سعی میکنم راهمو تویِ اون شلوغی و سرو صدا پیدا کنم،سرم گیج میره و تعادل ندارم حالت تهوعی ای که دارم بزاقمو زیاد کرده،تحت تاثیرِ جو بیشتر از همیشه کشیدم و خب حالام طبیعیه که بدنم بیش از حد واکنش بده.سردرگمم دلم میخواد یه جا بشینم ولی بینِ جمعیت مست و پاتیل گیر کردم و انقدر تمرکزم پایین اومده که حتی نمیتونم راه خروج از این جهنمو پیدا کنم. لباسم که آستین بلند و فوق العاده جذبه باعث میشه احساس خفگی کنم از اون طرفم پاهای لختم از سرما میلرزن ،هیچ وقت انقدر کلافه و عصبی نبودم،چشمام روی جمعیت میچرخه پسری که اصلا نمیشناسمش بین دوتا دخترِِ سکسی ایستاده ،دختری که بلونده مشغول لب بازی باهاشه و اون یکی گردنشو میخوره و مرده ام با یه دست کمرشو سفت چسبیده ،چندشم میشه و با چشمای ریز شده حَولی زیرِِ لب میگم و به دنبال یه اشنا چشم میچرخونم. داوود رو میبینم دوست پسر سابقم ،مشغول لاس زدن با ملیکاست .به خیال خودش میخواد حرصِ منو دربیاره!نمیدونه که چقدر تو کفِ برادرشم و هدف اصلیم از شروع رابطمون نزدیک شدن به کاوه بوده! متوجه نگاه خیرم میشه طبقِ همون تصورات احمقانه خودش لباشو غنچه میکنه وابروهاشو با ناراحتی توهم میبره،سرشو کج میکنه و ژست یه ادم ناراحتو به خودش میگیره جوری که انگار داره به حالم تاسف میخوره!خب خودش خواست! به سمتشون حرکت میکنم… میدونم چند وقته داره رو ملیکا کار میکنه،بچه مایه ست و خوش هیکل،از این تیریپ دخترا که جلوشون فحش بدی ابروهای نازشونو تو هم میکشن و ناراحت میشن،همونا که عاشق خانواده و زندگی رنگارنگشونن ،از اونا که خط قرمز دارن!بخوام خلاصه بگم نقطه ی مقابل ِ من بود! حتی تیپشم زمین تا اسمونی با من فرق داشت لباسِِ حریر بلند و صورتی کمرنگش در ترکیب با اون موهای طلاییِ تضاد کاملی با تیپ مشکی و موهایِ بنفش و آبیم بود از پشت سر نزدیک میشم صداش واضح تر میشه معلومه هنوز متوجه حضورم نشده رو به داوود غر غر میکنه_تو فقط گفتی مشروب هست. وقتی میبینتم صداش قطع میشه،قیافش درهم میشه میدونم چقدر از من متنفره،داوودم حسابی ترسیده میدونه هیچ دیوونه بازی ای از من بعید نیست و در ضمن خودش اول کرم ریخته! درسته حالت عادی ندارم ولی خودمو خیلی خمارتر و بالاتر نشون میدم بازوی داوودو میگیرم و رو به ملیکا میگم:کس مس چه خبر دافی جون؟خب شروعِ خوبی بود از خشم صورتش قرمز میشه و داوود میتوپه بهم:خفه شو تارا،از اینجام گمشو برو.چند بار پشت سر هم پلک میزنم مظلومانه نگاهش میکنم :ولی خودت چشمک زدی و خواستی بیام اینجا صدای ظریف و شاکی ملیکا ،دلمو خنک میکنه،
