داستان سکس ضربدری در دوران کرونا
سلام دوستان این خاطره که می نویسم برای سال ۹۸ و ۹۹ می باشه زمانیکه کرونا اوج گرفته بود نه عاشق دروغ گفتن نه حسرت خالی بستن دارم این ماجرا کاملا واقعی من ده سال که ازدواج کردم داخل یه شرکت کار میکنم و خانم خانه داره زنم از نظر هیکلی و قیافه واقع زیبا و هیکل قشنگی داره من یه دوست دارم که سالیانه با هم دوست و رفت اومد خانواده گی داریم یکروز خانمش به خانم زنگ زد گفت یکی از دوستام فردا بعدازظهر میاد خانمون شما هم بیاید لباس میاره بیا ببین اگه خواستی بردار وقتیکه من از سر کار اومدم کمی استراحت کردم بلند که شدم چای اورد با هم بخوریم در حین چای خوردن گفت مرجان زنگ زد برای فردا دعوت کرد برم خونشون گفتم بهت بگم گفت خبری مراسمی دارن گفت نه دوستش لباس اورده گفته بیا ببین گفتم لباس زیر قشنگ نداره ازش بگیری گفت نمیدونم برم ببینم اگه بود میگیریم اون شب یه مقدار با هم حال کردیم فردا که من از سر کار اومدم گفت من بزار خونه سعید دوستم بردم گذاشتمش اونجا گفت تمام شد زنگ بهت میزنم بیا دنبالم گفتم من میرم خانه بخواب زنگ بزن خانم به خودش خوب رسیده بود انکار یه مهمونی خاصی تو ماشین چندتا متلک بهش گفتم گفتم خبری اینقدر تیپ زدی نکنه بمال بمال سینه و کوس انداختی بیرون اونم خندید گفت شاید حسودیت میشه گفتم نوش جونت از اینجا به بعد از زبان خانم شنیدم که می نویسم وقتیکه رفتم داخل دیدم سحر دوست مرجان نشسته با سلام و روبوسی با هم اشنا شدیم با دیدن من سحر گفت باورم نمیشه مرجان دوست به این قشنگی و زیبایی و هیکل به این قشنگی داره گفتم نظر لطفتون چشماتون قشنگ میبینه مرجان گفت کوریت منو نمبینید همیگی خندیدم بعداز خوش و بیش کردن سحر گفت اقای ما از قشم و کیش و ترکیه جنس میاره یه سایت داره برای تبلیغ لباس و از این طریق فروش میکنیم اون یه سایت دیگه هم داره برای لباس زیر و کورست و شرت بعد لباسها رو اورد که داشتیم میدیدم من دو تا سه تاش خوشم اومده بود گفت اشکالی نداره من این چندتا رو امتحان کنم گفتم این چه حرفیه بپوشید وقتیکه پوشیدیم اومدم بیرون دوتای دهنشون خوش شده بود گفت تو کونی هم بپوشی چقدر ناز میشی واقعا زیبا بود جفتشون داشتن از حسودی میمردن بعد مرجان گفت اشکالی نداره یه خواهشی ازتون بکنم گفتم جانم میشه من چندتا عکس با این لباس ازتون بگیرم برای سایتمون اگه نارحت نمیشید گفتم باشه مشکلی نداره بعد دم گلهای خونه مرجان وایسدم عکس گرفت من کل لباسهای که اورده بود پوشیدم وازشون عکس گرفتم و چندتاشونم برداشتم از عکسای که گرفته بود برای خودم هم فرستاد اونروز برای اولین بار بود که با سحر اشنا شدم اونروز خیلی خندیدیم از دست مرجان از بس چرت و پرت میگفت واقعا زن شوخ طبی هر موقع که خونه ما میان از حرفاش چند روز با شوهر میخندیم نزدیک ساعت نه بود که زنگ زد من رفتم دنبالش وقتیکه داشتیم میامدیم خانه تو راه غذا گرفتیم رفتیم خانه شام