داستان سکس ضربدری با دوست دختر سابقم
سلام به خوانندگان این ماجرا که برا من پیش اومد . قضیه عین چیزی که پیش اومد را مینویسم . اگه دوستی این جور ماجرا ها را نمیتونه باور کنه یا بپذیره بهتره وقت خودش را تلف نکنه و بعدش بخواد کامنت و اهانت و تفسیر بنویسه . یه تجربه است چه بد چه خوب بالاخره اتفاقی هست که برای من افتاده و دوست داشتم بنویسیم که چی پیش اومد . من سعید هستم ۳۸ ساله و همسرم نگار ۳۴ ساله و ساکن یه شهر نسبتا کوچیک ولی نزدیک مرکز استان هستیم . قبل ازدواج عاشق دختری بودم بنام عطیه که بواسطه شرایط کاری و مدتی همکار بودن باهاش آشنا شدم . حدود ۲ سال با همدیگه همه جوره همه حالی کردیم . قصدم ازدواج بود و واقعی عاشق معشوق شده بودیم دو طرفه هم بود این دوست داشتن و خواستن ولی پدر و برادر بزرگترش و تا حدودی مادرش مانع ازدواج ما شدند و به اجبار و اصرار و با تمام اختیاراتی که داشتن مجبورش کردن با کسی دیگه ازدواج کنه .حتی فکرای بچه گانه احمقانه خودکشی و فرار با همدیگه و… این جور فکرا را هم کردیم ولی فایده نداشت و سمبه خانواده عطیه خیلی زور زیادتری از ما داشت و عطیه زودتر از من با هر کلکی بود ازدواج کرد و متاهل شد و از اون محل کار هم به خاطر فشار خانواده ش رفت . خب نمیتونم بگم خیلی زود تونستم با این قضیه به راحتی کنار بیام و دو سه سالی حتی بعد ازدواج عطیه من هنوز عاشقش بودم و تصور میکردم یه روز زنگم میزنه و میگه طلاق گرفتم و باهم ازدواج میکنیم ولی یه روز عکس پروفایلش را دیدم که یه عکس نوزاد گذاشته و زیرش نوشته پسرم تاج سرم و فهمیدم بچه دار هم شده و دیگه امیدم تقریبا نا امید شد و حتی ته دلم دیگه نمیخواستم با کسی دیگه ازدواج کنم ولی اطرافیان گفتن دیر میشه و زودتر ازدواج کن . بالاخره این قضیه را پیش خودم توی ذهنم حل کردم و همه چیز را فراموش کردم و ازدواج کردم و زندگی عادی و معمولی داشتم تا اینکه یه روز توی یه مرکز تجاری معروف شهر مشغول خرید بودم و خیلی تصادفی با عطیه چشم تو چشم شدم . چند لحظه مخم قفل شد . حتی توان رفتن از اونجا یا چشم برداشتن ازش را نداشتم . اونم با پسر کوچیکش بود و خواهر زاده ش و اومده بودن خرید توی اون مجتمع تجاری معروف و بی اراده من جلوتر رفتم سلام تعارف کردم و عطیه هم ذوق زده شد و بهم گفت چقدر چاق شدی؟ چه پیر شدی !!! منم جوابش گفتم تو در عوض چه با کمالات تر شدی و بعد گفت شماره ت همون قبلی هست و گفتم آره چطور مگه؟ گفت بعدا با خط دیگه م پیام میدم برات این شماره را سیو کن و اگه کاری داشتی به این خطم پیام بده . هر دو شماره همدیگه را حفظ بودیم بعد چند سال ولی قسمت و تقدیر این بود چند سال از هم بی خبر باشیم . البته من شماره قدیمی عطیه را سیو داشتم و همیشه پروفایلش را نگاه میکردم . از بعد اون روز گاهی با عطیه تلفنی و چتی و پیامکی دوباره دوستی ما از سر گرفته شد . چون قبلا با هم خیلی سکس داشتیم راحت راجع به همه چیز با هم حرف میزدیم و باز خاطرات زنده شد و دوباره فیل هر دوتامون یاد هندوستان کرد . خدایی جفت هم بودیم و بد روزگار باعث شده بود بهم نرسیم . قرار گذاشتم که یه روز بریم بیرون ولی عطیه گفت چون دوتایی متاهل هستیم کسی ببینه باعث سردرد و اوقات تلخی میشه . گفتم دلتنگتم یه کاری بکن