_داوود! نگاهش میکنم اشک تو چشماش جمع شده داوود سعی میکنه اوضاع رو درست کنه_دیوونست این!نمیبینی چشاشو ؟تو حالتِ عادی نیست .خودمو آویزونش میکنم _بیا بریم خونه من،مثل دیشب !من دلم تو رو میخواد دختره یِ احمق با ناراحتی ول میکنه و میره،یه دقیقه فکر میکنم اگه من جاش بودم قطعا خشتک خودمو میکشیدم رو سرم،از چرت و پرتای تو سرم خندم میگیره داوود چند ثانیه با عصبانیت نگاهم میکنه دستشو عقب میبره ،میبینم که مشتش چطور میلرزه و دوست داره تو صورتم فرو بیاد،به زور خودشو کنترل میکنه دستشو پایین میندازه و میگه یکی طلبت ! صدامو کلفت میکنم به تقلید از لحنِ سینماییش میگم یکی طلبت!بعدم غش غش میخندم و ادامه میدم: گهِ اضافه خوردی نخوردیا،منو تهدید میکنی؟دماغتو بگیرم پس میوفتی،از صدقه سر من پات به اینجور جاها باز شده در واقع تو و و اون دوست دختر تیتیشِِ تنگت اینجا وصلهِ ناجورید نه من… حرصش میگیره،خشمگین به عمقِ چشمام نگاه میکنه:از اولشم معلوم بود چه جنده ای هستی،حال بهم زنِ نچسب!مکث نمیکنه و جیم میزنه. پوزخندِ صداداری میزنم!خوشم میاد ازم میترسه… بیخیالِ داوود سرمو با ریتمِ موزیک تکون میدم که یه دفعه کاوه رو میبینم که به سمتم میاد ،چشمای کشیدشو دوس دارم!همه چیزشو دوست دارم…
+میبینم باز زدید به تیپ و تاپ هم_داداشت کسخله میشناسیش که.بلند بلند میخنده،آخ که دلم میخواد دورش بگردم!صدای خوش آهنگش منو به خودم میاره
+میخوایم با بچه ها بریم یه چرخی بزنیم،میای؟قبول میکنم،بعد پوشیدن شال و مانتوم بیرون میزنم وسوار ماشین میشم .کاوه صندلی شاگرد میشینه .خودمو پویان و دوست دخترش شادی عقب و در نهایت کسی که ازش متنفرم میادو پشت فرمون میشینه.میبینم کاوه با چه عشقی نگاهش میکنه،از خشم اشک تو چشام جمع میشه ناخونامو تو رونام فرو میکنم تا گریم نگیره و تابلو نشم! لباشون که تو هم میره،چشمامو با درد میبندم…پویان متوجه بهم ریختیگیم میشه سعی میکنه جو با مسخره بازی عوض کنه
+حالا نمیشد این گی بازیاتونو نزارید جلو چشمِِ ما؟حالمون بهم خورد… تیام در حالی که چشم از صورت کاوه برنمیداره لبخندی میزنه و میگه: باید عادت کنید!هرجا دلم بکشه میخورمش.همه تظاهر به خنده میکنن،خوشم نمیاد انقدر تو چشمم ،از نگاه های پرترحم شادی و پویان و همینطور ازدهن کجیایِ تیام متنفرم،تنها کسی که نمیفهمتم همون کاوه ی احمقه…از اینکه قبول کردم بیام پشیمون میشم حرص دادن ملیکا و داوود خیلی بیشتر بهم میچسبید .تیام از آیینه نگاهم میکنه نیشخند کجی میزنه و یه ابروشو بالا میندازه .حرصم میگیره،سعی میکنم خودمو کنترل کنم حالا بهت نشون میدم که تارا ناراحت نمیشه،نیش بخوره،صدبرابر تلافی میکنه. رو به کاوه میکنم و میگم :کاوه،اون سجاد ماسِلز و یادته؟امشب همش آمارتو میگرفت، برمیگرده گنگ نگام میکنه
+سجاد چی چی؟شادی ریسه میره و میگه منظورش: ماهیچس!نه یارو سیکس پک داره .پویان چشماش گرد میشه و میگه: تو از کجا میدونی سیکس پک داره؟همه از لحن بامزش میخندن و کاوه ام که دوزاریش میوفته نیشش وا میشه و میگه: نه بابااا؟سجاد؟حاتمیو میگی دیگه؟خب حالا چیا گفت؟از گوشه چشم به تیام نگاه میکنم،سفت فرمونو چسبیده و با گاز دادن سعی میکنه خودشو کنترل کنه،آروم میگیرم هر چی بیشتر میسوزه من خوشحال تر میشم .با ذوق و شوق ادامه میدم :آره،نمیدونم از کی فهمیده بود که تو دخترا راستِ کارت نیستن ،هی میپرسید چند سالته و از این چرت و پرتا،اخر سرم پرسید با کسی هستی یا نه…