که خوردیم موبایل اورد که عکسا رو نشونم بده واقعا لباسا قشنگ بودن کیرم راست شده بود خانم با این لباسا اینقدر قشنگ شده بود تو بغلم نشسته بود که گفت چه خبره صبر کن زود راست کردی گفتم این قیافه راست کردن نداره دوتا لب ازش گرفتم که موبایلش زنگ زد دیدم نوشته سحر گفتم این کیه گفت دوست مرجان صاحب لباسا راستی یادم رفت بگم پول لباسا چقدر میشه بعد از وصل کردن سلام و احوالپرسی گفت شوهرم گفته میشه با اقاتون چند کلمه ای صحبت کنم گفتم باشه گوشی دستون پشت خط ارش شوهر سحر بود بعد از سلام و علیک کردن کمی با هم خوش وبش کردیم بعد گفت میشه یه خواهشی کنم ازتون قصد بی ادبی و بی حرمتی ندارم گفتم جانم من در خدمتم گفت اگه اجازه بدید من خانمتون مدل لباسام کنم همراه خانم دوتایی یه قرارداد میبندیم یه پولی هم گیر شما میاد اگه موردی نداره گفتم من باهاش صحبت کنم ببینم نظرش چیه بنده خدا بعدش گفت راستی این لباسا کادو من بشما واقعا خجالت زده شدم هر چی تعارف کردم که پولش چقدر میشه گفته نه ناراحت میشم بعد گفت خبر از شما گفتم باشه شب خوش خانم گفت چی میگه گفتم دوست داره مدل بش برای لباساش با خانمش در قبالش یه پولی هم بهت میده گفتم جدی گفت اره نظرت چیه مهم توی از نظر تو اشکالی نداره گفتم میریم ببینیم چی میگه خبر به سحر بده بگو قبول ابنم خودش یه منبع در امده اون شب یه حال اساسی با هم کردیم فردا دوتایی رفتیم دم خانه ارش در مورد کار بعد از دیدن همدیگر گفت بفرماید داخل گفتم مزاحم نمیشم گفت این حرفا چیه زشته رفتیم داخل دیدم سحر خانمش همراه یه دختر سه ساله روی مبل نشسته بودن رفت خانم رفت پیشش ما هم رفتیم زیرزمین در مورد کار صحبت کردن دبدم یه چند تا پرده کنار دیوار هست با تصاویر مختلف برای عکسای بود با یه سن در مورد کارش حرف میزد و بعدش سایتش نشون داد و طریقه فروشش گفت هرچی مغازه می خوام بگیرم هزینه و اجارش بالا بود از طریق یکی از دوستانم از این طریق کار میکنم شکر خدا خوبم بوده منم همونجا قبول کردم که خانمم باهاشون کار کنه گفت کار ما یه موقع صبح یه موقع عصر باهم هماهنگ میکنیم داخل اونیکی اتاق چندتا کامپیوتر دیگه بود که چندتا دختر گفت میان روی عکسا کار میکنن برای من جالب بود بعد رفتیم بالا خانم با سحر و دختر ایلا نشیته بودن سحرم قیافه نازی داشت هیکلش هم خوب بود اما به خانم من نمیرسید یه قلیون کشیدیم خداحافظی کردیم خیلی اسرار داست شام بمونیم اما من قبول نکردم گفتم باشه برای یه شب دیگه از هفته بعد خانم شروع کرد به رفتن و کار کردن یه چند ماهی گذشت شب جمعه بود خانم شام درست کرده بود منم رفته بودم حمام بخودم رسیدم اومدم بیرون بوی غذا خانه رو برداشته بود اومدم تو اشپزخانه از پشت بغلش کردم گفتم چه کردی بو خونه رو برداشته دستت درد نکنه همونجا سینه هاش داشتم میمالوندم گفت برو لباستو بپوش شام بخوریم بعد من برم حمام در خدمتونم تا صبح یه بوس از گردنش کردم رفتم لباسام