سلام خیلی به اسامی دقت نکنید چون واقعی نیستند ولی داستان تا حدی واقیعه البته با رنگ و لعاب
بعد از 15 سال ازدواج خیلی من و سارا از زندگی مشترکمون راضی نیستیم. بگذریم از دلایلش که اکثرا اقتصاد ی و من هم مقصر اصلی هستم. این نارضایتی به روابط زناشویی هم سرایت کرده
توی این 15 سال به تعداد انگشتان دو دست از سکس با هم لذت کامل نبردیم مخصوصا سارا که خیلی سخت ارگاسم واقعی رو تجربه می کنه
الان که این متن رو می نویسم حداقل 1 ماهه که سکس نداشتیم البته این وقفه های طولانی زیاد پیش میاد
از سارا بگم با 35 سال سن و قدی 165 سانتی که در ظاهر و با لباس خیلی به چشم نمیاد ولی وقتی لخت میشه تازه متوجه میشی چه لعبتیه
بدون اغراق یکی از دست نخورده ترین سینه ها رو داره با سایزی متوسط ولی کاملا دخترونه
حین یکی از همین وقفه های طولانی در حدود یکسال پیش داستانی که میخوام بگم اتفاق افتاد
یکی از روزهای بهاری بعد از 1 ماه بدون سکس بودن، شب موقع خواب سارا خودشو نزدیکم کرد، دستم رو گرفت و گذاشت روی گردنش منم که به پشت خوابیده بودم با سردی و بی حالی گردنش رو نوازش کردم ولی به سمتش برنگشتم. مدتی به همین منوال گذشت و چون خیلی از طرف من عکس العمل مناسبی ندید خودشو جدا کرد و برگشت و خوابید
روز بعد هر دو از هم عصبانی بودیم و غرور بهمون اجازه نمی داد بیش از این منت اون یکی رو بکشیم برای سکس. من با خودم میگفتم بعد از 15 سال بذار چند بار هم اون بخواد و سکس رو شروع کنه البته تا حدی هم حق داشتم و تقریبا هیچ وقت سارا جدی درخواست سکس نمی کرد و نهایتا در حد همین نوازشها بود و انتظار داشت من شروع کنم. اون هم توقع داشت چون زنه باید این کار از طرف من باشه
یکی دو شب بعد هم دوباره همین کار را تکرار کرد و باز هم من خیلی جدی نگرفتم. آروم گفت چیه کارت رو با کس دیگه ای انجام دادی و خیلی دلت نمیخواد؟ گفتم تو اینطور فرض کن خیلی ناراحتی تو هم کارت رو با هر کی دوست داری انجام بده
گفت: میکنم ها
گفتم: منو از چی میترسونی؟
دو سه شب بعد یکی از دوستام به اسم امید مهمان ما بود البته هم دوستم بود هم داماد عمه ام بود ساری زندگی می کرد و برای کارهای شرکتش هر یکی دو ماه میومد تهران. رابطه من با امید بد نبود و تقریبا هیچ چیز پنهانی از هم نداشتیم و تا حدی از مسائل زناشویی من و سارا خبر داشت
برعکس من و سارا که معتقد و نماز خون بودیم امید خیلی مقید به این چیزا نبود و مشروب هم میخورد چند باری هم به من اصرار کرد بخورم ولی من مقاومت میکردم سارا هم بخاطر همین مسائل رغبتی به رفت و آمد خانوادگی با هاشون نداشت چون خودش خیلی بیشتر از من مقید به شرعیات بود
هروقت امید مهمان ما بود سارا لباس پوشیده میپوشید مانتوی خونگی بلند و روسری که موهاش رو کاملا می پوشوند
اون شب که امید اومد سارا دیرتر از معمول برای احوالپرسی اومد و وقتی هم که اومد من جا خوردم از دیدنش. اینبار مانتو نپوشیده بود یه پیرهن سفید نازک با راه راه های کمرنگ و باریک طوسی که اگه دقت میکردی سوتین قرمزش از زیر پیراهن مشخص بود و یه شلوار کرم رنگ دمپا ولی روسریش رو مثل همیشه کامل بسته بود
جلو اومد و سلام کرد و امید هم مثل همیشه به گرمی باهاش احوالپرسی کرد و چند بار سارا جان سارا جان کرد و روی مبل نشست. سارا هم روی مبل روبروی من و امید نشست. رژ لب جگری براقی هم زده بود و سایه و خط چشمش و ریمل هم کم نزده بود. راستش خیلی خوشگل شده بود.