+خب تو چی گفتی.میدونم گوشای تیام تیز شده…چشمکی به کاوه میزنم و ولوم صدامو پایین میبرم و میگم: بعدا بهت میگم شاید به این بر بخوره کاوه شیطونی زیر لب میگه و سرشو با ضبط مشغول میکنه. کمی بعد ،ویبره ی گوشیمو احساس میکنم از کیفم میکشمش بیرون باز نکرده میدونم پیام از طرف تیامِ،خوشحال از اینکه نقشه م و گرفته و تونستم عصبانیش کنم پیامو باز میکنم ولی متن پیامک بدجوری ضایعم میکنه:اوکی تارا،انقدر احمقی که با این کسشعرات میخوای منو عصبانی کنی؟ولی یادت باشه این حقیقت که کاوه عاشق منه هیچوقت عوض نمیشه! گوشیمو قفل میکنم دوست ندارم سرمو بالا بیارم تا قیافه ی نحسشو تو اینه ببینم،سرمو با عکسایی که تو پارتی گرفتم گرم میکنم، توجه شادی و پویانم جلب میشه ،خودمو به بیخیالی میزنم و سه تایی شروع میکنیم به مسخره کردن بقیه و خندیدن
…
_خیلی خری دختر،دلم درد گرفت بس که خندیدم،حتما تا رفتی بالا عکسارو واسم بفرست
+باشه ،بوس بوس خداحافظ تیام اجازه ی خداحافظیِ درست حسابی بهم نمیده و گازشو میگیره میره من میمونم و بوی لنتِ سوخته کسکشی زیر لب میگم و دنبال کلیدم میگردم .زود پیداش میکنم میخوام درو باز کنم که سنگینی حضور یه نفرو احساس میکنم،یدفعه ای برمیگردم_کی اونجاست.بیخیال شونه بالا میندازم _اگه کسی هست خواستم بگم کص ننت! نمیترسیدم،حتی اگه طرف یه قاتلِ زنجیره ایم بود دلیلی برای ترس نداشتم،یه دخترِ بدبخت بودم که پشت گستاخیم قایم شده بودم .هیچوقت نفهمیدم پدرم کیه، وقتی زنی که به ظاهر مادرم بود نمیدونست کیه من از کجا میخواستم بفهمم،مامانمم یه هرزه ای بود که دومی نداشت،اگه از سر نیاز اینکارو میکرد حداقل یه توجیحی داشت ولی واقعا جنده بود و دنبال کیر میگشت!هفده هجده سالگی یه پولی کف دستم گذاشت و به بهونه ی مستقل شدنم رسما از خونه بیرونم کرد! و حالا این من بودم دختر بددهن و نچسبی که بزرگ ترین دلخوشیش این بود که حداقل برای سکسایی که داشته تا به حال پولی نگرفته به خیال خام ِخودم جندگی نکرده!بعد سال ها عذاب به عشق یه نفر جونِ دوباره گرفتم که اونم همجنسگرا بود… درو باز میکنم که کسی شونمو محکم میگیره و به سمت خودش برمیگردونه داووده_اینجا چیکار میکنی؟ دستشو تو موهای پر و خرماییش میکشه
+باید باهم حرف بزنیم تارا _چه حرفی،خالی نشدی؟حتی تو که به کون میگی باسن تا حالا ده بار جنده خطابم کردی،میدونم ازم بدت میاد همه از من بدشون میاد ،توام برو دنبال همون ملیکا جونت هرچی باشه مثل من غربتی و بی تربیت نیست… اشک تو چشام جمع شده ولی نمیزارم بچکه،هیچوقت نمیزارم!دستمو میگیره لبخند مهربونی میزنه و میگه :چرا انقدر تظاهر میکنی به چیزی که نیستی؟محکم خودمو عقب میکشم_اتفاقا من همینم!این تویی میخوای منو با اون استانداردای کیریِ تو سرت یکی کنی،دست از سرم وردار و بزار به درد خودم بمیرم.