پوشیدم شام خوردیم من وسایل جمع کردم شستم اونم رفت حمام در همین موقع رفتم از جاساز یه مقدار شیره اوردم نشستم دم گاز به کشیدن تو حال خودم بودم که از حمام اومد گفت بعد نگذره ما با هم واقعا رفیق هستیم انشالله همه زن و شوهر با هم رفیق باشن بعد رفت تو اتاق لباس بپوشه یه نیم ساعتی گذشت اومد بیرون وای یه عروسک به تمام معنا جلوی روی من بود با یه ارایش خلیجی ملایم به یک لباس خواب قشنگ سکسی اومد نشست جلوی من گفت نامرد یه لول هم برای من درست میگردی یه لول براش درست کرده بودم بهش دادم یه چندتا دود با من گرفت بعد از توی کشو سیگار اورد روشن کرد نشست به کشیدن در مورد کار و اینا داشتیم با هم حرف میزدیم گفت اقا ارش هفته دیگه میره ترکیه جنس بیاره گفتم چند روزه میره گفت چهار روزه است بعد یه نخ هم بدای من روشن کرد بهم داد با موبایلش داشت بازی میکرد من داشتم دود میگرفتم کار که تمام شد یه چای نبات خوردم بهش گفتم عشق بریم بخوابیم گفت برو تو اتاق من الان میام من رفتم تو اتاق لباسام در اوردم لخت شدم زیر پتو بودم دیدم اومد لامپ شب خوابی روشن کرد اومد پیشم لباسشو در اوردم مشغول لب گرفتن شدیم تو همین حال با دستم با کوسش بازی میکردم اونم با کیر من بازی میگرد یواش یواش اومدم پایین به سینه هاش میخوردم نوک قهوه ای گاز گاز میکردم گفتم چه خبر یواش دردم گرفت با نوک زبون میکشیدم میامدم پایین به وسط کوسش که رسیدم با چوچولاش بازی میکردم اونم داشت حال بحال میشید با زبونم تو کوسش بازی میکردم گفت شصت و نه بزن منم کیرت بخورم اومدم روش کیرم گذاشتم تو دهنش با ولعی می خورد گفت جونم قربون کیرت برم من بیشتر تحریک میشدم زبونم تا ته میکردم تو کوسش با انگشت دستم تفی میکردم میمالوندم در کونش وای چه حالی میداد بعد از چند وقت کیرم گذاستم روی کوسش بازی میکردم اونم داشت عشق میکرد گفت بکون توش جرم بده من کیر می خوام کیر گلفت میخوام بکن من جرم بده منم سرش گذاشتم توش ارام ارام فور میکردم تا ته رفت توش یه چند تا تکون که دادم دیدم داره میلرزه گفتم داری عرضا میشی گفت تو کارتو بکن منم تند تند عقب و جلو می کردم یکدفعه یه حرف جدید زد جا خوردم گفت کاشکه دوتا کیر بود یکی جلو میکرد یکی از عقب بکن تند تند بکن دیدم خیلی شهوتی گفتم کیر می خواهی اره کیر میخوام جرم بدید گفتم کیرم برات جور میکنم که جرت بده از عقب و جلو بکننت منم لذت میبرم زنم زیر کیر یکی دیگه باشه گفت جون تو عشق منی منم جنده توهم جون یکدفعه لبش به لبم چسبون یه اهی کشید فهمیدم ارزاه شده من تند تند میکردمش تو همین حال بودیم که داشتم گوشاش میخوردم گفتم می خواهی با ارش دوتای بکنیمت تو که کیر می خواهی چه فرقی میکنه کی باشه اون تازه اشنا هست یکدفعه جا خورد گفت هر چی عشق بگم من قبول میکنم ارش یا سعید اینا دوستای صمیمیی تو هستن گفتم ارش کیر کونده تر قشنگ جرت میده بزار داخل کوست قشنگ جر جر میخوری گفت جون قربون کیر گندش بشم