چند دقیقه بعد سارا از گرما شکایت کرد سر من غر زد، چون کولر خونه هنوز سرویس نشده بود. خونه گرم بود ولی نه اونقدر که نشه تحمل کرد
امید هم گفت راست میگه سارا جان گرمه خوب . من گفتم خوب من که گرمم نیست. امید پوزخندی زد و گفت بله ما هم شلوارک و رکابی بپوشیم احساس گرما نمی کنیم من گفتم خوب کی جلوتون رو گرفته بپوشید
چشمهای سارا برقی زد و به من نگاه کرد. امید با خنده گفت ساراجان میشه برای من شلوارک بیاری من گرممه اگه ایرادی نداره
سارا خندید و رفت برای امید یکی از شلوارکهای منو اورد یه تیشرت بدون استین هم براش آورد امید اول تعجب کرد ولی هر دو رو گرفت و پوشید
امید یه مرد حدود 40 ساله قدش کمی از من کوتاه تره حدود 175 کمی سبزه و لی با چشمهای رنگی
سارا که چای آورد دوباره منو شوکه کرد اینبار گره روسریش رو باز کرده بود گردن سفید و موهای رنگ شده ش بیرون ریخته بود اما بدتر از اون شلوارش بود وقتی چای تعارف کرد و واستاد یه خط باریک درست وسط کسش افتاده بود من امید رو ندیدم ولی چشمام برای چند ثانیه به ردی که کسش از زیر شلوار انداخته بود خیره شد
دلم ریخت گر گرفتم . وقتی برگشت که بره همین اتفاق برای باسنش هم افتاده بود باسنی کاملا بزرگ و حجیم که شلوار کاملا بهش چسبیده بود و با همه اندازه ش نمایان شده. انگار این کار رو عمدی انجام داده بود . به سمت امید برگشتم دیدم اون هم داره زیر چشمی سارا رو دید میزنه
تپش قلبم بالا تر رفت تا بحال همچین حسی رو تجربه نکرده بودم. هم خوشایند بود هم نگران شده بودم
موقع شام سارا بازهم از گرما شکایت کرد و اینبار امید گفت ساراجان چرا روسریت رو در نمیاری مگه من غریبه م راحت باش مجبور نیستی گرما رو تحمل کنی . من هم که هیجان اون صحنه رو همچنان داشتم گفتم راست میگه روسریت رو در بیار
سارا بدون اینکه روسریش رو بندازه رفت توی آشپزخونه. منم دنبالش رفتم و از پشت بهش نزدیک شدم و آروم خودمو بهش چسبوندم. کمی اینور و اونور کرد خودش رو گفت زشته امید میبینه. منم دست بردم و روسریش رو برداشتم و گفتم اون ندید بدید که نیست با این چیزا تحریک نمیشه
سارا به سمت من برگشت و اخماش رو در هم کرد و گفت یعنی چی تحریک نمیشه مگه قراره تحریک بشه؟
دستم رو آروم بردم و از روی شلوار کسش رو که متورم هم شده بود نوازش کردم و گفتم خودت بهتر میدونی چرا
سارا گفت نکن زشته منم لبخندی زدم بالاترین دکمه پیراهنش رو باز کردم کمی مقاومت نشون داد ولی به زور دستش رو گرفتم و گفتم مگه نمیگی گرمته خوب راحت باش منم هم که مشکل ندارم امید هم که از خودمونه
ضربان قلبم یک ثانیه هم آروم نمی گرفت صدای قلب سارا رو هم می شنیدم که داشت تندتر از همیشه میزد به هر شکلی بود کیرم رو که سیخ شده بود با دست لای شورتم مخفی ش کردم و با هم لوازم شام رو بردیم سرمیز
سر شام از هر دری حرف زدیم. امید هم که ظاهرا تحت تاثیر قرار گرفته بود ساراجان سارا جان از دهانش نمی افتاد و برای رفتن به شمال هم اصرار میکرد که حتما ما رو یه روز ببره ویلای ساحلی دوستش در محمودآباد و اونجا دلی به دریا بزنیم
یهو این وسط رو به سارا کرد و گفت راستی چند روز پیش یه بیکینی خیلی خوب برای مونا خریدم خیلی کیفیتش خوب بود ساراجان تو داری یا برات از همون جا بخرم
سارا کمی سرخ شد و با لکنت گفت نه دارم مرسی امید جان
منم هم از این رد و بدل شدن ساراجان و امید جان مرتب گر میگرفتم و حشری میشدم. سارا ادامه داد اتفاقا من یه دوتیکه خوب دارم که بابام از ترکیه برام آورده میخوای ببینیش
امید گفت آره ببینم اگه مایوی مونا بهتر بود از اون برات میخرم
سارا هم رفت و چند لحظه بعد با مایوی دوتکه قرمز رنگش اومد و داد به امید . امید بیکینی رو باز کرد و یهو از لاش یه شورت زنونه توری هم افتاد. امید برش داشت داداش به سارا.
