داستان سکسی زن شوهر دار و پسر کم سن
من !!! اول از همه بگم که این داستان که میخوام براتون بگم حاصل تخیلات و فانتزی های ذهنی خودمه و واقعی نیست. من یه همسایه دارم که دوستمه و میانساله وهمسن و سال خودمه. یعنی 37سال. چون زود ازدواج کرده یه پسر 17 ساله داره. اسم این پسر رو میزاریم شایان. خوب وقتی شوهرم میره سرکار من چون تنهام میرم خونه همین دوستم. وپسرش شایان کوچولو هم اونجاست یه روز که رفته بودم خونشون شایان داشت زیر چشمی منو نگاه میکرد ومن وقتی داشتم با مامانش درباره رابطه زناشوییمون و خلاصه حرفای زنونه حرف میزدیم شایان یواشکی پشت در وایستاده بود وگوش میداد.من و دوستم خیلی باهم صمیمی بودیم من به دوستم گفتم شوهرم همش منو از کون میکنه و خیلی دردم میگیره و بعضی وقتا آبشو میپاشه رو عینکم. بعد دوستم گفت شایان تو درس تاریخ ضعیفه یکم کمکش کن. منم گفتم باشه دوستم پسرش شایانو صدا زد و منو شایان تو اتاق تنها بودیم و مامانش گفت من میرم بیرون که حواستون پرت نشه وراحت تر یاد شایان تاریخ یاد بدی. بعد من به شایان گفتم برو کتاب تاریختو بیار. اونم رفت کتابشو آورد. همینطور که من داشتم براش درس توضیح میدادم شدیدم شایان اصلا حواسش به درس نیست بلکه حواسش به سینه های منه بعد که عینکم سر خورده بود اومده بود نوک دماغم از بالای عینک نگاش کردم گفتم حواست کجاست کوچولوی شیطون من؟! بعدش اون که انگار از اینکه اینطوری صداش کردم و بهش گفتم کوچولوی من خوشش اومده بود و خجالت کشید لپاش سرخ شد یهو گفت خاله عینک چقدر بهتون میاد مثل خانوم دکترا میشید منم به شوخی بهش گفتم اگه یه بار دیگه حواستو جمع درس نکنی خانوم دکتر حسابتو میرسه ها. اونم گفت چطوری حسابمو میرسه منم گفتم بماند. بعد که درس تموم شد. من رفتم کمک دوستم بکنم تا ظرفاشو بشوره و گفتم خودم تنهایی میشورم تو برو به بقیه کارات برس. دیدم شایان هی رد میشه به یه بهونه دستشو میزنه به کونم. شایان داشت دیوانه وار و از شهوت زیاد آدامس می جوید مامانش تو اتاق داشت لباسای شوهرشو اتو میکرد. یهو دیدم یه چیزی باد کرده و داره مالیده میشه به کونم برگشتم دیدم شایان راست کرده و داره خودشو میماله بهم. منم از فرصت استفاده کردم چند تا اسپنک زدم به کونش اونم خودشو لوس کرد برام و انگار که خوشش اومده بود هی میگفت اخ اخ خانوم دکتر درد داره. منم گفتم دفعه بعد دیلدو میارم به حسابت میرسم کوچولوی من. اونم از خدا خواسته گفت آخ جووون. بعد بهم گفت خاله من فتیش عینک دارم و شما با عینک خیلی سکسی میشی. مامان شایان اومد بیرون و به من گفت شرت و سوتینی که پوشیدی رو بیار تو اتاق نشونم بده اگر خوشم اومد بزار پیشم بمونه ببرم مغازه مثل همین بگیرم منم. رفتم تو اتاق لباسامو در آوردم دیدم لای در بازه و شایان داره نگاه میکنه. به روم نیاوردم شرت و سوتینو دادم به مامانش و اومدم بیرون اتاق. بعد یهو دیدم شایان فوری رفت تو اتاق فکر کنم رفت شرت و سوتین منو برداره و شب باهاش جق بزنه. من اومدم خونمون. وشب شوهرم اومد خونه و باهم سکس میکردیم دیوار اتاق ما یه سوراخ داشت که شایان ما رو یواشکی از اونجا دید میزد و صدای اه و ناله منو موقع سکس میشنید و سکس مارو میدید.چون بعدا خودش برام اعتراف کرد فهمیدم. خلاصه اون روز شوهرم حسابی منو از کون با خشونت تموم گایید ومن موقع سکس از درد جیغ میکشیدم و گریه میکردم و شاید شاهد تمام ماجرا از توی اون سوراخ دیوار بود روز بعدش اومد پیش من و گفت خاله من به شوهرت خیلی حسودیم میشه کاش تو مال بودی و من هم جای شوهرت بودم. میگفت خاله تو خیلی مهربون و دوست داشتنی هستی چطور شوهرت دلش میاد پوست لطیف و سفید تو رو با خشونت هر چه تمام لمس کنه و تو سکس تو رو انقدر زجر بده. بعد از اون ماجرا شوهرم گفت یکی شیشه ماشینمو عمدا شکسته و لاستیک ماشینمو پنچر کرده و بعد از تلاش و سرنخ هایی که شوهرم بدست آورد فهمید کار شایان بوده. و خود شایان اومد پیش من به کار بچه گانش اعتراف کرد که چون شوهرت تو رو موقع سکس اذیت میکردو من دلم برات میسوخت و منم به شوهرت حسودی میکردم و دوست داشتم تو مال من بودی از قصد ماشین شوهرتو پنچر کردم. بعد منم دیدم این پسر حسابی روی من کراش زده و آرزوی سکس با من رو داره!!! منم دیدم اینطوری نمیشه یه روز به شوهرم گفتم من میخوام پیش مامانم خونه بگیریم میشه از اینجا بریم؟! من افسرده شدم و الکی شروع کردم به گریه زاری تا بالاخره شوهرم راضی شد و از اونجا بی خبر و بدون خداحافظی اسباب کشی کردیم و رفتیم. و خلاصه شایان کوچولو موند تو کف سکس با من!!! نظرتون درباره داستان خیالی من چی بود؟!!! اگه انتقاد هم دارید بگید ناراحت نمیشم!!!
نوشته: ساینا میلف
دیدگاهتان را بنویسید