خوردن داره این کیر برنامه اش جور کن من بکنه جرم بده عشق واقعا خودم حال میکردم میگفت که زنم اینقدر سکسی شده بعد یه چندتا تلمبه زدن داشت ابم میمود که به کون خوابوندم چندتا لاپای کردم ابم رو کونش خالی کردم کنارش دراز کشیدم مشغول سیگار کشیدن شدیم تو همون حال سکسی که بودیم گفت تو از کجا میدونی کیر ارش بزرگ گفتم اونروز که خونه اشون بودیم تو شلوار هی از اینور به اونور میگرد فهمیدم کیرش بزرگ مخصوص خودت بره تو کوست اه بکشی لذتش ببری من کنارت بشینم با کیرم بازی کنم یکدفعه گفت بیخود میگم اول کون تو بزار ببینم کیرش چه جوری بعد من بهش کوس میدم اگه خیلی بزرگ باشه نوش جون خودت تو که موقع سکس با من همش میگی کاشکه کیر داشتی منو میگردی اینم کیر که خواستی ببین جور شد برات منم خندیدم گفتم کار نداره از زنش بپرس بگو کیر شوهرت بزرگ یا کوچیکه اون نمیگه با کیر شوهر من چه کار داری یا بزرگ یا کوچیک به تو ربطی نداره اما منم فکر کنم کمی بزرگ باشه اخه یه چند دفعه ای که می خواست برای عکس گرفتن پشت من بود میگفت این مدلی باش از پشت بهم چسبیده بود من اصلا تو فکرش نبودم چون خانمش بغلم بود حالا یا اون از قصد میمالوند یا بدون قرض بوده گفتم نه کونت خوش فرم موقعیت خوب دیده بهت مالونده نوش جونت ناراحتی که مالونده به کون من می خواهی نرم گفتم نه بابا این حرفا چیه من به تو اینقدر اعتماد دارم که نگو کوسم که بدی حتما لازم بوده که دادی گفت دیگه چیه بسه بگیر بخواب زیادی تلمبه زدی به مغزت فشار اومد اون شب واقع شب خوشی بود هفته بعد که ارش اومده بود لباس زیر و خواب هم اورده بود که خانمش یه چند مدل پوشیده بود که عکس گرفته بود و لباساهای دیگه هم داده بود خانم من بپوشه شب که خانم اومد خونه دیدم لباس دستش گفتم اینا چیه گفت لباس خوابه گفتم ارش اومده دعوتشون برای شب جعمه بکن گفت به سعید هم میگی گفتم نه به ارش تنها بگو گفت زشت نیست یکدفعه بفهم به سحر بگو یه موقع جلوی مرجان حرف نزنه گفتم باشه برای شب جمعه بشون میگم بیان شب جمعه که شد ساعت هشت بود که ارش همراه با سحر اومد گفتم دخترتون کجاست گفت خو نه مادرم هست مهمونیکه که میرم کمتر میبرمش اذیت نشه ما با ارش نشستیم روی مبل خانمها هم رفتن تو اتاق تا لباساشون عوض کنن خانمم که یکدست از اون لباسای که ارش اورده بود پوشیده بود جلو باز همراه با با یه شلوار ساپورت روشن قهوه ای روشن کون و کوسش واقعا پیدا بود سحرم که از اتاق اومد بیرون یه یه لباس اسین نصفه همراه با یه شلوار سفید چسبون که شرتش قشنگ پیدا بود کیرم واقعا راست راست شده بود اومدن روی مبل جلوی ما نشستن بعد خانم بلند شد رفت چای اورده وقتیکه جلوی ارش تعارف کرد چاک سینه اش راحت پیدا بود سینه هاش افتاده بود فقط می خواستی دست کنی توش بمالونی بعد اومد طرف من برداشتم رفت پیش سحر نشست کنارش با هم مشغول صحبت شدن منم با ارش مشغول صحبت و کار شدیم بعد دوتایی بساط قلیون راه انداختیم