای ۲۰ سانتیشون داشتن یک زن چینی یا ژاپنی ریز نقشی مثل نگار میکردن به نگار گفتم زنه چقدر اندام و صورتش به تو شبیه هست دوست داشتی جای زنه بودی نگار هم که داشت با یک دست با کیر من ور میرفت و بادست دیگه کسش را انگشت میکرد با لبخند نگاهی به من انداخت و گفت اوووف آره وای ولی اینا خیلی کیراشون بزرگ و کلفت هست من با این کس کوچولو و کون تنگ بیفتم زیر اینا حتما از هوش میرم تو چی دوست داری جلو تو اینجوری من را بکنن که من گفتم آره چرا که نه باید حس سکسی خیلی عجیبی باشه که ببینم زیر یک یا چندتا کیر سیاه ناله میکنی و حال میکنی ما فیلمش میبینیم اینقدر شق میکنیم و حشری میشیم حالا اگر واقعی بشه اونم برای خودمون چی میشه نگار با این حرف من همینطور که داشت با کیرم بازی میکرد یک کم کیرم را فشار داد و گفت چه فایده ما فقط میتونیم حرفش را بزنیم نمیشه که عملیش کنیم و تجربش کنیم ببینیم تو واقیت چی هست من که حسابی حشرم بالا زده بود گفتم چرا نمیشه باید بگردیم کسی پیدا کنیم که کیر سیاه و بزرگ داشته باشه مورد اعتماد هم باشه که نگار گفت آخه اینجا که خارج نبست اینجا ایرانه کجای ایران کیر های سیاه و بزرگ اینجوری هست تازه اگر هم باشه چطوری جورش کنیم با خنده گفت بریم بهش بگیم آقا بیا با کیر کلفت وسیاهت کس زن من بگذار که من هم با لبخند نگاهی بهش کردم و گفتم مثل اینکه واقعا خوشت اومده و دوست داری عملیش کنی اگر واقعا جدی هستی من یک راه حل براش دارم که با هیجان پرید و شروع کرد به ساک زدن کیرم و گفت راه حلت چی هست که گفتم یک مسافرت به شهرهای جنوب شنیدم مردهایی که اصالتا اهل اونجا هستن و عرب کیرهای سیاه و کلفت و بزرگی دارن چون زمان سربازی یک هم خدمتی داشتم که اهل روستاهای اطراف اهواز بود و با اینکه قد کوتاهی داشت ولی کیرش کلفت و دراز بود و یادم میاد که گفت اکثر مردهای عرب اینجورین نگار که با شنیدن این حرف و اینکه این تخیل را میشه عملی کرد دیگه اینقدر حشرش بالا زد که حالت چهار دست و پا شد و کیرم را که سفت وشق شده بود را گرفت و گذاشت در سوراخ کونش که گفتم نگار این سوراخ کونت هستا که گفت میدونم میخوام ببینم با کیر نیمه کلفت و ۱۵ ۱۶ سانتی تو چه حالی بهم دست میده میتونم طاقت بیارم یانه که اگر کیر بزرگ و سیاه مثل تو فیلمها جور شد باید باهش چکار کنم که من هم گفتم پس بگذار حداقل با روغن یک کمی چرب کنم که راحت تر بره تو روغن را از روی پاتختی برداشتم و یک کم به کیرم زدم و با انگشت چربم با سوراخ کونش بازی کردم نگار درحالیکه داشت از شدت حشری شدن میلرزید گفت بکن توش دیگه طاقت ندارم که من هم کیرم را گذاشتم در سوراخ کونش و یک فشار آروم دادم که کله کیرم کامل رفت تو کونش نگار که اولین باری بود که تواین دوسال ازدواجمون بهم کون میداد جیغ ریزی کشید و ملافه را چنگ زد و گفت توجه نکن باز هم فشار بده بعد از اینکه یکی دوبار عقب و جلو کردم کیرم را تا ته کردم تو و بعد از چند دقیقه تلمبه زدن چون حسابی با دیدن این فیلم و صحبت در مورد خودمون حشری شده بودم آبم با فشار اومد و ریختم تو کونش و بیحال کنار هم رو تخت دراز کشیدیم ۱۰ ۱۵ دقیقه ای که گذشت و یک کم سر حال اومدیم سحر دوباره شروع کرد با کیرم ور رفتن و گفت کی میخوای عملیش کنیم که گفتم همین فردا میرم مغازه را میسپرم به شاگردم و یک هفته تا ده روز میریم مسافرت اهواز که تا حالا نرفتیم اونجا ببینیم چی میشه من شغلم فروشنده لباس زنانه هست که بعد از خدمت پدرم برام یک مغازه تو یک پاساژ خرید نگار با خوشحالی یک آخ جون کشداری گفت و دوباره شروع کردن به ساک زدن برام و اونشب دوباره یک سکس داغ از کس و کون باهاش کردم فردا صبحش بعد از اینکه مغازه را سپردم به شاگردم و ماشینم را تو تعمیر گاه دوستم یک چک کلی کردم حدود ساعت ۱۱ بود که برگشتم خونه و نگار را که وسایل سفر را برداشته و آماده بود را سوارش کردم و براه افتادیم چون ما در یک شهر کوچک استان فارس نزدیک به جنوب