با سلام من حمید هستم ۲۹ سالم و ورزش می کنم به خودم تا حدی می رسم ما شهرستان زندگی می کنیم یکی از استان های غربی ایران داستان برمیگرده به ۳ سال پیش که پدر بزرگم حسابی بیمار بود و خانواده پدرم(خواهر و برادراش) که غالبا در تهران و اصفهان زندگی می کنند اومدن جهت نگهداری از پدربزرگم من غالبا آدم خجالتی و بشدت حشری بودم،دوست دختر داشتم ولی کلا سهم من دافای حق نبود و دخترای معمولی تو دانشگاه میزدم عمه ثریا ما اونموقع ۴۵ سالش بود و سه تا بچه داشت و چند سالی بود من اون ندیده بودم از یه آدم ساده و تقریبا ریز جثه که بخودش نمی رسید و ژولیده بود تبدیل شده بود به یه دختر ورزشکار خوش هیکل و دماغ عملی و سولاریم شده که ده سال جونتر شده بود وقتی همدیگه رو دیدیم یه کم نوع محبتش و حرفاش عوض شده بود و حس میکردم یه کم شهوتی شده ۲ هفته ای به همین منوال گذشت و در این بین شوخی های جنسی کم رنگ و سوال راجع به دوست دختر ذهن من رو مشغول کرده بود تا اون شب رسید معمولا پدر بزرگم من میبردم حموم و شبش اصرار کرد بمونم سر شبی دوستم زنگ زد و تو ماشین بیا مشروب دو سه تا پیک بخوریم زود منم رفتم زودی برگشتم و بعدش بشدت حس حشری بودم اومدم بخوابم گفتم قبلش برم دستشویی،سرویس حموم و دسشویی بغل هم بود نشستم تو دسشویی حس کردم نور میاد از بغل لوله آب دسشویی و یه تیکه پنبه اونجا بود اروم پنبه رو برداشتم و شاید به اندازه ۲ تا انگشت درست جلو دوش حموم معلوم بود چیزی که دیدم باورم نمیشد عمم یه کس صورتی و بسیار بزرگ داشت که اصلا به قد ۱۶۰ سانتیش نمیخورد بزرگیش ،حداقل ۱۵ دقیقه اونجا نشستم دیگه پاهام توان نداشت پا شدم ۵ دقیقه باز برگشتم طاقتم نگرفت ثریا دو هفته ای بود نداده بود و حشری شده بود با دست بورس که موهاش شونه میکرد تا دسته میکرد تو کسش درمیاورد همونجا دو بار جق زدم و وقتی ارضا شد بی حال تکیه زد کف حموم منم فورا پریدم بیرون از دسشویی خودم شستم و رفتم بعد یک ربعی برگشت موهاش خشک کرد و از صندلی بالا رفت دریچه کولر اتاقش ببنده که سردش بعد یک ساعت من داشتم فوتبال می دیدم که صدای جیغش بلند شد برگشته بود روی صندلی کمرش گرفته بود و همونجا مونده بود به هر زحمتی بود کمکش کردم و از صندلی پایینش اوردم کامل سینه های سایز ۷۰ رو سینه ام حس کردم و دستام یه لحظه سوراخ کونش حس کرد احساس کردم شاید سوراخ کونش مث نبض میزنه نفهمیدم کونش بود یا کسش پایینش گذاشتم کل این اتفاقات کلش ۸ ۹ ثانیه نشد ولی برای من حشری غنیمت بود همینم ،رو رختخوابش دراز کشید منم برقا خاموش کردم تی وی نگاه میکردم ادامه فوتبال رو که صدام زد گفت خیلی کمرم درد میکنه منم بهش پیشنهاد دادم ماساژت بدم خوشش نیومد زیاد و گفت برام قرص بیار منم نه خایش داشتم و نه شهوتش چون زده بودم ۱ ساعت بعدش خودش ازم خواست ماساژش بدم یه کرم ضد درد مصرف شده تو داروها پیدا کردم یه دامن و یه تیشرت بلند تنش بود ازش اجازه گرفتم یه کم دامنش پایین کشیدم شورت پاش بودم بعد ۵ ۶ دیقه حس کردم چشاش بسته باز یه کم دستم پایین اوردم حس کردم سوراخش نبض میزنه و یه کم لیز شده