به قول خواننده ی محبوبم ویگن:
زن زیبا بود در این زمونه بلا
خونه ای بی بلا هرگز نمونه ای خدا
آره واقعا که درست میگه. داشتن زنی زیبا و خوش اندام و سکسی آرزوی هر مردیه. اگه دروغ میگم، بگید.
ولی وقتی این زن زیبا، مهربون و شیرین و شیطون و دوست داشتنی باشه، دیگه یعنی همه چی تمومه و زدی به خال. آس و تک خال گیر آوردی و کیفت کوکه. اما…
بله، اینجا این اما خیلی مهمه. اما حالا که یه همچین آسی رو گیر آوردی، مهمتر از هر چیز نگهداری و حفظ شه. هم از نظر اینکه این گل زیبا رسیدگی و مراقبت میخواد واسه اینکه همیشه تازه و سرحال و زیبا بمونه. هم از نظر اینکه از دستت نپره یا از دستت در نیارنش. درسته یا نه؟👍
اما قصه ی من از اینجا شروع شد که توی محله ی ما یه خانواده ای اومدن و دو سال بیشتر اینجا نبودن و رفتن. ولی توی این مدت، سر دخترشون تمام پسرهای محل به جون هم افتاده بودن و رقیب همدیگه شده بودن.
بله درست حدس زدین، آخه این دختر انقدر خوشگل و زیبا و خوش اندام بود که وقتی خرامان خرامان، مثل یه اسب اصیل و زیبای وحشی از توی محل گذر میکرد و میرفت و میومد، تمام پسرهای محل که چه عرض کنم، تمام مردها و حتی پیرمردها هم نگاهش میکردن. حتی زنها و دخترها. با اون لباسهای تنگ و بدن نما، با اون اندام بینظیر و سکسی چشم همه رو خیره میکرد. خب منم مثل بقیه توی کف این حوری بهشتی و فرشته سکسی بودم. خیلی جاها تعقیبش میکردم و فهمیده بودم باشگاهش ترک نمیشه و دائم میره. دانشگاه میره و اهل ساز و هنر هم هست، چون کلاس گیتار میرفت. دوتا دوست دختر داشت و اکثرا با اونها بود. اونا هم مثل خودش جیگر بودن، ولی این لیلی خانم از اونا هم یه سر و گردن بالاتر و شاخ تر بود. واقعا زیباترین و خوش اندام ترین دختری بود که توی تمام عمرم دیده بودم. وقتی راه میرفت و میدیدیش مستت میکرد. قوس کمر و باسنش، گردی و قلمبگی کونش، قوس پهلوهاش که مثل یه ساعت شنی بود، رانهای کشیده و پرش، سینه ی سیخ و جلو اومده ای که مثل دوتا انار آبدار آب از دهن همه راه مینداخت، راه رفتن موزون و موهای بلند و زیبایش که تا نزدیک کونش میرسید، واقعا همه چیزش بی نقص و بی نظیر بود.
بله خلاصه داستان ما با اومدن و دیدن این خانم شروع شد و تمام فکر و ذکر و خواب و خیال من شد. ما که توی اون محل قدیمی بودیم و پیش دوستام و هم محله ای ها جایگاه خوبی داشتم و به قول معروف واسه خودمون شناخته شده بودیم، به دوستای نزدیکم گفتم این باید مال من بشه. اونا هم با اینکه ازش خوششون میومد و توی کفش بودن ولی روی حرف من حرفی نزدن. تایم کلاس گیتار و باشگاهش دستم بود و میدونستم کی میره و کی میاد. یه روز سر محل کمین کردم و میخواستم بالاخره پا پیش بزارم. وقتی اومد، با ماشین رفتم جلوی پاش و گفتم سلام بچه محل، خوبی؟
نگاهم کرد و گفت سلام. ممنون.
-جای میری برسونمت.
-نه مزاحم نمیشم، با تاکسی میرم.
-لیلی خانم، شما مراحمی. تا جایی که مسیرم باشه میبرمتون. بفرمایید.
بالاخره سوار شد و گفت دست شما درد نکنه.
-خواهش میکنم، باعث افتخاره. من میرم سمت فلانجا، به مسیرتون میخوره؟ (میدونستم کلاسش کجاست و دقیق کجا میخواد بره، منم همون مسیر رو گفتم.)
-بله، منم همون طرف میرم.
-پس چه بهتر، بزن بریم.
یکی دو دقیقه با سکوت گذاشت و گفتم لیلی خانم، شما قبلا کجا زندگی می کردید؟
با لبخند نگام کرد و گفت اول شما بگید اسم منو از کجا میدونید؟
-درسته فقط دو سه هفته ست اومدید محل ما، ولی خب ما هم کنجکاویم و بالاخره آره دیگه…
-آها، پس شما کلانتر محلی.
-نه عزیزم، حقیقتش شما رو دیدم کنجکاو شدم، وگرنه منو چه به این کارا.
-بله، مشخصه…
هر دو یه کوچولو خندیدیم و گفتم حالا نمیخوای جوابمو بدی؟
-برات مهمه؟ چه فرقی میکنه کجا بودیم.
-شاید بخوایم واسه امر خیر بریم تحقیق.
خندید و گفت ببخشید ولی خیلی پررویی، از خودم میپرسی که بری درمورد خودم تحقیق کنی؟ اونوقت از کجا معلوم من موافق باشم که شما از الان داری تحقیقم میکنی؟
-ببخشید، راست میگی ها. عجب خنگی هستم من.
هر دو خندیدیم و گفت دور از جون.
-راستش خیلی ازت خوشم اومد، دختر بامزه و مهربونی هستی، فکر میکردم از اون دخترهای قیافه گیر بد اخلاق باشی که نشه دو کلمه باهاش حرف زد.
-واقعا؟ یعنی اخمو و بد اخلاق دیده میشم؟
-نه خدا نکنه، منظورم اینه فکر نمیکردم حتی با من حرف بزنی، چه برسه که بگیم و بخندیم.