زندگی میکنیم ساعتهای ۷ شب بود که رسیدیم اهواز به نگار گفتم تو این ساعتها بعید میدونم هتل خوب بتونیم گیر بیاریم بهتر هست که به یک مسافر خونه سر راهی بریم استراحت کنیم وفردا بگردیم یک هتل خوب پیدا کنیم که با موافقت نگار به اولین مسافر خونه که رسیدیم داخل شدیم و قسمت پذیرش مردی حدود ۴۰ ساله نشسته بود که با دیدن ما ایستاد و با لهجه عربی خوش آمد گفت و من گفتم انشاالله که یک اتاق خالی برای امشب دارید به ما بدید تا فردا بریم یک هتل با امکانات مناسب بگیریم که با لبخندی گفت نداشته باشم هم برای زن و شوهر جوانی مثل شما شده اتاقی را خالی میکنم معلوم بود هیکل سکسی نگار حسابی چشمش را گرفته بود خلاصه بعد از اینکه شناسنامه ها را گرفت و مشخصات را وارد دفتر کرد پرسید گردشگر هستین اومدین اهواز و با اشاره به نگار گفت از شکل و شمایلتون مخصوصا خانم معلوم هست اهل این دور و اطراف نیستین که من گفتم بله من تهرانی و خانومم اصالتا ترکمن هست ولی ما تو یکی از شهرهای کوچک استان فارس زندگی میکنیم و بله برای اولین بار هست که به اهواز میایم و قصد مون هم تفریح و گردش به مناسبت دومین سالگرد ازدواجمون هست که با لبخند نگاهی به سر تا پای نگار کرد و گفت مبارک باشه خانم زیبایی نصیبت شده انشالله خوش بگذره ولی اهواز خیلی جاهای دیدنی نداره اما روستایی اطرافش هست که تو این فصل بهار حسابی با نیزارها و نخلستانهای بزرگش دیدنی هست و مسافر زیاد اونجا رفت و آمد میکنه من خودم هم اصالتا اهل اونجا هستم ولی برای کار اومدم اهواز توصیه میکنم اول برید اونجا بعد برگردید اهواز نگار با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شد و گفت اتفاقا من خیلی از دیدن فضاهای نخلستان لذت میبرم مرد درحالیکه آدرس روستا را رو یک تکه کاغذ مینوشت به نگار گفت قول میدم اونجا بهتون خوش میگذره آدرس را گرفتیم و فردا صبحش بعد از تسویه حساب و خوردن یک صبحانه مفصل حدود ساعت ۱۰ و نیم بود که براه افتادیم و چون راه را بلد نبودیم و با استفاده نقشه گوگل میرفتیم بعد از اینکه مسافتی را اشتباه رفتم سرانجام تونستیم بعد از ظهر حدود ساعت ۳ و نیم برسیم به روستا همانطوری که مر داخل مسافر خونه گفته بود روستای زیبایی بود با نهرهای بزرگ کنار نخلستانهای پهناور که با نیزار بلند پوشیده شده بود و نهرها بعد از طی مسافتی به رود کرخه متصل میشدن هوا به خاطر اینکه تقریبا اواخر بهار بود گرم بود و به همین خاطر من با یک پیراهن آستین کوتاه و شلوار لی بودم و نگار هم با یک مانتو رنگ روشن جلو باز و یک ساپورت نازک چسبون که طبق معمول زیرش یک شرت لاپایی میپوشید که فقط یک پارچه مثلثی کوچیک روی کسش را میپوشاند و با گره زدن بند نازک کنار کمر ثابت میشد و از پشت هم کون تقریبا کامل لخت بود چون ساپورت نازک بود حسابی جلب توجه میکرد که نگار بعد از پیاده شدن یک کم مانتوش را دور خودش جمع کرد که زیاد جلب توجه نشه کوله را از تو ماشین برداشتم واز راه باریکی که از داخل نیزار رد میشد وارد نخلستان اونطرف یکی از نهرها شدیم سر سبزی بهاری نخلستان حسابی جذاب بود قرار گذاشتیم یک ساعتی داخل نخلستان قدم بزنیم و بعد برگردیم و بریم به سمت اهواز مناظر زیبای اطراف حسابی ما را به خودش مشغول کرده بود که متوجه شدیم غروب شده و هوا تاریک شده که به نگار گفتم بهتره برگردیم تا هوا کاملا تاریک نشده چراغ قوه ای را که داشتم از کوله بیرون آوردم و به قصد برگشت براه افتادیم حدود ۴۵ دقیقه بود که داشتیم راه میرفتیم که من ایستادم و گفتم فکر کنم داریم راه را اشتباه میریم چون منظره های اطراف برام آشنا نیست نگار که با شنیدن این حرف ترسیده بود بازوم را گرفت و خودش را به من چسبوند و گفت وای من میترسم فکر کنم اینجاها شبا حیوون وحشی هم باشه که من هم گفتم آره احتمالش خیلی زیاده ولی نگران نباش یک نیم ساعت دیگه میریم اگر به جایی نرسیدیم فریاد میکشیم شاید کسی صدامون را بشنوه و راه را