برای خانمها جداگونه برای خودمونم جدا بعد مشغول صحبت شدیم ارش یه حرف می خواست بزنه هی نمی تونست من یکدفعه گفتم چرا این پا و اون پا میکنی حرفت بزن گفت این سری لباس خواب و زیر اوردم خجالت کشیدم به خانمت بگم بپوشه گفتم اول با شما سلام مشورت کنم به موقع ناراحت بشی به سحر گفتم با خانمت حرف بزنه گفت من اصلا حرف نمیزنم خودت با شوهرش حرف بزن منم واقعا از خجالت مردم تا بهت بگم بازم ببخشید گفتم این حرفا چیه فقط خواهش میکنم از گلو به پایین باشه اونم دست کرده تو جیبش موبایلش در اورده گفت اینا رو ببین اینجوری میندازم من نگاه کردم دیدم از گلو به پایین یه لباس با چندتا ژست مختلف از جلو و پشت این مدلی بود گفت شناختی گفتم نه گفت بابا سحر بود دیگه گفتم جدی داشتم شاخ در میاوردم اینقدر راحت بود گفتم بده ببینم داری دروغ میگی گفت بیا ببین اصلش پشت سرت نشسته نگاه کن ببین همین هست یا نه وای چه می دیدی یه کوس جا افتاده دلم می خواست همونجا بکیرم بکنمش یه لباس خواب سکسی همراه با یه شورت لامبادا لا کونی کیرم راست شده بود فقط دعا میکردم یه موقع زنم نگه چیزی بیار واقعا زیبا بود موبایل بهش دادم گفتم خوب تیکه ای داری تو هم خندید گفت والا از روز اشنای ما با خانمتون نمی تونیم حرف بزنیم به سحر تندی میگه چشت کسیو گرفته منم خندیدم خانما گفتن خنده دار بگید ما هم بخندیدم گفتم نه یه بحث زنونه هست من یک لحظه یاد حرف خانم افتادم که صحبت کیر میگرد گفتم اون لباسا چی بود که اوردید گفت چند تا لباس زیر خواب برای کسی اورده بودم نبود همرام اوردم اینجا گفتم می خواهی بدم به خانم بپوشه ببین نظرت چیه اون قضیه هم حل بشه گفت یه موقع ناراحت نشه گفتم رگ خوابش دست منه بعد از خوابیدن کزرم بهش گفتم بیا کارت دارم بردمش تو اتاق خواب بهش گفتم ارش اینا رو اورده می خواد تو بپوشی از اینا لباس خواب هم عکس بگیر گفت چی میگی دیونه شدی گفتم مگه کیر دو نفری نمی خواستی همه چی اماده یکدفعه گفت دیونه داشتم شوخی میگردم تو حال بودیم نه جدی گفتم توکه من میدونم دوست داری چرا دل دل میکنی گفتم اونکه همه جوره دیده تو رو این کارا چیه من به سحر میگم بیاد کمکت کنه گفتم من کونی از تو پاره کنم امشب باشه کجا دهنتو سرویس کنم گفتم تو بکون دهن ما رو سرویس کن من امشب دوتایی تو رو میکنم خندید گفتم بیا دیدی خودت اومدم بیرون به سحر گفتم برید داخل اتاق خانم کارت داره منم اومدم کنار ارش گفتم حلش کردم گفت من سحر اماده کردم تعجب کردم این چرا سحر را اماده کرده بعد از چند دقیقه دیدم دو تا هوری از اتاق اومدن بیرون وای چی میدیدم دو تا کوس ناز اومدن جلوی ما خوبه مورد پسند هست بعد ارش با موبایلش چندتا عکس از زاوایای مختلف گرفت اومدن کنار ما نشستن منکه کیرم راست راست بود برای ارش که نگم از بس که بزرگ بود کنار گذاشته بود سینه های سحر مثل طالبی خوش فرم سحر برای اینکه اب محیط ریخته بشه گفت من فرشته رو میبینم اب از