-آها، خب شما حرف بدی نزدی و مودبانه حرفتو گفتی، چرا باید بد جواب بدم؟ مخصوصا که بچه محلم هستیم.
خلاصه تا جلوی آموزشگاه موسیقی حرف زدیم و گفت فلان محل بودیم. وقتی پیاده ش کردم گفتم من حدود یه ساعت و نیم دیگه برمیگردم. اگه تا اون موقع کلاست تموم میشه، خودم میرسونمت.
-نه داداشم، با دوستام میریم یه چرخی بزنیم. مزاحم شما نمیشم.
-خب نمیشه من ببرم بچرخون متون؟
-اون وقت روی چه حسابی؟
-روی حساب بچه محلی، دوستی.
-به ساعتش نگاه کرد و گفت ولی جلوی دوستام یه جوری رفتار نکنید که انگار من دوست دخترتم. داداشی باشی ها.
-داداشی؟
-اوهوم.
-هیعععع، باشه، هر چی تو بگی. برو دیرت نشه.
-ممنون داداش سهیل.
-قربونت آبجی لیلی.
خندیدیم و رفت.
از پشت به بدن و کونش نگاه میکردم و توی دلم گفتم دیوث معلوم بود از اون پا نده های زرنگه. میخواد داداشی داداشی بکنه توی پاچه ی من و تاکسی مرسی خانم بشم. ولی منو نشناختی، حالا که استارت رو زدم، تا نکنمت ولت نمیکنم.
رفتم و سر وقت اومدم جلوی آموزشگاه تا با اون دوتا دوستش اومدن بیرون. منو دید و در جواب دست تکون دادنم واسم دست تکون داد و اومدن سوار شدن. خودش نشست جلو و دوستانش عقب. سلام علیک کردیم و گفت بچه ها ایشون داداش سهیل بچه محلمونه. لطف کردن و خواهش منو قبول کردن امروز همراهمون باشن و ما رو ببرن گردش.
دوستاشم به من معرفی کرد و راه افتادیم. یه ساعتی چرخیدیم و بعدش بردمشون سفره خونه. لیلی چندان اهل قلیون نبود، ولی یه کم با ما کشید. کلی باهاشون جور شدم و میگفتیم و میخندیدیم. راستش کلی پیاده شدم و افتادم توی خرج ولی خوش گذشت و ارزشش رو داشت. وقتی دوستاشو رسوندم و دوتایی برمیگشتیم سمت محل، گفتم لیلی ممنون که قبول کردی با هم باشیم و خیلی خوش گذشت
-خواهش میکنم، من ممنونم که افتادی توی زحمت. به منم خیلی خوش گذشت.
-قربونت، ولی دلم میخواست دوتایی باهم تنها بودیم.
-چرا؟
-خب یه حرفایی هست که دلم میخواست تنهایی بهت بگم.
-ببین سهیل، اول بگم که من اهل عشق و عاشقی نیستم و نخوای از این فازا برداری. ولی معلومه پسر خوب و مودب و باحالی هستی، حاضرم مثل دوتا دوست باشیم.
-جاست فِرند؟
-یِس، جاست فرند.
خندیدیم و گفتم اوکی، همینم واسه شروع خوبه.
زدم بغل و گفتم دیرت نمیشه یه کم صحبت کنیم؟
به ساعتش نگاه کرد و گفت نیم ساعت خوبه؟
-عالیه.
رفتم پیچیدم توی یه کوچه ی خلوت و همونجا پارک کرم. گفتم لیلی تو کسی توی زندگیت هست؟ این مدت که اومدین اینجا کسی رو ندیدم.
-نه کسی نیست. با پسر دوست هستم، ولی مثل خودت فقط دوستیم.
-کجاست؟
-توی محل قبلی، توی دانشگاه، چندتایی هستن دیگه.
-یعنی رابطه ی احساسی و عاشقانه ای نیست؟
-نه، اصلا.
-یعنی تا حالا هیچکس نتونسته تو رو عاشق خودش کنه؟
یه مکثی کرد و سرشو چرخوند سمت شیشه و گفت یکی بود، ولی نشد.
-چرا؟ مگه چی شد؟
-رفت، رفت خارج و تنهام گذاشت. بهم نارو زد. منم دیگه نمیخوام با کسی ارتباط احساسی بگیرم.
-ولی قربونت برم، همه که مثل هم نیستن، شاید یکی باشه که واقعا عاشقت باشه و تا آخر عمر باهات بمونه. همه که نامرد نیستن.
برگشت سمت من دیدم توی چشمام اشک جمع شده. با لبهای لرزون گفت شاید، ولی من دیگه نمیخوام.
دیدن اون حالش و اون چشمهاش یه دفعه منو دگرگون کرد و تمام حس شهوتی که نسبت بهش داشتم پرید. صورت زیباش مثل یه دختر بچهی معصوم و مظلوم شده بود و دلمو آتیش زد. اونجا بود که دیگه واقعا حس کردم عاشقش شدم. گفتم لیلی جون به خاطر اونی که رفته اشک میریزی؟ خیلی عاشقش بودی؟
-اوهوم… ولی دیگه نیستم، الان به خاطر سادگی خودم و نامردی اون دلم میسوزه.
-قربون این چشمهای خوشگلت بشم، مگه چیکارت کرده؟
-همون کاری که شما پسرها دلتون میخواد.
-سکس؟… نکنه بکارتت رو…؟!!!
یه دفعه بغضش ترکید شروع کرد گریه کردن. گفتم وای لیلی، چکار کردی دختر؟
-من نکردم، اون کرد، اون خواست، گفت میخوامت، میام خواستگاریت.
-واااایییییی اصلا فکر نمیکردم اینقدر ساده باشی. تو دختر زیبا و باهوشی هستی، آخه چرا قبول کردی؟
-خودم دارم دیوونه میشم، تو دیگه سرزنشم نکن. اصلا من چرا اینو به تو گفتم؟ فقط یه روزه باهم آشنا شدیم. میبینی من چقدر احمقم؟
دوباره صدای گریه کردنش بلند شد. بی اختیار کشیدمش توی بغلم و اونم راحت اومد و سرسو گذاشت روی شونه ی من و گریه میکرد. نوازشش میکردم و گفتم اشکال نداره عزیزم، گریه نکن قربونت برم، ن طاقت ندارم تورو توی این حال ببینم. حالا کاریه که شده، یه کاریش میکنیم.