نشونمون بده حدود ۴۵ دقیقه دیگه راه رفتیم ولی از روستا خبری نبود دیگه کم کم از دیدن آبادی نزدیک خودمون ناامید شده بودیم خواستم شروع کنم به فریاد کشیدن که کورسوی چراغی که بالا و پایین میشد به چشمم خورد به نگار گفتم اونجا را ببین به نظر میاد یک چراغی روشن هست نگار هم که دقیق شد گفت آره چراغه ولی چرا تکون میخوره بطرف نور که چند دقیقهای با ما فاصله داشت رفتیم وقتی که رسیدیم نور از فانوس دریایی بود که داخل یک اتاقک یک قایق نسبتا متوسط ماهیگیری آویزان شده بود درحالیکه چراغ قوه را به سمت اطاقک بالا میگرفتم صدا زدم کسی اونجا هست که در اطاقک باز شد و یک مرد عرب با یک دشداشه سفید درحالیکه که فانوس را در دست گرفته بود بیرون اومد چراغ قوه را پایین آوردم وبه طرف قایق رفتیم قایق روی نهر بایک طناب کلفت که به چوبی که داخل خشکی بود بسته شده بود وبا یک تخته با پهنای حدود یک متر قایق را به خشکی وصل کرده بود مرد عرب از روی تخته عبور کرد و به سمت ما اومد سلام کردم و گفتم ببخشید مزاحم شدم ما مسافریم اومده بودیم تو همین روستای کناری برای گردش و دیدن نخلستان خواستیم برگردیم که هوا تاریک شد و فکر میکنم راه را گم کردیم مرد عرب که حالا با فاصله یک قدمی روبرومون ایستاده بود باشنیدن نام روستا با یک لهجه عربی گفت نعم یعنی بله میدونم کجاس حتما شما گم شدید خیلی از روستا دور شدید امشب نمیتونید به اونجا برگردم راه بلد نیستین و خطرناک هست ودر حالیکه داشت به سمت قایق برمیگشت گفت ولی شما میتونی امشب داخل قایق مهمان باشید اطاق کوچک هست ولی برای سه نفر جا کافی داره نگاهی به نگار انداختم و چون چاره ای نداشتیم قبول کردو گفتم آخه مزاحم میشیم که مرد عرب در حالیکه داشت با دست به ما اشاره میکرد که به قایق بریم گفت لا خواهش دارم مزاحم نیستین پشت سر مرد وارد اطاق شدیم و مرد عرب چراغ را کنار در روی میخی آویزان کرد و روبروی ما ایستاد مردی حدودا ۴۸ یا ۴۹ ساله با قد هم قد خودم اما یک کم ورزیده تر بادی که از در میوزید دشداشه اش را به پاهاش میچسباند و معلوم بود که زیرش شرت نپوشیده چون هر از چند گاهی که باد دشداشه را به پاهاش میچسباند میشد برجستگی کیرش را زیر اون دید به نظر میومد کیر بزرگ و کلفتی باشه چند لحظه که به سکوت بین ما گذشت من با دراز کردن دستم سکوت را شکستم و خودم را معرفی کردم من کامرانم و خانمم نگار که مرد عرب درحالیکه داشت دستش را که از دست من بیرون اومده بود به طرف نگار دراز میکرد گفت خیلی خوشحال هستم من هم صالح هستم نگار در گوشم گفت بپرس دستشویی قایق کجاس که من هم پرسیدم و مرد عرب که حالا فهمیدیم که اسمش صالح هست گفت اینجا دستشویی نیست ولی یک جایی بیرون درست کردیم که دستشویی هست درحالیکه که چراغ را برمیداشت گفت بیایید تا نشان دهم از قایق بیرون رفتیم بعد از اینکه حدود بیست متری داخل نخلستان شدیم پشت چندتا درخت نخل محوطه کوچکی درست شده بود که با با برگهای نخل محصور شده بود و به عنوان دستشویی استفاده میشد مرد عرب به قایق برگشت و من چراغ قوه را به نگار دادم و رفت دستشویی کارش که تمام شد بیرون اومد واز گرما مینالید که خیلی گرم هست که من گفتم میخوای شالت را از سرت بردار مانتوت هم در بیار اینجا به جز من و صالح که کس دیگه ای نیست اون هم که غریبه هست و فقط همین امشب میبینتت که نگار گفت بیشتر ساپورتم که بهم چسبیده گرمم کرده بهتر هست ساپورتم را در بیارم و مانتوم را بپوشم که گفتم باشه اینجوری زودتر خنک میشی نگار ساپورتش را آورد و داد به من گذاشتم داخل کوله حالا نگار چون سوتین نبسته بود وزیر مانتو یک تاپ کوتاه آستین حلقه ای با یقه باز که کمی از خط بین سینه اش معلوم بود پوشیده بود عملا لخت به نظر میرسید مانتوش را پوشید که چون کوتاه بود و تقریبا تا رو زانوش میرسید ساق پاهاش از زیر زانو به پایین لخت بود که من یک نگاهی بهش کردم و گفتم گرمی هوا بدجوری ادم را حشری میکنه که نگار گفت