سارا گفت ببخشید این شورتم لای این مایو بود ندیدمش. بعد شورت مشکی توری ش که من براش خریده بودم رو باز کرد و روبروی من و امید بالا گرفت و تاش زد
امید هم بیکینی رو برانداز کرد و رو به سارا گفت: به نظرم سایز سینه های مونا از تو بزرگتره نه؟ سارا به نفس نفس افتاده بود و آب دهنش رو قورت داد و گفت نه فکر نکنم مال من 75 ه . امید هم که صداش دورگه شده بود گفت آها یکیه سینه مونا هم 75 ه . بیکینی رو تا زد و داد به سارا
دیگه تا موقع خواب خیلی حرفی ردوبدل نشد و همه تا حدی بهت زده و ساکت بودیم
امید توی اتاق خواب مهمان خوابید و من و سارا هم برای خواب رفتیم اتاقمون. به محض اینکه دراز کشیدیم به سارا گفتم چه دلبر شده بودی امشب. گفت ناراحتی ؟ گفتم نه عزیزم اتفاقا خیلی لذت بخش بود راحت باش من هم لذت می برم. بلند شد دکمه های پیرهنش رو باز کرد و از زیرش سوتینش رو درآورد در همین لحظه بهش گفتم میشه برام یه ذره آب بیاری
تا اومد دکمه های پیرهنش رو ببنده نذاشتم و گفتم میشه همینجوری بری؟
گفت نه خیلی زشته گفتم خواهش میکنم امید که توی اتاقه ولی لطفا اینجوری تا آشپزخونه برو و بیا خیلی هیجان داره من دوست دارم
بلند شد و که بره منم بلند شدم و پشت سرش ايستادم و سرشانه های پیرهنش رو عقب تر کشیدم تا حدی که سینه هاش کاملا بیرون افتاده بود و گفتم حالا برو و تصور کن که یه نفر داره میبینه و تو هم به شدت تحریک شدی و لذت میبری با این جمله دستم رو دوباره روی کسش کشیدم و نوازش دادم. کس نرمش صفت شده بود مثل سنگ و ورم کرده بود.
وقتی رفت آب بیاره برق آشپرخونه رو هم روشن کرد و حداقل دو دقیقه طول کشید تا بیاد تیرم به هدف خورده بود و خودش هم حسابی تحریک شده بود به همین خاطر برق رو روش گذاشته بود تا جلب توجه کنه. نمیدونم چه میکرد وقتی اومد بهش گفتم برای امید آب بردی گفت نه گفتم ببر گفت اینجوری گفتم با یه دستت دو طرف پیرهنت رو بگیر ولی دکمه هاش رو نبند. خیلی لذت داره بزار کمی سربه سر امید بزاریم
همین کار رو کرد و رفت امید هم بیدار بود و چند بار دوباره با صدای گرفته از سارا جانش تشکر کرد
سارا برگشت پیرهنش رو درآورد و به اصرار من لباس خواب سفید ساتنش رو پوشید و روی تخت دراز کشید
دیگه طاقتش تموم شده بود، دستم رو گرفت و گذاشت روی سینه ش و بعد برد گذاشت روی کسش، خودمو نزدیکش کردم و چسبیدم بهش و آروم کسش رو مالیدم شرت لباس خوابش کاملا خیس شده بود
آروم گفتم چشمات رو ببند و تصور کن یه نفر دیگه هم اونور کنارت خوابیده و دونفری داریم ماساژت میدیم. میشه اسم منو صدا بزنی . آروم گفت بهرامم بهرام جونم عشقم. …
کمی مکث کردم و گفتم حالا اسم اون که اون طرفت خوابیده رو بگو. همزمان با این جمله دستم رو بردم زیر شرتش و گذاشتم روی کس داغ ورم کرده خیسش
چند لحظه مکث کرد. دوباره آروم گفتم اسمشو ببر و خودتو رها کن عزیزم لذت ببر
خیلی آهسته زیر زبونی گفت امیدم
گفتم کمی بلند تر و عاشقانه تر
گفت امیدم امید جان
گفتم به امید بگو باهات چیکار کنه
گفت امیدم میشه سینه هام رو بخوری
دیگه طاقت نداشتم قلبم داشت از جا در می اومد چه لذتی داشت این حس و حال
دست سارا رو گرفتم و بردم زیر شورت خودش و گفتم همین حالت رو حفظ کن تا بیام
بلند شدم رفتم اتاق امید و آروم صداش زدم. بیدار بود
گفتم میخوام امشب سارا بیشترین لذت رو از سکس ببره پاشو بیا کمی جا خورد من من کرد ولی انگار اون هم اوضاع خیلی خوبی نداشت و حسابی تحریک شده بود.
بدون مقاومت بلند شد و اومد فرستادمش توی اتاق ولی خودم نرفتم و دم در وایسادم.