با همون حال گریه و بغض گفت چکارش کنیم؟ برم بدوزمش؟
-مامان بابات میدونن؟
-نه، اصلا…
-خوبه، فعلا بین خودمون هست تا ببینیم چیکار میشه کرد.
-سهیل به کسی نگی ها. اصلا نمیدونم چرا بهت گفتم. نمیدونم چرا اینقدر زود بهت اعتماد کردم.
-نترس دختر، خوشبختانه این بار به آدم درستی اعتماد کردی. من آدم نامردی نیستم، خیلی هم ناموس پرست و غیرتی ام. رازت، آبروت، راز و آبروی خودمه. غصه نخور.
کنار شرش رو بوسیدم و گفتم اشکاتو پاک کن بریم یه چرخی بزنیم حال و هوات عوض بشه. نگران نباش که داش سهیلت کنارته.
سرشو بلند کرد و به صورتم و چشمام نگاه کرد. اشکاشو از روی گونه هاش پاک کردم و به همدیگه نگاه میکردیم. صورتشو بوسیدم و گفتم دیگه نبینم گریه کنی ها. امروز این همه گفتیم و خندیدیم چقدر خوب بود. دیدن این صورت زیبا وقتی میخنده مثل دیدن بهشته.
لبخند روی لبش نشست و گفت ممنون، ولی فکر بد نکنی ها. نخوای مثل اون واسه سواستفاده نزدیکم بشی.
-لیلیییییی، گفتم دیگه حرفشو نزن. منم همچین آدمی نیستم. بریم یه آبمیوه بخوریم؟
-نه، یه آب معدنی بگیر بخورم و صورتمو بشورم.
-آره، ریملت ریخته پای چشم تو مثل پاندا شدی.😅
خودشم خندید و گفت خیلی بدی، بریم دیرم شد…
خلاصه اون روز دوستی ما کلید خورد و هر روز میرفتیم بیرون. میبردمش دانشگاه، آموزشگاه، دور دور می کردیم، گاهی با دوستاش و گاهی فقط خودمون دوتا. یواش یواش منو با دوستای دیگه و بچه های دانشگاهشون آشنا کرد و وقتی دسته جمعی، دختر و پسر میخواستن برن بیرون میگفت منم باهاشون میرفتم. تا یه ماهی داداشی بودم و یواش یواش شدم عزیزم. از اینکه با پسرهای دیگه مثل من دست میداد و باهاشون شوخی میکرد ناراحت میشدم ولی یواش یواش برام عادی شد. چون میدیدم همه ی گروه و دوستاش با هم اینجوری بودن، حتی با منم اینجوری بودن. توی این مدت فقط یه بار حرف اون پسره ی نامرد رو وسط کشیدم و خواستم بدونم چند وقت باهم بودن و چه کارایی کردن. گفت دو ترم باهم بودیم. همون اوایل ترم اول که رفته بودم دانشگاه اومد سمتم و باهم دوست شدیم. عاشقم کرد و بعد از چند بار بیرون رفتن منو برد خونهش. یه خونه ی دانشجویی ولی شیک و قشنگ. با اون ماشین و اون خونه معلوم بود بچه پولداره که اومده اینجا یه همچین خونه ای گرفته. دفعه ی اول فقط با لب و بوسه و بغل کردن گذشت و دفعه ی دوم که رفتم خونهش کارمون به سکس کشید. یه مدت دو سه روز در میون میرفتیم خونهش و هر بار حسابی سکس میکردیم و واقعا برام دلنشین و لذت بخش شده بود. دیگه راحت خودمو در اختیارش میذاشتم و لذت میبردم.
-از عقب دیگه، آره؟
-آره، همه کاری واسه هم میکردیم و همه جوره باهم خوش میگذروندیم.
-همه کاری؟
-آره، هر چی غیر از سکس از جلو. ترم دوم من شد، ترم آخر اون بود که قرار بود بعد از تموم شدن درسش با خانوادش بیان خواستگاریم. تا اون روز لعنتی رسید و منو خام کرد و گفت بیا این روزای آخر از جلو حال کنیم و جلو جلو جشن عروسیمون رو بگیریم. نمیدونم چرا راحت قبول کردم و گفتم من مال تو ام، هر کار دلت میخواد بکن. اونم پرده مو زد و اواخر ترم و حتی تا آخر امتحانهام بعد از هر امتحان منو میبرد خونه و دیگه سکس کامل داشتیم. واقعا فکر میکردم شوهرمه و به جای گردش و تفریح و بیرون رفتن با بچه ها، فقط میرفتم خونه ش براش آشپزی میکردم و سکس و سکس و سکس. منم خیلی هاتم و برام واقعا لذت بخش بود و نمیخواستم اون روزا تموم بشه. یه مدت رفت و یه ماه بعد اومد واسه تصفیه حساب. گفتم نامرد یه ماهه منو تنها گذاشتی، از دلتنگی و شهوت داشتم میمردم. دوباره شروع شد و چند روزی با هم بودیم و گفتم کی میای خواستگاری؟ گفت مامان بابام رفتن خارج پیش خواهرم و چند ماه دیگه میان. وقتی اومدن میایم خواستگاری. خلاصه دوباره رفت و بعد از چند ماه اومد. همین ترم پیش بود. یه هفته اینجا بود و منم هر روز میرفتم پیشش. گفت ماه دیگه میایم خواستگاری، یکی دو روز قبلش بهت خبر میدم و به مامانت بگو. تا اون روز حرفی نزن میترسم یه وقت دیر و زود بشه و شرمنده بشم. من ساده هم گفتم باشه. یه هفته هر روز سکس داشتیم و حسابی تلافیه این چند ماه رو کردیم. تا اینکه رفت و یه ماه گذشت و خبری نشد. جواب تلفنم دیگه نداد. هر روز عصبی میشدم و حالم بدتر میشد. ترسیده بودم و نمیدونستم چیکار کنم. تقریبا یه ما دیگه گذشت و یه روز از یه شماره ی خارجی واسم پیام اومد. خودش بود. نوشته بود منو ببخش. اومدم اروپا و دیگه برنمیگردم. منتظرم نباش. امیدوارم خوشبخت بشی.