+نوچ خانوم خانوما اون موقع که دوست دخترو منو میپروندی فکر اینجام میکردی،پکرم بزار یکم بگیم بخندیم دو تامون از این حال و هوا بیرون بیایم،میدونم توام ناراحتی _یبارکی بگو من دلقکتم دیگه
+مرگ کاوه نه نیاار دیگه. یه لحظه جو سنگین میشه من متعجب از اینکه چرا باید همچین قسمی بده ساکت میشم و اونم جوری که انگار بی اراده این حرفو زده به فکر میره .به خودم میام و میگم :اوکی بیا بالا.وارد اپارتمان کوچیک و نقلیم میشیم ._بشین تا بیام. سریع خودمو به اتاقم میرسونم لباس تنگمو از تنم بیرون میکشم ،سینه هام که چند ساعت تحت فشار بودن رها میشن یه درد خفیف و توشون احساس میکنم.تصمیم میگیرم یه دوش بگیرم هم کمی عرق کردم و هم پنجاه درصد احتمال میدم کارم با داوود به تخت بکشه.شورتمو در میارم میخوام حوله رو دورم بگیرم اما پشیمون میشم داوود که تا حالا هزار بار منو لخت دیده. نزدیک حموم میشم ،میبینمش که تلویزیون میبینه. میخوام صداش کنم اما بازم ترجیح میدم اینطور کون لخت نبینتم حوله رو جلوی کسم میگیرم و بازومو به نک سینه هام میچسبونم _داوود.حتی روشو برنمیگردونه!بهتر!!_من یه دوش میگی…هنوز حرفم تموم نشده جوری سرشو میچرخونه که میترسم و حرف تو دهنم خشک میشه.نگاه خیره ش به اندامم چشامو گرد میکنه داد میزنم: بپا چشت نیوفته کف زمین اشغال !چته مثل کص ندیده ها منو نگاه میکنی؟ خندش میگیره و میگه: ببخشید واکنش غیر ارادی بود چی خواستی بگی؟_من یکم عرق کردم یه دوش میگیرم توام اینطوری لش نکن رو مبل پاشو یه چیزی بچین باهم بخوریم پوزخندی میزنه
+منظورت کره خوریه؟_آفرین میبینم به اصطلاحاتم وارد شدی! بدو پسر خوب مامان میزو اماده کن تا بیام وگرنه باید سیکتو بزنی…وارد حموم میشم و زیر لب چند تا حرف بارش میکنم از اون نگاه قضاوتگرش متنفرم!
اب گرمو باز میزارم تا وان پر شه در همون حین آرایش غلیظ و سنگینمو پاک میکنم کمی بعد وارد اب ولرم میشم،بدنم شل و ریلکس میشه و لبخندی از سر رضایت میزنم.چشمامو میبندم تا یکم استراحت کنم.وقتی باز میکنم صورت کاوه رو میبینم!جیغ بلندی میزنم و به سرعت خودمو از وان بیرون میندازم . داوود به سرعت خودشو پشت در میرسونه
+یا خدا تارا چت شد سوسک دیدی ؟در حالی که به شدت میلرزم میگم: نه هیچی نبود !اروم لب میزنم هیچی نبود فقط توهم زدم…بلند میشم و سرسری دوش میگیرم .حوله رو دوره خودم میپیچم و موهامو باز میزارم و بیرون میرم.داوود میبینم که روی مبل دراز کشیده و فوتبال میبنه،احمق حتی تکرارشم از دست نمیده .جفتِ سرش میشینم و از خوراکیایِ روی میز میخورم نگاهم میکنه
+چرا جیغ زدی.دستمو روی چونش میزارم_پام لیز خورد.کنترلو چنگ میزنم و تلویزیون بی هوا خاموش میکنم. میخواد غرغر کنه که حوله رو باز میکنم.اخماش توی هم میره
+من برای این اینجا نیومدم تارا میخوام باهم حرف بزنیم.با دستام سینه هایِ بزرگمو میگیرم و میمالم ،فاز چسبوندم و داغ داغم.لبمو گاز میگیرم و با ناز میگم: میدوونم اصلا نمیخوای به ملیکا جونت خیانت کنی ولی مطمن باش هیچکس نمیفهمه قول میدم!