بشه ببینمت و اول گفت نه نمیشه ولی بعد از اصرار من گفت روزها شوهرم خونه نیست و سر کاره و میشه بیای پیشم فقط بچه را باید بزارم مهدکودک یا پیش مادرم اینا و بگم کار اداری دارم . دیگه اوکی کردیم باز با همدیگه و حداقل هفته ای یه بار را اگه پریود نبود عطیه حتما چند ساعتی با هم حسابی حال میکردیم . بعد چند ماه خب خیلی حال کردیم و واقعی دوباره مثل روز اول عاشق هم شده بودیم و خیلی مزه میداد سکس به هر دوتایی مون. یه روز که رفتم پیش عطیه روی مبل نشسته بود روی کیرم و بالا پایین میکرد بهم گفت فحشم بده و خوشم میاد و منم حرفا و الفاظ سکسی بکار بردم و خیلی زود تر از حد معمول ارضا شد و گفت تازگی شوهرم فحش میده بهم وقت سکس و خوشم میاد و شهوتی تر میشم . وقتی من حالت داگی روی مبل خواستم خودم را ارضا کنم و عطیه جلوم قمبل کرده بود شروع کرد به فحش به من دادن و فحش ناموسی هم میداد. اولش بدجور بهم برخورد و بدم اومد و ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم و گفتم توی دلم شاید راه تخلیه شدنش این مدلی هست و یه جورایی انگار لذت میبره منو عصبی یا برانگیخته تر کنه تا محکمتر بکنمش .خیلی زود منم ارضا شدم و بعد که خواستم برم از پیشش گفت اگه یه کاری بگم میکنی،؟ گفتم چه کاری؟ گفت برو توی چت و پیام بهت میگم . وقتی رفتم یک ساعت بعدش پیام داد که دوست داری کمک کنی راحت با هم دیگه بی استرس حال کنیم؟ فکر کردم منظورش طلاق گرفتن و طلاق دادن و ازدواج با همدیگه است . گفتم چطوری ؟ گفت تو میتونی روی خانمت کار کنی و منم روی شوهرم کار کنم تا پایه بشن و بزارن ضربدری حال کنیم؟ گفتم مگه میشه؟ مگه داریم؟ شر بپا نکن دختر !!! اینا چیه میگی ؟ قسم خورد یه دوستای قدیمی و همکلاسیش با شوهرش اوکی کردن و میرن با یه زن و شوهر دیگه خونه همدیگه و ضربدری حال میکنن و براش بدون ذکر آدرس و جزییات تعریف کرده و عطیه هم دلش خواسته و گفته چه خوبه که آدم راحت باشه و بتونه با کسی که دوست داره بدون استرس حال کنه . اول باورم نشد و قبول نکردم ولی اسکرین شات چت ها با دوستش را که فرستاد دیدم و خوندم کم کم باور کردم انگار از این موضوعات هم هست و بعضی انجامش میدن و حال میکنن. گفتم من نمیتونم به زنم نگار بگم شر میشه و تو چطور به شوهرت میخوای بگی که شر نشه و بی خیالش بشیم بهتره ولی عطیه گفت تو فقط کاری که میگم را بکن و نترس و نهایتش نمیشه و همین مدل دوتایی ادامه میدیم ولی بزار زورمون را بزنیم . اوایل حرف عطیه برام شوخی بود ولی یواش یواش راهکار میداد . از دوستش مشورت می گرفت و راهکار میداد و یه روز بهم گفت شوهرش را تا حدی راضی کرده که اگه کیس مناسبی باشه پایه هست پیش همدیگه سکس کنن . گفتم چطوری؟ برام تعریف کن ببینم و عطیه گفت مثلا براش فیلم سکسی و داستان سکسی فرستادم گاهی وقتی سر کار بود و موقع سکس هم گاهی بهش فحش دادم و گفتم فحش بده و اونم فحش که میداد مثلا کیر توی کوست میپرسیدم کیر چه کسی؟ و خودم مثلا کیر یه نفر را که می شناخت شوهرم میگفتم دوست داری کیر فلانی را ببینی توی کوس من ؟ و مثلا کیر تو هم توی کوس فلان خانم که میدونستم شوهرم ازش خوشش میاد . خلاصه که عطیه با هر زحمتی بود و رگ خوابی که میدونست از شوهرش یه جورایی شوهرش را آورده بود توی راه که بگردن دنبال کیس مناسب و به شوهرش هم گفته بود تو بگرد توی دوستات و منم میگردم و اگه کیسی بود که هم جنبه داشت هم اعتماد داشتیم بهشون شوخی شوخی میگیم بهشون و تهش اگه ناراحت شدن میگیم شوخی کردیم . عطیه برای خانم من هم نسخه میپیچید و مرتب برام راهکار و داستان سکسی و فیلم میفرستاد . یه شب که روی نگار تلمبه میزدم شوخی را باهاش شروع کردم و گفتم تو بگو دوست داری کی بکنتت و منم میگم دوست دارم کی تو را بکنه و بالعکس میگم دوست دارم کدوم زن را بکنم و تو دوس داری کدوم زن را من بکنم و سر حرف را باز کردم . دو سه بار حرفش را پیش کشیدم و نگار فکر میکرد شوخی میکنم یا از شهوت زیاده ولی سعی کردم مواقع عادی هم چند کلمه با نگار حرف بزنم و اوایل واکنش بد و منفی نشون میداد ولی موقع سکس گاهی وقتا کیر پسری که همیشه نگار به عنوان خوش شانس فامیل شون و پسر خوشگله فامیلشون معرفی میکرد و میگفت پدر مادرش خیلی خرجش کردن و به جایی رسوندنش را به نگار حواله میدادم و میگفتم کاش فلانی بود و جلوی من میکردت و حال میکردم و اونم خوشش میومد و میگفت دوست داری ؟ میگفتم آره و میگفت منم دوست دارم منو بکنه جلوی چشات چون دوست داری و دو سه ماهی که گذشت دیگه این حرفا بین منو نگار وقت سکس و حتی اوقات تنهایی عادی شد . یه روز عطیه گفت من بقدری روی مخ شوهرم کار کردم که گفته هر چی بگی من پایه هستم و تو خانمت نگار را آوردی توی راه؟ گفتم منم تا حدودی اوکی شدم با نگار و قرار شد باب آشنایی را توی یه رستوران سنتی معروف شهر بگذاریم و همدیگه را ببینیم و تعریف قبلا را از محل کار بکنیم و ابراز کنیم که منو عطیه که قبلا توی اون محل کار خیلی
بهم کمک کاری دادیم و همو میشناسیم و از روی شناختی که از هم داشتیم سعی کنیم رابطه را خونوادگی کنیم . خب اون شب توی اون مجموعه رستوران سنتی همدیگه را دیدیم و تخت کنار عطیه اینا نشستیم و بعد یه دسر بعد از غذا مهمونشون کردیم و شماره تلفن رد و بدل کردیم و دوستی و آشنایی را علنی شروع کردیم . خب اولش شوهر عطیه جبهه گیری کرده بود که اینا کی بودن و اینا ولی عطیه کارش را بلد بود و شوهرش را رام