وای آره منم اولین بار هست که جلو یک مرد غریبه اینجور میخام باشم که من هم گفتم بیخیال طوری رفتار کن که انگار برات عادی هست اون که نمیدونه تو چطور جلو غریبه ها لباس میپوشیدی بهش چشمک زدم و گفتم شاید هم برنامه ای تونستیم انجام بدیم برای همین اومدیم مسافرت دیگه نگار موهای بلندش را شونه کرد آبی بصورتش زد یک کم رژ لبش را تازه کرد و برگشتیم به اطاقک قایق صالح چراغ را به دیوار آویزان کرده بود که فضای کوچک اونجا را کاملا روشن کرده بود وارد که شدیم با دیدن نگار کاملا محو تماشای اون شده بود یک زن جوان باصورت سرخ و سفید که از گرما کمی سرخ تر هم شدهبود و آرایش ملایمی هم داشت با کمر باریک کون طاقچه ای که قوس کمرش بزرگترش کرده بود با اون مانتوی جلو باز نیمه لخت جلوش خودنمایی میکرد نگار که اصلا حواسش نبود که ساپورتش را در آورده و فقط یک شرت لاپایی پوشیده که اون هم نازک بود و عملا کسش توش کاملا میشد دید یک لحظه با دیدن نگاه خیره صالح مانتوش را دور خودش جمع کرد و صالح که بخودش اومده بود با شاره دست تعارف کرد که بفرمایید بشینید چون فضای اطاقک کوچیک بود من ونگار کنار هم رو به در به دیوار تکیه زدیم که با بادی که میاد خنک تر بشیم و صالح روبرومون نشست و سر صحبت را باز کرد و از من پرسید آقا کامران شغلت چی هست که من هم گفتم مغازه لباس زنانه دارم و صالح گفت مرحبا یعنی ما میتونیم بعدا با هم خیلی کار کنیم پرسیدم چطور مگه شغل شما چی هست صالح گفت من لباس بیشتر زنانه از عراق میارم یعنی با قایق قاچاق میکنم قیمت میتونم خوب به شما بدم سود کثیر داره برای شما که من هم خوشحال شدم و استقبال کردم چند دقیقهای بود که صحبت میکردیم و شماره موبایلم را گرفت که صالح گفت من طعام نخوردم انت یعنی شما خوردی که ما هم گفتیم نه از بعداز ظهر چیزی نخوردیم که صالح گفت اینجا خوراک زیاد ندارم ولی چندتا بیضه یعنی تخم مرغ دارم و در حالیکه لبخند میزد دستاش را مشت کرد مثل کیر شق شده روبروی نگار بالا آورد و گفت با خرما میپزم که حسابی قوی بشه که با این حرکتش ما هم خندیدیم شام را که خوردیم نگاهی به ما کرد و گفت از صورتتان معلوم خسته هستم بهتر هست بخوابیم و بلند شد از گوشه اطاقک دو تا بالش برداشت و به دست من و نگار داد و یک ملافه پارچهای بزرگ را بسمتم گرفت و گفت معذورم رو انداز فقط همین دارم البته برای هر سه تامون حتما کافی هست چراغ را از روی دیوار برداشت و گفت شما بخوابید من دستشویی میرم و میام یک گوشه میخوابم با رفتن صالح نگار چراغ قوه را روشن کرد و گفت یک جوری تنظیم کن که من سمت در باشم و باد که میاد خنک بشم که من هم به اندازه اینکه یک نفر بتونه بخوابه از دیوار اطاقک فاصله گرفتم دراز کشیدم و نگار هم کنار من با فاصله کمی از در خوابید و مانتوش را در آورد و به دست من داد و حالا با یک تاپ کوتاه و شرت لاپایی که داشت لخت بود ملافه را روی خودش کشید من هم پیراهن و شلوارم را در آوردم و با یک شرت و زیر پیراهن رفتم زیر ملافه چند دقیقه بعد صالح وارد اطاقک شد چراغ را به دیوار آویزان کرد و اومد سمت دیوار با فاصله کمی کنار من خوابید و ملافه را روی خودش کشید ولی چراغ را خاموش نکرد که من با خودم گفتم حتما فراموش کرده که گفتم چراغ را فراموش کردی خاموش کنی که گفت معذور من از زمان بچگی تا حالا چراغ روشن میخوابم آخه زمان جنگ ایران وعراق که شما احتمالا هنوز دنیا نیامده بودید موقع حمله به روستامون شب بود و من از همون موقع ترس از تاریکی چراغ روشن میخوابم میدونم اذیت میکنم ولی ببخشید ما که بخاطر پیاده روی طولانی که داشتیم خسته بودیم اهمیت ندادیم و چند لحظه بعد خوابمون برد یک ساعت کمتر یا بیشتر نگذشته بود که صالح تکانی خورد ملافه را کنار زد و درحالیکه داشت از جاش بلند میشد سر چرخاندم ونگاهش کردم که آروم گفت خیلی میبخشم بیدارت کردم من مع الاسف شبها زیاد دستشویی میرم بهتر هست یک جوری بخوابی که من نزدیک به در باشم تا