-دنیا روی سرم خراب شد و چشمام سیاهی رفت. به خودم اومدم دیدم توی بیمارستانم. تا روزی که اومدیم محل سما حالم بد بود ولی دیگه به خودم گفتم خریتی بود که خودم کردم و باید قبولش کنم. تراپیستم گفت بهش فکر نکن و از زندگیت لذت ببر. با دوستات برو بیرون و به ورزش کردنت ادامه بده. منم تصمیم گرفتم خوش باشم و خودمو بسپارم به دست تقدیر. ولی هنوزم یا حرفشو نمیزنم و یادت نمی ندارم. یادش می افتم اشکم راه میافته و توی تنهایی خودم گریه میکنم.
-اشکال نداره، دیگه بهش فکر نکن، منم اصلا حرفشو نمیزنم و یادت نمیندازم.
-ممنون سهیل، تو خیلی پسر خوبی هستی، غیر از تراپیستم، فقط تویی که این راز منو میدونی. دوستام فکر نیکنن من به خاطر رفتنش ناراحتم و نمیدونن چکاری باهام کرده.
-ممنون که بهم اعتماد کردی. رازت پیش من محفوظه… ولی یه سوالی ذهنمو درگیر کرده. تو که گفتی دختر هاتی هستی، این همه هم سکس کردی و مزه ش رو چشیدی، الان سختت نیست؟ چطوری تحمل میکنی؟
لبخند زد و گفت یه کاریش میکنم، نگران نباش.
-چکارش میکنی؟
-بیخیال، حالا شاید یه روز بهت گفتم.
-لیلی، با کسی نیستی که؟
-نه بابا، دیگه هیچ کسی رو توی زندگی و قلبم راه نمیدم.
-حتی منو؟
-تو که داداشمی. رازدارمی.
-اوکی، پس خیالم راحت باشه؟
-آره سهیل جون…
خلاصه یه مدتی بود با لیلی و دوستانش سرگرم بودم. میرفتیم اینور اونور و خوش بودیم. دیگه اینقدر با هم راحت شده بودیم که وقتی به هم میرسیدیم لیلی میومد بغلم و روبوسی میکردیم. وقتی دسته جمعی میرفتیم بیرون شهر، میومد توی بغلم یا روی پام می نشست. همونطور که قبلا گفتم، دیگه داداش سهیل نمیگفت و شده بودم عزیزم تا رسید به عشقم. توی تنهایی و حتی جلوی دوستاش همدیگه رو عزیزم و عشقم صدا میکردیم. فقط این راحتیش و دست دادنش با پسرهای دیگه برام سخت بود که بعد از مدتی دیدم همه شون با هم اینجوری هستن و برام عادی شد.
مدتی گذشت و امتحانات آخر ترمش رو داد و قرار بود با همون گروه دوستاش بریم شمال. با خودم ۵ تا پسر بودیم و هفت تا دختر. راه افتادیم سمت شمال و یه ویلای استخر دار نزدیک جنگل گرفتیم. اونجا بود که تازه وارد یه دوره ی جدید از زندگیم شدم. واسه من که پسر حاج فلانی کاسب و بازاری و معتمد محل بودم، از اون زندگی بسته و اعتقادهای دینی به یک زندگی جدید رسیدم. البته مدتی بود که توی گروه بچه ها این تغییرات شروع شده بود و اونجا دیگه به اوجش رسید…
بعد از پایان ترم لیلی و دوستانش، دسته جمعی رفتیم شمال. ۵ تا پسر بودیم و ۷ تا دختر. یه ویلای استخردار نزدیک جنگل گرفتیم که شیک و بزرگ بود. بچه ها لباس عوض کردن و واسه اولین بار لیلی و دوستاش رو با تاپ و شلوارک و لباسهای باز و سکسی دیدم. همه شون یه طرف، لیلی من یه طرف. بعد از یه کم استراحت و جابجایی وسایل و خوردن چای و قهوه، صدای موزیک بلند شد و بساط مشروب و قلیون اومد وسط. خوردیم و کشیدیم و گفتیم و خندیدیم تا دخترا شروع کردن به رقصیدن و ما هم باهاشون همراه شدیم. خیلی خوش گذشت و این اولین بار بود توی یه همچین فضایی بودم. دخترها مست و با لباسهای سکسی، ما هم مست. لیلی توی بغلم می رقصید و می چرخید و همدیگه رو میبوسیدیم تا اینکه واسه اولین بار لب تو لب شدیم. وای که چه لب خوشمزه ای داره و چه لذتی تمام وجودم رو گرفت. از اولم معلوم بود اون لبهای قلوه ای و خوشگل و خوش فرم باید خیلی خوشمزه و خوردنی باشه. دو تا از پسرها هم با دوست دختر خودشون مشغول بودن و مثل ما لب میگرفتن. بعدش لیلی در گوشم گفت سهیل حالم داره بد میشه، ادامه بدیم کار به جاهای باریک میکشه. گفتم دوست نداری بکشه؟
-با تو دوست دارم ولی میترسم.
-از چی؟
-از اینکه ولم کنی بری و دوباره دیوونه بشم.
-خدا نکنه، من تا آخرش باهاتم. تا وقتی که خودت نخوای ولت نمیکنم. خودتم بخوای من نمیخوام.