دهنم داره میریزه وای بحال این دوتا بدبخت خندیدیم من یه لب سفت از فرشته گرفتم دیدم سحر تو بغل ارش گفتم دیگه خجالت بزاریم کنار بریم تو اتاق خوابمون هر چهارتایی روی تشک بودیم من داشتم روی فرشته بودم داشتم لبش میخورم اونا هم مشغول همین کار بودم که لباساشو در اوردمن داشتم کوس خانم میخوردم ارشم با اون کیرش داست تو کوس سحر بالا و پایین میگرد کیرشم اونقدر بزرگ نبود اما بزرگتر از من بود تو همین حال بودیدم که من روی کوس فرشته داشتم تکون میدادم ارش اومد پشت من کیرش وسط کون من گذاست گفت یه کون من تو بکون تو هم خوب کونی داری که فرشته ززر که خوابیده بود گفت خوب بکنش همیشه که ماسکس داریم میگه کاشکه کیر داشتی منو میکردی بیا اینم کیر گفتم دست خوش باشه این کون برای خودت بعد خوابید روی من سحرم کوسش گذاشت روی زبون فرشته گفت بخور جنده خانم با این شوهر کونیت منم با دستم سینه هاشو میمالوندم بعداز چند تا تکون ارش بلند شد از روی من دست سحر گرفتم خوابندمش کنار خودمون و ارشم اومد پیش فرشته دیدم داره از فرشته لب میگیره من داشتم سینه های سحر میخوردم بعد خوابوندمش یه لیسی به کوسش زدم کیرم گذاشتم تو اینکار داخل غار گیگردی از بس کوس داده بود به ارش غار شده بود بهش گفتم اون وری شه به پشت خوابدمنش یه مقدار با نوک زبون با سوراخ کونش بازی کردم بعد یه انگشت توش کردم دیدم اونطرف ارش داره کوس زنم میخوره یکدفعه با اون کیر بزرگش داره فور تو کوسش میکنه گفت یواش خیلی داره درد میاد اونم یواش یواش داخل میگرد گفت قربون این کیرت بشم مرد ببین این کیر نه کیر تو یکدفعه گفت زیادیت نشه خانم این کیر صاحب داره امشب صاحب شدی زیادی خوش نیاد من خندیدم که ارش کرد تو که فرشته یه دادی زد گفت یواش ارش جون همش مال خودت پارمون نکنی بعد از جا باز کردن عقب و جلو میکرد منم که مشغول بازی با سینه های سحر از کون کردم بودم دیدم داره میلرزه دیدم داره ارزا میشه با نوک زبونکروم تو کوسش گفت جونم چقدر تو حال میدی همشو بخور بخور جون من زنت داره کوس میده خودتم فقط لیس بزن یکدفعه کلاه من گرفت دیدم تکون خورد فهیدم ارزا شده من بلند شدم کیرم کردم توش چند تا تکون دادم بعد که دیدم داره ابم میاد گفتم سینه هاتو جمع کن بزارم داخلش گفت ابتو بریز تو دهنم می خوام بخورمش من یه چندتا تلمبه که لای سینه اش که زدم د اوردم گذاشتم تو دهنش داشت ساک میزد که با هر قدرتی که داشتم ابم پاشید تو حلقش اینقدر قشنگ خورد که لینکار سالیان سال اب خور بود بعد کنارش افتادم ارشم داَشت تکون میداد که گفت ابم داره میاد تو هم دهنت باز کن بریزم توش گفت شرمنده بریز پشتم من ابخور نیستم به پشت خوابید ابشو ریخت پشتش بعد بعد کنار فرسته افتاد واقعا چهارتایی خسته شده بودیم این شد برنامه ما هر از چند گاهی این برنامه انجام میشد واقعا خیلی خوبه زن و شوهر اینقدر با هم رفیق و دوست باشن اینم خاطره من بود تو این کرونایی
دیدگاهتان را بنویسید