دیگه شما و نگار خانم یک موقع بیدار نشم من هم خواب آلود سر را به علامت تایید تکان دادم خودم را به سمت دیوار اطاقک کشیدم و به پشت به دیوار اطاقک چسبیدم و دست نگار را را هم گرفتم و سمت خودم کشیدم که نگار به پهلو چرخید و صورت به صورت من و پشت به در خوابید و من اونقدر خواب آلود بودم که اصلا متوجه نشدم که با این کار صالح پشت سر نگار مجبور هست بخوابه دوباره خواب رفتم نفهمیدم که چقدر خوابیده بودم که با فشار ناخن نگار روی بازوم که صورت به صورت من خوابیده بود چشمم را باز کردم نگار با چشم باز داشت بریده بریده نفس میزد با اشاره چشم بهم فهموند که پایین را نگاه کنم نگاه که کردم دیدم ملافه از رومون کنار رفته و صالح از پشت کیرش را گذاشته لای پای نگار و خیلی آروم عقب و جلو میکنه با اینکه کیرش درست دیده نمیشد ولی معلوم بود بزرگ و کلفت هست یک کم خودم را جلو کشیدم و تقریبا چسبیده به گوشش آروم گفتم آره دیدم راحت باش بگذار حالش را بکنه ما که همین را میخواستیم اگر میتونی یک جوری شرتت را در بیار که بتونه راحت تر کارش را کامل بکنه که با شنیدن تایید من نگار با یک نفس عمیقی که کشید در حالیکه داشت پاهاش را تو شکمش جمع میکرد و به کمرش قوس میداد و کونش را به عقب سمت صالح میبرد با مهارت خاصی دست انداخت و گره کنار کمر شورتش را باز کرد و شورتش با اینکار جلوش روی زمین افتاد وبا این حرکت بصورت فرغونی با کس و کون لخت پشت به صالح دست انداخت دور شونه من و خوابید صالح که با تکان خوردن نگار یک کم فاصله گرفته بود بعد از چند لحظه که احساس کرد ما خواب هستیم دوباره به نگار نزدیک شد کمی تف زد به کیرش و قشنگ گذاشت لای پای نگار و آروم عقب و جلو کرد که یکی دو دقیقه بعد کله بزرگ کیرش را گذاشت لای شکاف کس کوچولوی نگار و یک فشار خیلی آروم آورد که نگار من را که بغل کرده بود من را فشار داد و جیغ خیلی آرومی کشید که صالح سرش را از پشت شونه نگار بالا آورد و در حالیکه من را نگاه میکرد در گوشش گفت یواش تر کامران بیدار بشه دیگه نمیتونیم کاری کنیم که نگار بهش گفت نگران نباش بیدار نمیشه اگر هم بیدار بشه مشکلی نیست چیزی نمیگه که صالح باشنیدن این حرف بلند شد دشداشه اش را در آورد و اونجا بود که با چشمهای نیمه باز داشتم نگاهش میکردم و کیرش را دیدم یک کیر شق با یک قوس رو به بالا ۲۰ یا ۲۲ سانتی مثل رنگ پوست خودش قهوهای تیره رو به سیاه و کلفتی حدود ۵ یا ۶ سانت دست انداخت زیر شکم نگار و اون را به صورت داگی(چهار دست و پا) در آورد که من هم از فرصت استفاده کردم و چرخیدم رو کمر خوابیدم و نگار دوتا دستاش را گذاشت روسینه من و به کمرش قوس داد و حسابی کس و کونش جلو صالح بالا آورد صالح دست دراز کرد و روغن خوراکی را که روی طاقچه بود برداشت وزد به کیرش و با دستش که چرب بود مالید لای شکاف کس نگار چند بار کیرش را کشید روی کس نگار و یک کم فشار داد که کله کیرش تا دو سه سانت از بدنه اش را کرد تو که نگار جیغش در اومد و سینه و شکم من را چنگ زد با این حرکت نگار چشمهام را باز کردم و به صالح که پشت نگار زانو زده بود نگاهی کردم و برای اینکه نترسه و کارش را قطع نکنه لبخندی زدم که صالح با این کار از بیدار و راضی بودن من مطمئن شد کیرش را کشید بیرون وتو همین فاصله من هم نیم خیز شدم موبایلم را گذاشتم رو دوربین و روی طاقچه بالای سرم تنظیم کردم دکمه رکورد را زدم و به دیوار تکیه زدم و شورتم را از پام در آوردم که کیرم عین فنر پرید بیرون و صالح با دیدن این صحنه لبخندی زد و فهمید که من هم از کرده شدن نگار حال میکنم وحسابی شق کردم پشت نگار زانو زد و چند بار که کیرش را لای شکاف کس نگار کشید با یک فشار تا نصفش را کرد تو که نگار جیق بلندی کشید و صالح شروع به تلمبه زدن کرد و با هر عقب و جلو کردن چند سانت میکرد تو که بعد چند تا تلمبه زدن تا ته کرد تو و محکم شروع به تلمبه زدن کرد و نگار هم برای من ساک میزد ۶ یا ۷ دقیقه ای که کرد