+بحثِ این نیست !الان تحریکم میکنی یه سکس عالی داریم و بعدشم همونی میشی که همیشه بودی… بدن لختمو و اروم رو هیکل مردونش میکشم،هیچی به جز شرت پام نیست.گردنش لیس میزنم موهایِ خیسم روی بدنش کشیده میشه در گوشش اروم میگم: منظورت چیه؟صداش لرزش خفیفی داره که نشون میده تحریک شده
+خودت میدونی تارا،ادمو به سمت خودت میکشونی… پایین تر میرم بین سینه هاشو زبون میکشم و به سمت شکمش میرم ،میتونم کلفتی کیرشو از روی شلوار روی کس خیس شدم حس کنم.دستشو روی کمرم میزاره و به بدنش فشار میده،میخواد کیرش بیشتر لای شورت خیس و پر ابم بره یه دستشو زیر چونم میزاره سرمو بالا میاره تو چشام زل میزنه و میگه: و وقتی به هدفت رسیدی ازش زده میشی… بدون هیچ حرفی بلند میشم دستشو میگیرم میخوام به سمت اتاق ببرمش اما پشیمون میشم چرا کف هال باهم نخوابیم؟دلم یه تجربه ی جدید میخواد.قدبلندی میکنم ،خودمو سفت بهش میچسبونم و لب پایینشو مک میزنم ،یه گاز ریز میگیرم و لبخند میزنم. سرشو پایین میار و گردنمو میمکه، لمسِ ته ریش مردونش روی گردن ظریفم حس خوبی بهم میده.همزمان دستش اروم به سمت کسم حرکت میکنه و توی شورتم میره انگشتاشو روی چوچولم حرکت میده،آه و نالم بلند میشه
+جووون؟دوست داری؟دوست داری کستو برات میمالم؟تازه اولشه دارم کستو واسه تقه زدنای کیرم اماده میکنم،میخوای کیرمو؟_آآاااه داووود
+جونِ داوود؟نمیترسی اینطوری با ناز صدام میزنی هومم،نمیترسی جرم بدم کس و کونتو؟ دستشو درمیاره چنگ میندازه و تیشرتشو در میاره دراز میکشم کف سالن. یه دستمو توی شورتم میبرم و با اون یکی دستم نک سینمو میکشم.منتظر میمونم تا داوود کامل لخت شه و بیاد سراغم برای اینکه سرد نشه میگم: ببین کسمو،واسه کیر تو آب انداخته شرت و شلوارشم در میاره ولی نمیشینه ،انگار از نمایشِ اروتیکی که راه انداختم خوشش اومده ! کس سر شدمو محکم جلو چشماش میمالم به خودم میپیچم و اه و ناله میکنم. رو زانوهاش میشینه با دستاش زانوهامو کمی فاصله میده و با حرص دستمو از شرتم بیرون میکشه.
+تا کیر من هست،چرا کستو میمالی؟تا وقتی قراره من بگات بدم چرا جق بزنی خوشگل داوود .شرتمو با یه اشاره از بغل کشاله رونم جر میده و تو دستش میگیره ،شرتی که از آبم خیس خیس شده.رونامو بهم میمالم لای پامم خیسه ،نگاش میکنم تا ببینم چیکار میکنه. به بینیش نزدیکش میکنه عمیق بو میکشه و بعد تو مشتش فشارش میده میبینم که انگشتاش چجور خیس میشن …پرتش میکنه یه سمتو کیرشو به سمت کسم میاره.پاهامو باز باز میکنم ،سوراخ کسمو باز و بسته میکنم
+میخاره نه،کست واسه اینکه کیرم بره توش میخاره؟خودم برات میخارونمش؟. یه دستشو روی گردنم میزاره و با دست دیگش سر کیرشو رو وسط شیار کسم میکشه، یکم بالا پایینش میکنه دستمو رویِ کیرش میزارم و میخوام بفرستمش تو،برخلافِ انتظارم خم میشه و زبونشو رویِ کسم میکشه آه بلندی میکشم اروم زبونشو تکون میده و به چشمام نگاه میکنه،چشمای کاوه رو میبینم! زبونشو توی سوراخِ کسم میکنه و دورانی میچرخونه ،لذت توی خونم تاب میخوره و با چنگ انداختن به موهاش و کمرش بیرون میریزه .