کرد . دفعه اول عطیه گفت علنی یه شب دیگه شام بریم همونجا و با هماهنگی رفتیم و این دفه من صورتحساب را پرداخت کردم و باب مهمون کردن همدیگه بین ما باز شد . یواش یواش پارک رفتن و رفتن برای خرید مناسبت ها را هم با هماهنگی عطیه جا انداختیم و جشن تولد پسرشون براش یه ساز خریدم و بردم و هم عطیه جلوی شوهرش از من رو نمیگرفت جاهای خلوت و هم به نگار گفتم تیپی بزنه که خیلی سکسی باشه و جلوی عطیه و شوهرش راحت باشه و حجاب نیاز نیست داشته باشه . موقع سکس هم به نگار میگفتم کاش شوهر عطیه هم بود و میکردت و همین حرف را هم عطیه به شوهرش میگفت که کاش فلانی بود الان و با هم همگی سکس میکردیم . هر ۴ تایی مون یه جورایی هم اماده بودیم هم دلمون میخواست ولی هیچ کسی جرات نداشت علنی بگه بیشتر باهم راحت باشیم . شوهر عطیه اسمش حمید بود و عطیه خیلی قشنگ مثل موم توی دستش نرم کرده بودش . با عطیه قرار گذاشتیم یه ویلا اجاره کنیم حاشیه شهر خودمون یه جای خوش آب و هوا و بریم خانوادگی بریم ویلا و اونجا ببینیم تا چه حد میشه شرایط را مساعد کرد و قرار گذاشتیم عطیه حمید را روکار کنه و حمید شوهرش بحث ضربدری را مطرح کنه . حمید اون شب یه کم شراب و عرق آورد و خودش فقط خورد و منو نگار و عطیه نخوردیم و بعد قلیون کشید ولی چون بچه بود فقط حرف های سکسی یواشکی میزدیم و سر حرف باز شد . رختخواب ها را توی حال ویلا انداختیم و همگی پیش هم خوابیدیم . وقتی بچه خوابش برد حمید گفت حیف نیست بیایم ویلا و خشک و خالی بریم ؟ و خندید . گفتم چیکار کنیم؟ گفت هر کسی با خانم خودش بره اتاق بغلی شب جمعه بگیرن و اون دوتا هم مراقب باشن بچه بیدار شد خبر بدن و بچه یهو نفهمه کجا چه خبره و اول حمید و زنش عطیه با یه پتو و بالشت رفتن اتاق کناری و چون حمید مشروب خورده بود حسابی کار عطیه را گرفته بود و من بهونه اینکه یواش صداتون میاد توی حال بچه بیدار میشه رفتم توی اتاق بالای سر حمید حین سکس و یه کم شوخی کردم و گفتم جای ما هم بکن ولی یواش و به عطیه گفتم صدای شالاپ شالاپ مال چیه و خیلی وقته باغت آب نخورده و اونام خندیدن و برگشتم و بعد اینکه اونا حال کردن و اومدن توی حال پیش بچه منو نگار رفتیم اتاق بغلی و حین سکس ما حمید و عطیه اومدن و گفتن عجب بده بستون و بکن بکنی و اونام ما را دید زدن و رفتن پیش بچه توی حال … بعد کار ما حمید چون بدن نگار را دیده بود بدجور راست کرده بود و گفت میگم میخواین امشب یه کم خجالت را بزاریم کنار و پیش هم یه بار دیگه حال کنیم ؟ گفتیم پس بچه ؟ یهو بیدار میشه که !!! حمید گفت منو نگار خانمت میریم اتاق و شما مواظب باشین تا ما بیایم و بعدش شما برین اتاق و شوخی شوخی سر حرف باز شد و حمید گفت البته اگه همه راضی هستن و اومد کنار منو نگار و گفت حالا توش نکنیم هم مشکلی نیست و همین ماچ بازی را هم بکنیم حال میده . عطیه گفت من مشکلی ندارم و اوکی هستم و منم گفتم نگار دلش بخواد من حرفی ندارم و نگار همگفت باشه منم حرفی ندارم حالا که همگی دوست داری حال تو حال کنیم . هنوز کوس نگار خیس دادن به من بود که دستش را حمید گرفت و کمک کرد بلندش کرد و با هم رفتن اتاق و منو عطیه هم پیش بچه توی حال شروع کردیم به ماچ بازی و دست کردن توی لباس همدیگه و خوشحال از اینکه بالاخره کاری که دوست داشتیم انجام شد . حمید جوری کوس نگار را لیس میزد که اه نگار بالا بود و صدای لیس زدنش توی سکوت میومد و منو عطیه دلمون رفته بود که بریم و ببینیم چیکار میکنن و با احتیاط رفتیم چند لحظه اتاق کناری و دیدیم حمید نگار را لخت لخت کرده و خوابونده و پاهاش را گرفته بالا و داره کوسش را میخوره حسابی و تا ما رفتیم یه کم دوتاشون خجالت کشیدن ولی وقتی دیدن منو عطیه هم با احتیاط داریم بهم ور میریم و منتظریم که بکنیم انگار خجالتشون کنار رفت و مثل زن و شوهر ها حمید پاهای نگار را بالا گرفت و کیر سیاه و کوچیکش را کرد توی کوس نگار و لب گذاشتن روی لب همدیگه و پاهای نگار هم حلقه شده بود دور کمر حمید و حسابی لذت میبردن و حمید چون قبلش هم کمی مشروب خورده بود هم یه بار سکس کرده بود حسابی با کمر سفت از خجالت کوس نگار در میومد و تا تخماش میزد توی نگار و لبم میگرفت و نمیزاشت صدای نگار در بیاد و منو عطیه حدود ۴۵ دقیقه مرتب رفتیم پیش بچه توی حال و برگشتیم و اتاق پیش نگار و حمید که با هم سکس میکردن و دو بار نگار حال اومد زیر کیر حمید و واقعی جرش داد حمید ولی آب کیر خودش نمیومد هیچ مدلی که نگار را میکرد تا حدی که عطیه دلش سوخت و گفت حمید دیگه داری نگار را اذیت میکنی و بزار خودم بلدم آبت را چطور بیارم و نگار قرار شد بره حال پیش بچه که اگه بیدار شد یهو نیاد ببینه ما چیکار میکنیم و منو عطیه مشغول شدیم و من جلوی چشمای حمید کوس عطیه را خوردمش و اونم برام ساک زد و خستگی حمید که در رفت با هم دوتایی به نوبت عطیه را میکردیم و میراشتیم دهنش کیر ها مون را تا ساک بزنه و عطیه را تا میتونستیم بهش حال دادیم و برای اینکه آب شوهرش بیاد من خوابیدم به کمر و عطیه نشست روی کیرم و بغلش کردم و کونش را باز کردم تا شوهرش حمید بتونه همزمان با من بکنه کوسش و دوتا کیر همزمان توی کوس عطیه بکنیم و این کار را که کردیم کیر منو حمید توی کوس عطیه بهم میمالید و حال عجیبی میداد و عطیه هم خیلی دوسداشت و ناله میکرد تا بالاخره آب کیر حمید هم اومد و ریخت روی بدن عطیه و پاکش کرد و رفت پیش نگار و منو عطیه بازم ادامه دادیم و کلی لذت بردیم تا عطیه ارضا شد و کلی لب گرفت از من و قریون صدقه م رفت منم بعدش ارضا شدم و آبم را هم روی کوس عطیه ریختم و بعد بغل بازی و بوس بازی تا صبح هر ۴ تایی با همدیگه کردیم ولی قرار شد یه بار دیگه توی موقعیت مناسب ضربدری بزنیم . اگر شرایط بود حتما باز مینویسم از کارهامون . موفق باشید .
دیدگاهتان را بنویسید