به من گفت میخوای دو نفره بکنیم که من از نگار پرسیدم میخوای که گفت باشه ولی تو از کون بکن کیر صالح بزرگ هست از کس هم دردم میگیره چه رسه به کون من روی زمین دراز کشیدم و نگار برعکس شد و پشت به صورت من و روبروی صالح کیر من را روسوراخ کونش تنظیم کرد و با چند بار بالا و پایین کردن کیرم را تا ته تو کونش جا کرد ومن دست انداختم و سینه های گرد وسفتش را تو مشتم گرفتم و کمی به طرف خودم کشیدمش که با این کار من پاهاش اومد بالا و رو به صالح از هم باز شد صالح هم کیرش را کرد تو کسش و با هم شروع کردیم به تلمبه زدن که ناله های شهوانی نگار بلند شد و فضای اطاقک را پر کرد حدود ۷ یا ۸ دقیقه که داشتیم میکردیم من که از زیر نگار خوابیدن خسته شده بودم از نگار خواستم چند لحظه بلند بشه تا یک کم استراحت کنم بعد از چند لحظه که نگار برگشت رو کیرم اینبار بجای اینکه کیرم را تو کونش بکنه کرد تو کسش و من را بغل کرد و کونش را داد بالا و عملا با این کارش به صالح فهموند که از کون بکنه صالح هم از خدا خواسته خنده ای کرد و در حالیکه یک کم روغن به کیرش میزد پاهاش را دوطرف پاهای من گذاشت و پشت نگار زانو زد که نگار برگشت و به صالح گفت فقط یواش چون کیرت کلفت تر از کامران هست صالح در حالیکه داشت کله کیرش را روی سوراخ کون نگار میکشید گفت نگران نباش چون کامران الان کرده راحت تر میر تو کیرش را تنظیم کرد وبا یک فشار کله کیرش را تا دو سوم کرد تو که نگار خودش را جمع کردو جیق بلند و کشداری کشید آخخخخخ مامانننننن کونننم وایی…ودر حالیکه رونهاش داشت میلرزید برای بار اول ارضا شد صالح که چند لحظه ای بیحرکت مونده بود شروع کرد به تلمبه های محکم زدن که دیگه قشنگ کیرش را کامل کرده بود تو کون نگار و با هر بار که تلمبه میزد تخمهای آویزونش میخورد در کون نگار یکی دو دقیقه بعد من که دیگه تحملم تموم شده بود کیرم را کشیدم بیرون و آبم بین من و نگار که چسبیده بود به من پاشید رو هر دوتامون صالح چند لحظهای که تلمبه زد کیرش را در آورد تا من از زیر نگار بیرون بیام و خودش هم گفت من یک دستشویی برم و بر گردم تو این فاصله چند دقیقهای من یک کم حالم جا اومد و چون نگار داشت با کیرم ور میرفت دوباره شق کردم که صالح برگشت و انگار نه انگار که چند دقیقه گذشته کیرش کاملا شق بود نگار به من گفت دوباره دونفره بکنین خیلی حال داد که من رو زمین دراز کشیدم و نگار کیر من را تو کس خودش کرد و گذاشت که صالح دوباره از کون بکنه که اینبار چون تا چند دقیقه پیش داشت میکرد راحت تو رفت و شروع کرد تلمبه زدن که نالههای شهوانی نگار همراه با جیغ شروع شد دو سه دقیقه که داشتیم تو این حالت میکردیم صدای مردی اومد که داشت صالح را صدا میزد من و نگار ترسیدیم خواستم از زیر نگار بیرون بیام که صالح با دستش کمر نگار را فشار داد و گفت نترسید صدای عماد پسر عموم هست من غروب که اومدید تماس گرفتم که بیاد تا شما را صبح به روستا ببره چون من باید بمونم نترسید عماد دهنش قرص هست و هر چی ببینه جایی نمیگه هنوز حرفش تموم نشده بود که در اطاقک بازشد و یک مرد حدود ۴۴یا ۴۵ ساله با یک قد نسبتا از عماد بلند تر و ورزیده تر با دشداشه وارد اطاقک شد در را پشت سرش بست و با دیدن این صحنه بدون اینکه حرفی بزنه فقط با یک لبخند دشداشه اش را در آورد و با یک شورت که جلوش حسابی باد کرده بود و معلوم بود کیرش خیلی بزرگ و کلفت هست بالای سر ما پشت صالح ایستاد صالح کیرش را از تو کون نگار بیرون کشید و بلند شد با عماد دست داد و با دست روی کمر نگار که هنوز من را بغل کرده بود کشید و گفت این نگار خانوم هست اون هم شوهرش کامران که عماد هم با یک لهجه عربی غلیظ گفت بسیار خوشحال هستم من هم عمادم به به عجب خانم خوشگل و خوش اندامی شورتش را از پاش در آورد وکیرش که شق شده بود عین فنر جمع شده زد بیرون چه کیر بزرگی بود شاید براحتی ۲۵ تا ۲۸ سانتیمتر میشد با کلفتی که دست من که مرد بودم به زور دورش