سرشو بالا میاره تف غلیظی رو کسم میندازه و شروع میکنه با دستش تند تند مالوندنش. لبمو گاز میگیرم و چنگ میندازم به کشاله ی رونم دردی که کشیدن پوست نازکش بهم میده لذتمو بیشتر میکنه…دو تا دستمو با یه دستش میگیره و بالا میبره و نگاهم میکنه،کاوه است!فقط کاوه میتونه انقدر خوب بهم حال بده ،لبخند میزنم و زل میزنم بهش…دو تا انگشتاشو هل میده توم ،عضلات لگنم منقبض میشه و کونم بالا میره تند تند انگشتاشو عقب جلو میکنه ،شنیدن صدایِ خیسیه کسم بیشتر تحریکم میکنه. تصور اینکه کاوه داره کسمو انگشت میکنه غرقِ لذتم میکنه … کونمو از زمین جدا میکنم و بالا میبرم ،بدنم میلرزه،میفهمم که نزدیک ارضا شدنمه _آاااه آههههه اووف،درش نیار،دارم میشم،آبم داره میاد…آبــ…بـــم دار… آاااه آخخخ … به شدت میلرزم پاهام و میچسبونم بهم و دستای سفتش بینِ رونای نرمم گیر میکنه ارضا میشم و بدنم اروم میگیره.نفس نفسای زدنای بلندم و شل کردنمو که میبینه انگشتاشو در میاره ،خیسشونو با مالوندن به شکمم پاک میکنه وسرمو روی پاهاش میزاره:خوب بود عشقِ داوود؟ اشک تو چشمام جمع میشه،از عوضی بودنم عقم میگیره ،حتی به پسری که دوستم داره ام رحم نمیکنم اینکه با وجود همه ی وفاداریش به دوست دخترش بازم مقاومتش میشکنه و برای ارضا کردنِ من عذاب خیانتو به جون میخره و من بازم به کاوه فکر میکنم ،اوج پستیمو میرسونه،کاوه ای که حتی بهم فکر نمیکنه،کاوه ای که بجز یه دوست معمولی هیچی براش نیستم…
+داوود…موهامو ناز میکنه…_از اینجا برو.زل میزنه تو چشمام دستاش متوقف میشن.ناگهانی زیر گریه میزنم_تو رو خدا از اینجا برو،تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینجا بودنه.گریم شدت میگیره. بی حرف دستشو زیرپاها و کمرم میزاره و بلندم میکنه به سمت اتاق میره اروم روی تخت میزارتم و پتو رو بالا میکشه همچنان گریه میکنم. زیر پتو میخزه دستای مردونش دور اندامِِ ظریف و لرزونم میپیچه سفت میچسبه بهم
…
با بوی تخم مرغ از خواب بیدار میشم.به سمت اشپزخونه میرم،داره اشپزی میکنه پوزخند میزنم _داوود میتونم بپرسم چرا نرفتی؟لبخند دوستانش رو مخم میره
+خواستم گشنه نمو…_واقعا ؟جلو میرم زل میزنم تو چشماش _فکر کردی من قبل تو با هوا خودمو سیر میکردم؟از لحن سردم درهم میشه زیر گازو خاموش میکنه.بی توجه به سمت هال میرم تیشرشو برمیدارم و بهش میدم_لطفا برو!
+چیزی ازدیشب یادت نیست؟چشمامو کلافه میچرخونم: امم نه راستش! بزار فکر کنمم…وایسا ببینم یچیزی هست!سرمو بالا میگیرم _دیشب با برادرت ،کاوه ،خوابیدم،کلی بهم حال داد! میبینم که چطور میشکنه خشمِ تو صورتش قلبمو پر از لذت میکنه بی هیچ حرفی لباسو از دستم چنگ میزنه و از اپارتمان بیرون میزنه احمقی میگم و درو میبندم. باید به ملیکا زنگ بزنم حتما خیلی جالب میشه وقتی بفهمه دوست پسره عزیزش دیشب چطوری آه و نالمو دراورده بود! داوود درست میگفت،دیشب هدفم سکس بود بهش رسیدم،برام مهم نیست که داوودِ احمق اونو به چشم شروع دوباره میبینه. نه! فقط میخواستم ارضا شم،و بعدش جایی برای موندن نداشت…پنجره رو باز میکنم ،خورشید بالا اومده،امروز شروع یه روزِ تکراریِ دیگه است!
پایان
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…