توی چشمام نگاه کرد و لبخند زیباش دلمو لرزوند و چشمهای مست و خوشکلش دیوونم کرد. دوباره لبهامون چسبید به هم و محکم همدیگه رو فشار میدادیم. دخترها گفتن بریم استخر. دیگه همه جدا شدیم و دخترا رفتن داخل اتاق. ما هم نشستیم روی مبل و داشتیم حرف میزدیم و آب میخوردیم تا اینکه دخترا از اتاق اومدن بیرون. وای چی میدیدم. انگار حوری های بهشتی از بهشت اومده بودن. ۷ تا دختر خوشگل و سکسی که گل سرسبدشون لیلی من بود، با مایوهای یه تیکه و دوتیکه جلوی چشمام ظاهر شدن. لیلی مایوی یه تیکه پوشیده بود و اون بدن نازش رو کامل به نمایش گذاشته بود. چشمام خیره شده بود به اون بدن زیبا و سکسی که اومد لپمو گرفت و گفت پس چرا نرفتید مایو بپوشید؟ بقیه ی دخترا هم گفتن بلند شید دیگه. بعد همگی رفتن سمت استخر و ما هم رفتیم مایو پوشیدیم و رفتیم پیششون. درسته قبلا دوست دختر داشتم و چند باری سکس کرده بودم ولی تا حالا ۷ تا دختر با مایو از نزدیک و زنده ندیده بودم. فقط توی فیلمها دیده بودم. ولی انگار اونا براشون عادی بود چون قبلا هم با هم اومده بودن. توی استخر، بازی و شوخی بچه ها با همدیگه شروع شد و دختر و پسر باهم شوخی میکردن. با منم مثل بقیه بودن و دخترها از سر و کول منم بالا میرفتن و منم دیدم اینجوریه با همشون شوخی میکردم و بغلشون میکردم. از دنبال بازی دور استخر و پرت کردن همدیگه توی آب، تا بغل کردن دخترها و پریدن توی آب، یا بغل کردن و بردن زیر آب. لیلی هم با من و بقیهی پسرها مثل دخترهای دیگه بازی و شوخی میکرد. میومدن روی کول ما یا به حالت کشتی گرفتن همدیگه رو میکردیم زیر آب. اولش وقتی میدیدم پسرها بدن لخت لیلی منو که فقط یه مایوی یه تیکهی سکسی تنش بود رو بغل میکنن یا روی کولشون میشونن برام سخت بود ولی هر چی گذشت و دخترهای دیگه هم با من و بقیهی پسرها همونطور بودن، دیگه برام عادی شد. ولی خب بیشتر پیش خودم بود و با خودم بازی میکرد. کیرم شق میشد و جلوی بچه ها خجالت میکشیدم. لیلی و دخترها هم بهم میخندیدن و لیلی میگفت ناراحت نباش عشقم. بچه ها نخندید عشقم خیلی هاته. منم دیگه بیخیال شدم و زدم به پررویی و باهاشون میخندیدم. فکر کنم دو سه ساعتی توی آب و دور استخر بازی می کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت. من که اولین بارم بود توی همچین فضایی بودم، حسابی خر ذوق شده بودم و کیف میکردم. وقتی اومدیم بیرون دیگه همه خسته بودیم و سرم داشت گیج میرفت. نشستم روی مبل و لیلی نشست روی پام و ولو شده بود روی من. دو تا از بچه ها که با دوتا از دخترها دوست دختر دوست پسر بودن، یعنی محسن با لیندا و سروش با مهناز چهارتایی بلند شدن رفتن توی یکی از اتاقها و در رو بستن. گفتن ما بریم استراحت کنیم. لیلی هم دست منو گرفت و گفت بیا بریم سهیل، الان خواب خیلی میچسبه. رفتیم طبقه بالا که دو تا اتاق داشت. توی یکی از اتاقها افتادیم روی تخت و شروع کردیم لب گرفتن. گفتم برم چمدونت رو بیارم. با لباس خیس نخواب.
رفتم پایین که دیدم اون دوتا پسر دیگه یعنی اشکان و مهرداد، هر کدوم دوتا از دخترها رو نشوندن روی پاهاشون و مشغول لب گرفتن بودن. چمدون لیلی توی اتاق بود و رفتم برش دارم. تا در اتاق رو باز کردم دیدم چهار نفری کاملا لخت کنار هم خوابیدن و اونا هم مشغولن. گفتم بچه ها شرمنده من چمدون لیلی رو ببرم براش.
خلاصه وقتی رفتم بالا دیدم لیلی رفته زیر پتو. گفتم بلند شو لباست رو عوض کن.
-درش آوردم، بیا زیر پتو.
-یعنی الان لختی؟
-آره.
-بیام زیر پتو اوضاع خطری میشه ها.
-دوست نداری؟
-از خدامه…
-مایو رو از پام درآوردم و بدون معطلی رفتم زیر پتو. چسبیدیم به هم و کاملا لخت همدیگه رو بغل کردیم. وااااایییییی باورم نمیشد الان من و لیلی کاملا لخت بودیم و اون بدن فوق سکسی و زیباش توی بغلمه و لب میگرفتیم. کیرم سریع شق شد و رفت لای پاش. با رونهاش کیرمو فشار میداد و گفت سهیل کاندوم داری.
-نه، کاندومم کجا بود؟
-میتونی خودتو کنترل کنی و به موقع بکشی بیرون؟ نریزی توش.
-یعنی میذاری بکنمت؟
-اگه نمیخواستم که الان اینجوری توی بغلت نبودم.
-وای لیلی باورم نمیشه. الان از ذوق سکته میکنم.