جمع میشد سیاه تر از کیر صالح و با یک کله قارچی بزرگ که شاید اندازه یک پرتقال متوسط میشد و یک رگ بزرگ روش که از زیر کله کیرش تا انتها ادامه داشت نگار بادیدن کیر عماد بهت زده شده بود و با دهن از تعجب باز مونده داشت به عماد و کیرش نگاه میکرد که صالح به من گفت توبلند شو تا عماد جات بخوابه زیرنگار خانوم. نگار بلند شد و من از زیرش بیرون اومدم موبایل را از روی طاقچه برداشتم که بتونم از نزدیک تمام این صحنه های حشری کننده فیلم بگیرم عماد که کیرش را حسابی چرب کرده بود جای من دراز کشید و نگار را به سمت خودش کشید نگار پاهاش را دوطرف عماد باز کرد و با احتیاط سعی می کرد سر کیرش را در سوراخ کسش بگذاره همینطوری که نگار آروم داشت سعی میکرد سر کیر عماد را بکنه تو کسش عماد در حالی که داشت دست می انداخت که نگار را بغل کنه یک کم کمرش را بالا آورد که با این حرکتش باعث شد که کله کیرش قلپی و تا یک سوم کیرش بره تو کس نگار که جیغ بلند و کشدار نگار در اومد عماد بیحرکت موند یک کم کمر نگار را نوازش کرد و اون را به خودش چسبوند و با یک حرکت دیگه کیرش را تا خایه چپوند تو که نگار فریادی کشید آیییییی ماماننننن کسسسسسسم جررررر خوردم اوووووف جووووون بکننن اوووووف… آه ه ه و هنوز یکی دوبار عقب و
جلو نکرده بود که تمام بدن نگار لرزید و برای بار دوم ارضا شد و عماد هم بعد از چند لحظه شروع کرد به تلمبه های محکم و عمیق که نگار از اوج شهوت دیگه حال نالیدن هم نداشت هربار که عماد کیرش را تا نصفه بیشترش بیرون میکشید و محکم میکرد تو لبه های کس نگار که به کیر کلفت عماد چسبیده بود با هر حرکت لبههای کسش بیرون کشیده میشد و صدای گوز مانندی از کس نگار بیرون میزد و تشکیل حلقه سفید رنگی از آب کس نگار دور کیر صالح صحنه شهوت انگیزی را بوجود آورده بود چهار پنج دقیقه ای که عماد تلمبه زد نگه داشت و صالح که کیرش را کاملا چرب کرده و شق بود پشت نگار زانو زد و تنظیم کرد در سوراخ کونش و سرش را هل داد تو با وجود اینکه تا چند دقیقه پیش داشت از کون میکردش بازهم جیق نگار در اومد و با آخ کشداری گفت آخخخخخ کونننم وای مامامامامانننننن که حسابی همه مون را حشری تر کرد و صالح با دیدن این حالت نگار یک فشار دیگه به کیرش داد که تا خایه رفت تو کون نگار و شروع کرد به تلمبه زدن همزمان با عماد حدود پنج شش دقیقهای عماد و صالح داشتن تو کس و کون نگار تلمبه میزدن من هم کنارشون رو زمین نشسته بودم و با کیرم که از شدت شق شدن مثل یک چوب خشک و سفت شده بود ور میرفتم هر بار که دستم از رو کیرم سر میخورد باشتاب برمیگشت و محکم میخورد به زیر شکمم که عماد گفت صالح نگه دار که من بیام بیرون تو یک چشم به هم زدن صالح رو زمین دراز کشید و نگار را کشید رو خودش و کیرش را تا ته یک ضرب چپوند تو کسش و نگار را کشید تو بغلش و با این کارش کون نگار را که حسابی بالا آورده بود گذاشت برای عماد .عماد هم پاهاش را دو طرف صالح باز کرد کمی روغن زد به کیرش و سر کیرش را تنظیم کرد در سوراخ کون نگار که نگار سرش را برگردوند و گفت کامران بگو یواش بکنه کیرش خیلی کلفت هست کونم پاره میشه که عماد با اون لهجه عربی غلیظش گفت مشکل نیست نگران نباش من حرفه ای هست تازه صالح هم از کون کرده گشاد تر هست آروم میره تو نوش جانت میشه قول میدم عماد کمر نگار را فشار داد که نگار به صالح چسبید و کونش قشنگ مقابل عماد قمبل شد عماد هم چند باری کله کیرش را کشید رو سوراخ کونش و یک کم فشار داد ولی فقط نصف کله کیرش تو میرفت و نگار خودش را جمع میکرد که بیرون میومد عماد به من که داشتم جلق میزدم گفت بیا کنار خانومت وایسا جلق بزن آبت بریز رو کمر نگار خیلی حالش بهتر هست که من هم بلند شدم رفتم کنار نگار و با چندبار جلق زدن آبم با فشار پاشیدم بالای کون نگار رو کمرش عماد که داشت با سوراخ کون نگار ور میرفت کیرش را آورد بالا و کشید روی آب من که رو کمر نگار ریخته بودم و یک کم کشید در کون