سلام من سامی هستم.20 ساله از تهران .این خواطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 4 سال پیش وقتی که من 16 سالم بود.من سه تا خاله دارم هر سه شونم خیلی خوشکلن اما یکیشون که خیلی خوشکله 28 سالش بود.خدایشم خیلی خیلی خوشکل بود اما من هرگز فکر سکس با هاشو نمیکردم .خودم از فیلما وعکسایی که میدیدم بیشتر اوقات جق میزدم اما هیچوقت تجربه ی سکس نداشتم .اینم بگم کیر من نسبت به سنم خیلی گنده بود .بریم سر داستان.یه روز داشتم از باشگاه میومد نزدیک خونه که شدم مامانمو با دوتای دیگه از خاله هام دیدم داشتن میرفتن خردید . گفتم :مامان خاله لیلا کو ؟ گفت : سرش در میکرد گفت میمونم خونه گفتم باشه خلاصه رفتم تو خونه ی دیدم همجا سوتو کوره وقتی رفتم اتاقم خالمو دیدم خوابیده بود.منم گفتم که خوابه همونجا همه لباسمو در اوردم یعنی لخته لخت شدم ازپیرهنم گرفته حتی شورتمم در اومردم خالمم رو تخت خوابیده بود .یه شلوارک پوشیدم با یه زیر پیرهنی شورتم پام نکردم.خلاصه کارمم تموم شد رفتم بیرون تا میخواستم در اتاقو ببندم خالم صدام زد یه سرخ شدم گفتم نکنه منو لختی دیده باشه گفتم:بله خاله جون .گفت:سامی جون ابگرمکنتون کار میکنه گفتم اره چطور گفت : میخواستم برم حموم گفتم برو الان روشنش میکنم .رفتم روشنش کردم خالم رفت حموم.خودمم نشستم پای تلویزیون خلاصه خیلی نگذشت خالم از تو حموم صدام زده گفت : سامی میشه بیای کارت دارم منم رفتم گفتم : بله گفت میشه پشتمو بشوری برام دستم نمیرسه . گفتم : من گفت اره مگه چه عیبی داره خواره زادمی دیگه غریبه که نیستی .خلاصه بعد کمی منگو منگ کردن قبول کردم .رفتم تو حموم وایییییییییییییییییییی پشتش به من بود یه بدن سفید خیلی ناز بای یه کون نسبتا بزرگ که بند شورتش از بینش رد شده بود.وقتی داشتم پشتشو میشستم کیرم سیخ شده بود داشت میترکیدبعد اینکه کمی شستمش گفتم تموم شد.یهو بلند شد روبه من شد واییییی بچه ها اگه سینهاشو میدی داشتم دیونه میشدم خیلی سفید با نک قهوای رنگ .بعد گفت سامی جون دستت درد نکنه منم گفتم:قابلی نداشت خاله جون . میخواستم برم بیرون یهو گفت وای سامی این چیه دیگه .منم در حالی که داشتم شورتشو و سینه هاشو دید میزدم گفتم : چیه خاله . گفت : خودتو نگاه .وقتی پایینو نگاه کردم دیدم کیرم سیخ شده شلوارکمو داده بالا داشتم از خجالت اب میشدم گفت : با دید من اینطوری شده گفتم : نه بابا بعضی وقتا میشه دیگه .گفت : چرا میدونم برای من سیخش کردی گفتم هالا .بعد اون گفت : هالا در بیار ببینمش گفتم چیو در بیارم گفت کیرتو منم گفتم نه بابا رو نمیشه گفت: خاتم نترس نمیخورمش برات منم گفتم اخه زشته گفت : چیو زشته لخته لخت دیدمت دیگه چیو زشته . گفتم کجا ؟ گفت : همین الان که تو اتاقت داشتی خودتو عوض میکردی گفتم مگه نخوابیده بودی . گفت : نه بابا از سرو صدای تو مگه میشه خوابید . خلاصه انقد بهم اصرار کرد که منم قبول کردم .زیب شلوارکمو باز کردم درش اوردم گفت : واییی این چیه چقد گندس ؟ اصلا به سنت نمیخوره .خیلی میمالیش انقد گنده شده اره ؟ گفتم : ای کمو بیش.دیگه حشری شده بودم گفتم خاله میشه یه خواهشی ازت بکنم گفت : بگو ؟ گفتم اگه میشه یه کم با هم باشیم من تا حالا تجربه نداشتم اگه تو میتونی یادم بده شاید یه وقتی پیش اومد لازم شه …