خندیدیم و گفت خدا نکنه. دوباره لب تو لب شدیم و این بار یه جور دیگه لبشو میخوردم. دستمو گذاشتم روی سینهش و رفتم سراغ گردنش. آه میکشید و با مالیدن سینه و خوردن گردنش مشغول بودم. همینجوری اون بدن تراشیده و زیبا و خوشمزه ش رو میخوردم و میرفتم پایین. سینه هاش رو یکی یکی میخوردم و میمکیدم و آروم میمالیدم. سینه هاش سایز ۷۵ خوش دست و خوش فرمه. کیرم داشت میترکید و خیلی وقت بود سکس نکرده بودم. از وقتی با لیلی دوست شده بودم با هیچ دختری سکس نکرده بودم و فقط چند بار به یادش جلق زده بودم. انقدر حشری بودم که میترسیدم تا بکنم توش آبم بیاد. پنج شیش دقیقه که سینه هاشو خوردم نم نم رفتم پایین و شکم و نافش رو لیس میزدم. چشمم افتاد به کُسش که دیگه دیوونم کرد. سفید و کاملا شیو شده. کمی تپل و قلمبه. از روی مایو هم برجستگی و چاکش کاملا مشخص بود وای به حال الان که لخت بود و داشتم مستقیم میدیدمش. پاهاشو باز کردم و دادم بالا که دیگه کامل دیدمش. وای که چقدر این کُس خوشگل و زیباست. بدون زبونه ی اضافی. وسطش صورتی و چوچولش کوچیک. گفتم لیلی کُست خیلی خوشگله، میخوام بخورمش. لبشو گاز گرفت و خودش پاهاشو داد بالاتر. لبمو گذاشتم روش و چند تا بوسش کردم و شروع کردم به لیس زدن و مکیدنش. لیلی آه میکشید و کُسشو بالا پایین میکرد. دستشو کرد لای موهامو و صدای ناله هاش بلندتر شد. بدنش موج میخورد و کُسش مثل چشمه آب میداد. خوش عطر و خوشمزه بود و مستم کرده بود. شاید دو سه دقیقه نشد که ارضا شد و مثل مار به خودش میپیچید.
گفت سهیل بکن توش دارم میمیرم.
-عشقم خیلی حشری ام و میترسم زود آبم بیاد. میشه اول از کون بکنم و سبک بشم؟ بعدش از کُس میکنم.
-باشه ولی خیلی وقته کون ندادم، باید آمادم کنی.
-تو برگرد، اون با من.
وقتی چرخید و دمر خوابید، با دیدن اون کون لخت دیوونه شدم. گرد و قلمبه و سفید. برق میزد و مثل دوتا توپ بود. دو دستی لپهای کونش رو گرفتم و آروم فشار دادم و لرزوندمش. مثل ژله بود و حالت فنری داشت. باورم نمیشد الان دارم کون لخت لیلی که کل محل از کوچیک و بزرگ توی کفش بودن و با چشم میخوردنش رو میدیدم و میمالیدم. دختر آرزوهام لخت خوابیده بود جلوی من و قرار بود بکنمش. اونم از کون، همون کونی که دیوونم کرده بود. همون کونی که چشم یه محل دنبالش بود. محل خودمون که هیچ، هر کی میدید بازم نگاهش میکرد و من حرص میخوردم. بعدشم قرار بود کُسش رو بکنم، یه کُس تازه و خوشگل که فقط چند بار گاییده شده و الانم چند ماهی بود کیر نخورده بود و تنگ و حشری بود. دیگه طاقت نیاوردم و با صورت رفتم روی کونش. تمام کونش رو بوسیدم و خوردم و لیس زدم و مکیدم. انگار داشتم میپرستیدمش. اونقدر خوردمش و صورتمو مالیدم بهش تا خودش گفت سهیل زود باش لامصب، دارم میمیرم. سرمو کردم لای اون دوتا لپ گرد و برجسته و شروع کردم بوییدن و بوسیدن سوراخ کونش. لیسش میزدم و بوسش میکردم. سوراخش شل کرد و زبونم رو فشار میدادم توش. توف میریختم روش و زبونم رو فرو میکردم توش. سرمو لای کونش تکون میدادم و لپهای کونش رو میمالیدم. باورتون نمیشه اون لحظه چه حالی داشتم. توی آسمونها و روی ابرها سیر میکردم. از کیرم پیشاب شهوتم مثل سیل راه افتاده بود. بعد از اینکه حسابی زبونمو توی کونش عقب جلو کردم، گفتم لیلی کرمی چیزی توی چمدونت نداری؟
-دارم عشقم، خودت بیارش، زود باش سهیل دیوونم کردی.
کرم آوردم و سوراخش رو چرب کردم. به کیر خودمم زدم و توفم مالیدم روش و سرشو گذاشتم لای کونش. خودش کونش رو داد بالا و با دستاش لاشو باز کرد. آروم آروم فشار دادم و سرش رفت توش. حلقه ی تنگ کونش افتاد دور کلاهک کیرم و خیالم راحت شد که کون بی نظیر لیلی رو فتح کردم. نگاهش کردم دیدم لبشو گاز میگیره و داره زور میزنه. گفتم درد داری؟ با حالت زور زدن گفت آره ولی تو بکن.
بیشتر فشار دادم و آروم آروم تا ته کیرم رو جا کردم توی کونش. وقتی خوابیدم روش انگار خوابیدم روی یه تپه ی نرم و گرم. دستامو بردم زیرش و کُس و سینهش رو گرفتم توی دستم. بوسش کردم و گفتم لیلی هنوز باورم نمیشه، واقعا کیرم توی کونته؟
قربون کیرت برم، سهیل خیلی حالم بده، امشب خیلی حشری ام. تا سیرم نکردی نمیذارم بخوابی.
-خواب چیه؟ امشب تا صبح میکنمت.
-جووووون، واقعا بهش نیاز دارم.
-منم به تو نیاز دارم. امشب شب ماست.
چشماشو بست و منم شروع کردم به مالیدن کُسش و سینه ش رو توی دستم فشار میدادم. از گوشه ی لب تا صورت و گوش و گردنش رو میبوسیدم و لیس میزدم و میخوردم. یه دقیقه نشده بود و آروم آروم روی کونش کمر میزدم و کیرمو توی اون سوراخ تنگ و داغش حرکت میدادم که خودش شروع کرد به بالا پایین کردن کونش و فشار دادنش به کیرم. ناله میکرد و منم چوچولش رو بین انگشتهام میمالیدم. همون لحظه بود که یکی از دخترها به اسم نازیلا درو باز کرد و گفت بچه ها گشنتون نیست؟
من نگاهش کردم و خجالت کشیدم ولی لیلی گفت یه چی بیار همینجا میخوریم.