نگار حالا متوجه شدم که چرا به من گفت آبم را رو کمر نگار بیارم با مالیدن اون رو کیرش حالا حسابی چون از قبل هم چرب بود لیز شدهبود عماد به حالت خیمه زدن کیرش را تنظیم کرد در سوراخ کون نگار با دوتا دستش کمر باریک نگار را گرفت و بعد از اینکه چند باری با سوراخ کون نگار بازی کرد و کله کیرش را تا نصفه میکرد تو و در میآورد حواس نگار که پرت شد با یک حرکت کله کیرش رو تا یک سومش چپوند تو کون نگار که نعره نگار هوا رفت کل بدنش به لرزش شدید افتاد و با نفس نفس زدن برای بار سوم ارضا شد و بیحال افتاد رو سینه صالح و دستاش برای چند لحظهای شل شد رو زمین وغش کرد من که ترسیده بودم نشستم کنارش دست کردم تو موهاش و صورتش را نوازش کردم و گفتم چی شدی خوبی نگار؟ که نگار چشماش را باز کرد و گفت نگران نباش خوبم و اشک از چشمش سرازیر شد عماد که حرکتی نمیکرد با شنیدن صدای نگار که فهمید خوبه شروع کرد به یواش تلمبه زدن که با هر بار جلو و عقب چند سانتی از کیرش را میکرد تو تا بعد یک یا دو دقیقه عماد کیر بیست و هفت هشت سانتیش را تا خایه چپونده بود تو کون نگار و داشت محکم تلمبه میزد که با هر بار ضربه زدن لمبرهای کون نگار عین ژله میلرزید ۶ ۷ دقیقه بود که صالح و عماد داشتن بیوقفه تو کس و کون نگار تلمبه میزدن که صالح از زیر نگار در اومد و با چند بار جلق زدن آبش را با فشار خالی کرد رو سینه نگار و سر کیرش را کشید رو نوک سینه هاش و عماد دوتا بالش گذاشت زیر شکم نگار کس و کونش را حسابی آورد بالا و از پشت یک ضرب کیرش را ته چپوند تو کس نگار و جیقش را در آورد و بعد از دو سه دقیقه تلمبه زدن کیرش را کشید بیرون و گذاشت بین لمبه هاش و فقط کله کیرش را میکرد تو کون نگار و در میآورد بعد از اینکه چندبار این کار را کرد آبش را که خیلی زیاد و غلیظ بود با فشار خالی کرد که یک مقدارش ریخت روی سر نگار و بقیه اش خالی شد رو کمرش که از لای شکاف کونش سر خورد روی سوراخ کس و کونش و صحنه سکسی خاصی را بوجود آورد و من از تمام این صحنه های سکسمون فیلم گرفته بودم هوا داشت کم کم روشن میشد و من و نگار از خستگی خوابمون برد وقتی بیدار شدیم نزدیکهای ظهر بود عماد نبودش و صالح گفت فرستادمش روستا تا برای بردن شما با موتور برگرده نگار که لخت بود با یک حالت خجالتی مانتوش را پوشید و صالح ما را برد کنار رودخونه یک قسمتی که عمق کمی داشت و با نیزارهای بلند محصور شده بود که بتونیم اونجا حمام کنیم هوا گرم بود و خنکی آب حسابی میچسبید به صالح گفتم کسی از اینجا رد نمیشه بخواهیم آبتتی کنیم که صالح گفت نه وبرای اینکه خیالتون راحت بشه من هم با شما حمام میکنم من و صالح لخت شدیم و با شورت ایستاده بودیم نگار که فقط مانتو تنش بود مانتوش را در آورد و گذاشت یک گوشه و ما با دیدن این صحنه دوباره کیرامون شق شد دست نگار را گرفتم و داخل آب شدیم و صالح هم پشت سر ما شورتش را در آورد و وارد آب شد و تقریبا تا بالای زانو هامون تو آب بود صالح چند باری آب ریخت رو خودش و بعد دستهای بزرگش را پر کرد و چند باری آب ریخت رو تن نگار که خنده نگار همراه با نفس زدنش هوا رفت تا او مدیم به خودمون بیاییم صالح نگارا را که دولا شده بود که آب بریزه روی من به خودش چسبوند و کیرش را که صاف و شق بود را گذاشت لای پاش نگار برگشت طرف صالح دولا شد و چند لحظهای برای صالح ساک زد و دوباره پشت به صالح کرد و دولاشد و صالح هم نامردی نکرد و یک راست رفت سراغ کون نگار و یک بار دیگه نگار را از کون کردو و آبش را خالی کرد تو کونش خودمون را شستیم و به قایق برگشتیم بعد از نیم ساعت عماد با یک موتور برگشت و ما را سوار کرد و نزدیک به روستا پیاده کرد که مردم محلی هم متوجه بودنشان با ما نشن ما هم با یک خاطره سکسی بیاد موندنی که از تمام صحنه هاش هم فیلم گرفته بودم برگشتیم خونه .ما باز هم با عماد سکس داشتیم که شاید بعدا براتون نوشتم
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…