یخورده نگام کرد بعد گفت باشه . منم انقد خوشحال بودم که نگو اومد سمتم تیشرتو در اورد لبشو چسپوند به لبم لب زیادی ازم گرفت بعد شروع کرد به خوردن سینهامو شکمم رسید به شلوارم یه شلوارمو داد پایین از جای موهام تا خود کیرم یه نیم ساعتی ساک زد بعد گفت : حالا نوبته توه . منم گفتم چیکار کنم .گفت : همون کاره منو بکن منم سینهاشو گرفتم تو دستم مثل فیلمایی که دیده بودم خیلی خوب مالششون دادم یه گفتم بهش میشه بخوابی رو زمین .؟ گفت : چیکار میخوای بکنی گفتم تو بخواب .خوابید بعد منم رفتم از نوک پاش شروع کردم به لیس زرد ساق پاش همجاشو خوب لیس زدم تا رسیدم به کسش وای یه کس خیلی سفید حتی یه دونه موم نداشت …
انقد چوچولاشو گاز گرفتم دم و با هاشون بازی کردم که دیگه داشت ارضا میشد .یهو گفت بسه . گفتم : چیکار کنم گفت بیا نزدیکتر .رفتم دو پاشو گذاشت رو شونه هام بعد کیرمو گرفت تو دستش یواش کرد تو کونش کونش انقد تنگ بود داشت کیرم له میشد گفت حالا تلمبه بزن بعد انقد تلمبه زدمو با کسشو سینه هاشو لبش بازیکردم تا رضا شد خیلی حشری شده بو د گفتم خاله داره ابم میاد . گفت پس کیرتو در بیار ؟ منم درش اوردم برد سراغ کسش گفتم : داری چیکار میکنی ؟ تو که پرده داری گفت:پرده ای که برای خواهر زداه ی به این با حالی نباشه واسه چی میخوام تازشم میتونم برم بازم پرده درست کنم .منم دیگه باورم شد خیلی اروم کیرمو گذاشت تو کسش انقد دادو فریاد زد که نگو منم باز شروع کردم به تلمبه زدن یه همجای کیرمو پاهای اون پرشد از خون دیگه پردش پاره شده بود ماهم که حشری اصلا گوش ندادیم.خلاصه خیلی با هم حال کردیم منم ابمو خالی کردم تو کسش دیگه حالی برای هردمون باقی نمونده بود من افتادو روش یه نیم ساعتی همدیگرو بغل کرده بودیمو داشتیم در مورد کارمون حرف میزدیم یهو گفت پاشو یه دوشی بگیرمو بریم بیرون الانه که مامان اینات برسن .دوشو گرفتیمو رفتیم بیرون خیلی خوش حال بودم خالم اومد بیرون بهم گفت : سامی خالت چطور بود با هاش حال کردی ؟ منم رفتم پیشش با سرعت یه بو بزرگی از لباش گرفتمو گفتم خاله برای همه چی ممنون .بعد اون روزم هروقت تو خونه تنها میبود بهم زنگ میزد میرفتم پیشش با هم حال میکردیم .
داستان سکس گروهی در حد لالیگا اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم…
داستان بردگی برای زن داییم و خواهرش سلام وقتتون بخیر این داستان من صددرصد…
داستان سکس با شیمیل کرج سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان…
داستان بردگی یا جندگی؟ چند ترمی بود که میخواستم برم از دانشگاه گواهی اشتغال…
داستان سکسی تجاوز به من جلوی شوهرم سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این…
داستان کون دادنم به مرد همسایه سلام این داستان برمیگرده به چند سال قبل…