نازیلا: منم بیام پیشتون با هم بخوریم؟
لیلی: بیا ولی بعدش باید بری ها. میخوایم امشب تنها باشیم.
نازیلا: باشه بابا، تنها خور.😄
خندید و درو بست رفت. گفتم لیلی بد نشد؟
-عیب نداره، فقط شانس آوردیم وقتی اومد از کون میکردی.
-واقعا نمیدونن اوپنی؟
-نه عشقم، نمیدونن. فقط تو میدونی و تراپیستم. گفته بودم که.
دوباره شروع کردم به کمر زدن روی کونش و مالیدن کُسش و خوردن گوش و گردنش. لیلی هم که آه و ناله میکرد و توی حال خودش بود. هر دو با هم ارضا شدیم و داشتم قطره های آخر آبکیرم رو توی کونش خالی میکردم که نازیلا با آبمیوه و کیک اومد توی اتاق و درو پشت سرش بست.
نازیلا یکی از همون دوتا دختری بود که همیشه با لیلی بود و اولین بار چهارتایی رفتیم بیرون. اون یکی هم سوگله که اونم مثل نازیلا فعلا دوست پسر فابریک نداره.
نازیلا نشست روی تخت کنارمون و گفت به موقع اومدم، انگار کارتون تموم شده.
لیلی با ناله گفت آره عزیزم، جات خالی خیلی حال داد. سهیل عالیه. نازیلا دست کشید پشت کمرم و گفت بلند شو دیگه پهلوون. بیا تجدید قوا کن. شاید یه حالی هم به ما دادی.
لیلی: نخیر امشب سهیل مال خودمه. فردا شب بیا پیشمون.
من که از حرفهای اینا تعجب کرده بودم و از طرفی هم روم نمیشد جلوی نازیلا از روی لیلی بلند بشم و کیرمو ببینه، صدام در نمیومد.
لیلی گفت نمیخوای بلند بشی؟
به خودم اومدم و گفتم دلم نمیاد. بعد سه تایی خندیدیم و توی دلم گفتم کون لقش، بذار ببینه. بلند شدم و کیر نیمه شقم از کون لیلی اومد بیرون. نازیلا گفت برو توی حموم بشورش بیا. اوف چه خوشگلم هست. لیلی کوفتت بشه داش سهیلو مال خودت کردی.
درحالی که میرفتم سمت حموم گفتم از اول مال خودش بودم، لیلی هم مال منه، عشقمه.
وقتی از حموم اومدم بیرون و از توی ساکم شورت برمیداشتم که بپوشم، لیلی گفت نمیخواد عزیزم، نازیلا از خودمونه. بیا راحت باش. فردا شب میاد پیشمون و یه حالی بهش بده.
-تو ناراحت نمیشی باهاش بخوابم؟
-نه، چرا ناراحت بشم؟
-ولی من نمیخوام بهت خیانت کنم.
نازیلا: چیه، از من خوشت نمیاد؟
-نه دیوونه، بحث این حرفها نیست. ما دوستیم و باید پایبند باشیم.
نازیلا خندید و لیلی هم با لبخند گفت الهیییییی، قربونت برم عشقم ولی تو نگران نباش، من راضی ام و اینجوری دوست دارم. پس فردا شبم جای نازیلا، سوگل میاد. ولی امشب مال خودم تنهایی.
-جون لیلی داری منو امتحان میکنی یا جدی میگی؟
-نه والا، جدی میگم، ما باهم راحتیم، از وقتی اون دیوث رفت و تنهام گذاشت، تصمیم گرفتم منم مثل اینا خوش بگذرونم. اینا با هم حال میکردن و من پایبند عشقم بودم. حالا فهمیدم که اشتباه کردم.
-ولی من دوست دارم به من پایبند باشی، به عشقمون. خودمم همینطور.
-باشه ولی وقتی دسته جمعی هستیم، اینجوری خوش بگذرونیم. من راضی، اینام راضی. اوکی؟
-چی بگم والا، من تا حالا این مدلی ندیده بودم. ولی هر چی تو بگی میگم چشم.
-قربونت چشمت. فقط اینجور وقتها، نه همیشه. وقتی دور هم جمع میشیم.
-باشه فهمیدم.
نشستم کنارشون و نازیلا هم که فقط شورت و سوتین داشت، سوتینش رو باز کرد و گفت سینه هام چطوره سهیل؟
-خیلی خوبه، خوش فرمه.
-خوشت میاد؟
-چی بگم والا، گفتم خوبه دیگه.
کیک و آبمیوه رو خوردیم و دراز کشیدیم روی تخت. من وسط بودم و دوتایی از دو طرف منو بغل کرده بودن. نازیلا داشت با موهای سینم بازی میکرد و گفت روز اولی که دیدمت ازت خوشم اومد ولی فهمیدم چشمت لیلی رو گرفته و دوسش داری. معلوم بود لیلی هم ازت خوشش اومده و من دیگه حرفی نزدم.
-تو دختر خوبی هستی، ماشالله خوشگل و خوش اندامی، چرا دوست پسر نداری؟
-داشتم، ولی خودشو خراب کرد، دله بازی درمیاورد. هول بود.
-آها، پس به درد نمیخورده.
-آره، از تو خوشم اومد که با معرفتی و این مدت اصلا هول بازی در نیاوردی. اخلاقت مردونه ست.
-قربونت. تو هم دختر خوب و با معرفتی هستی.
همون لحظه اومد روی من و لبش رو گذاشت روی لبم. شروع کرد بوسیدن و خوردن که منم همراهیش کردم و با دستم پشت کمرش رو دست میکشیدم. به دستمم زیر سر لیلی بود. بعد از یکی دو دقیقه لب گرفتن خودشو کشید پایین و گردن و سینم رو میخورد و میرفت پایین، به لیلی نگاه کردم که با لبخند منو نگاه میکرد. بعد خودش اومد با من لب تو لب شد و نازیلا اون پایین داشت واسم ساک میزد. کیرم دوباره شق شده بود و نازیلا با لذت داشت ساک میزد و کیرمو میمالید به صورتش. در گوش لیلی گفتم بگو بره، میخوام کُستو بکنم. لبخند زد و خودشم رفت کنار نازیلا و دوتایی برام ساک میزدن. بعد به نازیلا گفت برو دیگه، واسه امشب بسه.
