خیلی وقته تو سایت فعالیت دارم ولی امروز تصمیم گرفتم منم اولین داستانمو براتون به اشتراک بذارم،این داستان کاملا واقعی و هیچگونه بلوفی توش نیست اگه دیدم نظرات مثبت بود رو داستانم بقیه داستانهام رو هم میگم براتون.
اول از همه خودمو معرفی کنم بعد بریم ادامه ماجرا
من امیرم 25 ساله از جنوب کشور قد175وزن 76 سایز 17 کلفت.ورزشکار
خب اولین داستان من برمیگرده به زمانی که کلاس سوم راهنمایی بودم یعنی سال 90/91 یادمه تابستون بود شماره ناشناسی زنگم زد ولی حرف نزد پیام داد که سلام خوبی بیا باهم دوست بشیم من دوست دارم و عاشقت شدم.
منم میترسیدم کسی باشه بخواد اذیتم کنه بهش محل نمیدادم میگفتم خودت رو معرفی کن.
بالاخره بعد چند روز خودش رو معرفی کرد که متوجه شدم همسایمون مهساست از مهسا بگم براتون همسن خودم بود
قد160بدن توپر اون موقع هم با اینکه سنش کم بود ولی سینه های خوبی داشت.
ولی جدا از اون یه خاطر بزرگتر از خودش داشت که واقعا تک بود تو شهرمون.
خلاصه که ما از مسافرت برگشتیم دوستی من با مهسا بیشتر شد حتی با خواهرشم صمیمی شده بودم دیگه زیاد باهام حرف میزدیم متوجه شدم دوست داره باهم رابطه داشته باشیم البته از رو علاقه ای که بهم داشت
بعد از پنج ماه قرار شد خونمون کسی نبود بیاد خونمون.
بالاخره روز موعود فرا رسید تو خونمون کسی نبود پدر مادر اونم رفته بودن جایی بهش گفتم تا بیاد خونمون گفت آماده بشم تا بیام بعد چند دقیقه زنگ زد درو باز کن تا بیام داخل هوا تاریک شده بود ساعت هفت هشت بود
اومد داخل دست دادیم همو بغل کردیم بردمش تو اتاق چسوندم به دیوار سن زیادی نداشتم تجربه زیادی هم از رابطه نداشتم همو بغل کردیم لب بازیمون شروع شد مانتوش رو درآورد شروع کردم خوردن سینه هاش واقعا تو اون سن سینه های محشری داشت کیر منم دیگه داشت شلوارمو سوراخ میکرد درش آوردم تا دید گفت چقدر بزرگههههه البته تا به حال کیر ندیده بود گفتم نمیترسی که گفت نه مگه میشه آدم از عشقش بترسه گفتم تحملش داری گفت اره
کمیم باهم لب بازی کردیم برش گردوندم گفتم اماده ای گفت آره فقط یواش خدایی انتظار نداشتم قبول کنه توش کنم
کمی سرشو خیس کردم چسبوندم به سوراخش هرکاری میکردم نمیشد بهش گفتم بیشتر قمبل کن ولی زیادی تنگه گریه نمیکنی گفت نه بکن
خلاصه قمبل کرد منم دیگه حشری با فشار زیاد کیرمو فرستادم تو نگم براتون واقعا خیلی خیلی تنگ بود تا به حال همچین چیزی رو احساس نکرده بودم البته کونهای زیادی کرده بودم البته پسر که داستان اونارم مینویسم اگه دوست داشتین
خلاصه با فشار زیاد همشو فرستادم تو الآنم که بهش فکر میکنم هنگ میکنم دختره در نرفت از درد بعد اینکه خوب جا باز کرد همونطور ایستاده به دیوار دوسه دقیقه ای تلمبه زدم اونم آه ناله میکشید منم بیشتر حال میکردم تندتر میزدم
بعد دو سه دقیقه داشت آبم میومد کشیدمش بیرون ریختم تو دستمال اونم برگشته بود داشت نگاه میکرد و میخندید بعد اون کمیم لب بازی کردیم قربون صدقش رفتم کم کم لباس پوشید تا بره دم در حیاط دید از دور داره ماشین میاد فک کرد باباشه سریع خودشو انداخت تو خونمون بعد نگاه کردم دیدم نه باباش نیست رفت خونشون بعد اون یه سال باهم بودیم کات کردیم البته دو سه باری دوباره با هم جور شدیم بعد چند سال که داستان اونارم براتون میذارم.
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…