امید رفت و آروم کنار سارا دراز کشید. سارا یه لحظه شوکه شد ولی عکس العملی نشون نداد
امید کمی بلند شد و لباش رو گذاشت روی لبای سارا و آروم آروم ازش لب گرفت. من رفتم نزدیک تخت. امید به سارا گفت ساراجون میشه زبونت رو بدی بخورم. صدای لب و لوچه شون بلند شد همزمان آه و ناله سارا هم داشت بلندتر می شد
منم نزدیک تر رفتم و اون طرف سارا دراز کشیدم.سارا به پشت دراز کشیده بود و هی خودش رو بالا و پایین می داد
گفتم سارا جون حرف بزن و هرچی میخوای بگو
درحالی که زبون امید رو توی دهنش گرفته بود و می مکید گفت امید جان لباسام رو در بیار
امید لباسهای سارا رو درآورد بدن سفید بلوریش لخت توی اون فضای نیمه تاریک و نیمه روشن برق میزد
سارا گفت بهرامم میشه سینه هام رو بخوری
بی اختیار سینه هاش رو یکی یکی و با لذت تمام خوردم
سارا گفت بچه ها میشه بریم توی حال
بلند شدیم در حالی که با دستش کیر بزرگ راست شده امید رو گرفته بود رفتیم توی حال
ب من گفت بهرام چراغها رو روشن کن
گفتم ممکنه همسایه ها ببینن
گفت عیبی نداره بزار ببینند
من هم که بی اختیار شده بودم چراغ ها رو روشن کردم.
سارا رفت سمت دیوار و چسبید به دیوار و گفت حالا بیاین پارم کنین
امید رفت جلو و نشست روی زمین و شروع کرد به خوردن کسش من هم سینه هاش رو میمالیدم و میخوردم. چند ثانیه بعد رفت کنار مبل و یکی از پاهاش رو روی مبل گذاشت و با دستش لای باسنش رو باز کرد و چشماش رو بست
امید روی مبل رفت و کیرش رو مالوند به لبای سارا و سارا هم دهنش رو باز کرد کیر امید رو کرد توی دهنش و چند بار عقب و جلو کرد با این کارش کیر امید کاملا خیس شد
امید از مبل پایین اومد و نوک کیرش رو گذاشت روی سوراخ قرمز کون سارا که با دستش لاش رو باز کرده بود
سارا گفت فشار بده امیدم آره یه ذره بیشتر آره بیشتر. به من گفت میشه پرده ها رو کنار بزنی تعجب کردم و گفتم مطمئنی؟
گفت آره عزیزم میخوام جنده باشم و هرکی میبینه لذت ببره. منم پرده ها رو کاملا باز کردم
سارا به امید گفت بیشتر فشار بده لامصب بکن توش بکن توش
امید هم کیرش رو فشار داد و کیرش سر خورد و تا ته رفت توی کن سارا
انتظار داشتم جیغ سارا بلند بشه و لی عجیب بود فقط ناله می کرد
سارا گفت یکی کیرش رو بکنه توی کسم بیشرفا یکی کیرش رو بکنه توی کسم
من هم از اون طرف مبل جلو رفتم و خیلی به سختی کیرم رو رسوندم به کس سارا
با دستش کیرم رو گرفت و فشار داد تو ی کسش و در همی حال ناله ای بلند ازش در اومد
درازش کردیم روی زمین و دونفری شروع کردیم به گذاشتن توی کس و کونش
دیگه داشت داد میزد چند بار قبل از ارضا شدن بلند شد و رفت توی آشپزخونه و با آب سرد کسش رو خنک کرد و دوباره میومد هر پوزیشنی که من و امید بلد بودیم رو روش اجرا کردیم حتی یه بار از در آپارتمان بیرون بردیمش و روی پله ها مالوندیمش شبیه کسایی که به زور یکی رو گیر میارن و میکننش. نمیدونستیم از شدت هیجان و لذت چه بکنیم هر سه تامون داشتیم روی ابرها پرواز می کردیم این اوج لذت شهوت سکس بود که داشتیم تجربه می کردیم.
اون شب دوبار سارا رو کردیم و هر سه مون توی تخت خوابیدیم
صبح هم که بیدار شدیم دونفری سارا رو حمام بردیم و باهاش دوش گرفتیم برام جالب بود اون روز می خندید و خیلی راضی بود. ولی روزهای بعد دیگه این اتفاق تکرار نشد و باز هم برگشتیم به همون ادابازی هایی که داشتیم. دارم فکر میکنم اینبار یکی دیگه از دوستام رو هم بیارم و سه نفری یه شب خاطره انگیز و فول سکس با سارا داشته باشیم
هر کدوم از شما که این حس رو دوست داره میتونه مهمون من باشه و با هم ترتیب یکی از حشری ترین و دست نخورده ترین زنای دنیا رو بدیم
آخ چه لذتی داره وقتی کیرتون رو تو کون بزرگ سفیدش جلو عقب می برین.
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…