بود پایینتر از کمرش و ستون فقراتش دل زدم به دریا یه کم رفتم پایینتر و تا نرسیده به سوراخ کونش دستم رسوندم که کاملا لزج شده بود ازش خواستم بیشتر کمرش بالا بده تا کثیف نشه تقریبا همه شورتش کشیدم پایین بجز یه کمش خواستم بچرخه ،چرخید روسریش انداخت رو صورتش سوتین نداشت یه جفت سینه ۷۰ با نوک سیاه دیدم و یه کس سفید با لبه صورتی و لیزر شده دستم بردم سمت سوراخ کسش بشدت لرزید و احتمالا ارضا شد منم ناخواسته ۳ ۴ تا لب عمیق ازش گرفتم ازم تشکر کرد و انگار چیزی نشده دامنش کشید بالا و من رفتم خوابیدم بقدری حشری بودم تو شلوارم ۳ بار خودم خالی کردم تا صبح وقت صبحانه هم دیدیم انگار نه انگار خواستم برم گفتم من تا ۴ ۵ روز دیگه باز میام سر میزنم بغلم کرد وقتی بغلم کرد دستم گرفت گذاشت رو سینه اش منم ناخواسته فشار دادم و اونم یه خنده شیطانی کرد گفت امشب بیا منم از خدا خواسته قبل رفتن حسابی شیو کردم دو تا قرص مختلف تاخیری خوردم و یه اسپری تو کیفم گذاشتم نزدیکای ساعت ۱۱ شد پدر بزرگ خواب بود و داروهاش خورده بود ثریا اومد سراغم با یه پماد گفت میخام ماساژ حسابی بهم بدی چک کردم همه چی اکی بود به بهانه دسشویی رفتم اسپری زدم پوشش عوض شده بود یه تاپ که جلو سینه هاش معلوم بود تنش بود و دامن من از شب قبلش هزارن بار خودم سرزنش کردم به جرم بی عرضگی و امشب شب اصلی بود دامن از کمر ی کم پایین دادم دیدم شورت نداره فورا کامل از پاش درش اوردم پشماش ریخت گفتم بخاطر کثیف نشدن میگم اون سکوت کرد پماد زدم ۲ ۳ دیقه جای دردش مالیدم بعدش کرم زدم به انگشتم شروع کردم مالیدن به سوراخ کونش جالب کل این مدت هیچ عکس العملی نشون نمیداد پا شدم در اتاق قفل کردم همزمان شورتکم با شورتم کندم کیرم حدود ۱۷ ۱۸ سانت بود ولی تو تموم عمرم به این کلفتی و بزرگی ندیده بودمش حس میکردم جلد خودش الان پاره میکنه پشتش دراز کشیدم با اولین برخورد دستم به ورودی کسش لرزید ترسیدم باز ارضا شه برش گردوندم یه خورده کسشعر من عمتم و اینا ۴ ۵ تا لب ازش گرفتم زبونم میمکید کیرم دو سه بار مالیدم به ورودی کسش التماس میکرد بکنم توش من فورا همش اومدم داخل کنم واقعا جا نمیرفت نه اینکه کیر من خیلی غول باشه فهمیدم شوهرش کیری نداشته به اون صورت این بکنه شاید ۱۵ دقیقه طول کشید همه جور کسش کردم و نتوستم طاقت بیارم تو کسش خالی شدم تا صبح اون روز ۲ بار دیگم کردمش ولی هر کار کردم تو کونش نرفت کیرم ما شهرستانیم و اونا شهر خودشون تا امروز نشده دیگه سکس کنیم از ۳ سال پیش فقط سال پیش تو اتاقم ۵ دقیقه تنها شدیم لب گرفتیم دستم کردم تو شورتش شانس آوردیم نزدیک بود بگا بریم دخترش که ۲۳ سالش اومد خودش اعتراف کرد که واقعا تو رویاش دوست داشته باهام سکس کنه و جزو فانتزی هاش بوده و دیده از سوراخ نگاهش میکنم و عمدا جق زده تو حموم، بعد اونکار که من باهاش کردم حداقل به ۱۰ ۱۲ نفر دیگه کس داده خودش گفت نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت اما شاید اگه اون همه حشری نبودم به امتحانش نمی ارزید.
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…