از همدیگه لب گرفتن و نازیلا اومد بالا از منم لب گرفت و گفت شب بخیر سهیل جون، فردا شب میخوابم زیرت.
-باشه عزیزم، تو که داشتی اون پایین حال میکردی.
-آره ولی چشمم دنبال تو بود. لیلی توی استخر گفت اول خودم بعد نوبتی شما دوتا.
-خیلی نامردین، نباید اول به خودم میگفتید و نظرمو می پرسیدید؟
-حالا که گفتیم.
دوباره لبمو بوسید و بلند شد گفت شب بخیر و رفت. تا در اتاق رو بست، لیلی نشست روی کیرم و آروم تا ته جا داد توی کُسش. واقعا تنگ بود و داغ، لیز بود و حسابی آب انداخته بود. گفت کیرت از کیر اون عوضی کلفت تر و خوشگلتره. همه چیزت از اون بهتره. سهیل خیلی دوسِت دارم.
-الان حشری هستی اینجوری میگی.
-نه عشقم، باور کن جدی میگم. این مدت خودتو ثابت کردی. حالا ببینم بعد از اینکه حالتو کردی و منو بدست آوردی، بازم اینجوری میمونی یا نه.
-آره عشقم، منم دوسِت دارم، واقعا عاشقتم لیلی. اما تو گفتی اهل عشق و عاشقی نیستی و میخوای داداشی باشم، منم دیگه حرفی نزدم.
خم شد لب گرفتیم و شروع کرد روی کیرم بالا پایین کردن. توی عمرم فقط چند بار کُس کرده بودم، اونم کُس جنده پولی بود و با کاندوم کرده بودم. اما این کُس تنگ و دخترونه، یه چیز دیگه بود. دیدن صورت مست شهوت لیلی و سینه هاش و بدن واقعا زیبا و روی فرمش، دیوونم میکرد و از شدت خوشحالی و لذت توی ابرها سیر میکردم. لیلی خیلی حشری بود و حتی یه لحظه هم مکث نمیکرد و آه و نالهش اتاق رو پر کرده بود. سینه هاش رو گرفتم و آروم میمالیدم و نوکشون رو با انگشتهام فشار میدادم و میمالیدم. آه و ناله هاش بلند تر شد و چند بار کُسشو روی کیرم عقب جلو کرد و با لرزش پاهاش و موج دادن به بدنش ارضا شد. خم شد لب گذاشت روی لبم و گفت خیلی دوست دارم سهیل، خیلی حال میدی. از وقتی یاشار رفت دیگه کُس ندادم. داشتم از شهوت میمردم. کونش رو دو دستی گرفتم و در حالی که روی من خم شده بود، از زیر میزدم توی کُسش و کیرمو تا ته فشار میدادم. کون گرد و قلمبه ش رو فشار میدادم و روی کیرم بالا پایینش میکردم و کیرم توی اون کُس تنگ بهترین لذت عمرش رو میبرد. لیلی توی صورتم آه میکشید و چند لحظه یه بار لب میگرفتیم. چرخیدم و بردمش زیرم. یه دستمو گذاشتم زیر گردنش و یه دستمو ستون کردم و شالاپ شالاپ توی کُسش تلمبه میزدم. لباشو میخوردم و گردنش رو لیس میزدم. تمام اون لحظه ها واسم غیر قابل باور بود و توی اوج لذت بودم. هنوزم که یاد اولین سکسمون می افتم قلبم به طپش میوفته و حشری میشم. هیچ کدوم از دخترها و زنهایی که باهاشون بودم، همچین حالی به من نداده بودن و چنین لذتی رو با هیچ کسی تجربه نکرده بودم. دختری که میدونی زیباترین و خوش اندام ترین دختریه که توی عمرت دیدی و آرزوت بوده، دختری که چشم تموم محله از نوجوان تا پیرمرد دنبالش بود و همه با حسرت نگاهش میکردن، الان زیر من بود و داشتم کُس تنگ و عالیش رو میگاییدم. کونی که همه چشمشون دنبالش بوده و هست و رو گاییدم و آبمو تا آخرین قطره ریخته بودم توش. برام مثل یه خواب و رویا بود. تمام ذره ذره ی بدنم توی اون لحظه ها از خوشحالی و شهوت داشت لذت میبرد. تمام دوستام و
بچه محلها و تمام کسانی که دیده بودم با چه لذت و حسرتی به صورت و بدن و کون لیلی نگاه میکردن، میومدن جلوی چشمم و توی دلم میگفتم کونتون بسوزه، دارم میکنمش و دستتون به گوشه ی لباسشم نمیرسه. لیلی پشت کمرمو چنگ گرفت و همون لحظه دوباره ارضا شد. بدنش زیرم می لرزید و مثل یه بچه گربه صدا می داد تا آروم گرفت. لبامو گذاشتم روی لبش و کمی که خوردم گفتم منم دارم میام. گفت نریزی توش سهیل، بکنش توی کونم و اونجا خالی کن. کشدم بیرون و با همون خیسی کُسش و چربی کرمی که هنوز توی کونش بود، کیرمو فرو کردم توی کونش و دوباره خوابیدم روش. گفت سهیل واقعا دوسم داری؟
-به جون مادرم عاشقتم.
-قول میدی تنهام نذاری؟
-دیوونه ام مگه، با اینکه دختر نیستی و میدونم چیکار کردی حاضرم باهات ازدواج کنم و تا آخر عمر نوکریتو کنم.
-خالی نبند.
-جدی میگم دختر، تو مال من باش، من دیگه هیچ آرزویی ندارم.
-با اینکه یکی دیگه پردمو زده؟ تو که غیرتی بودی.
-هنوزم هستم، چه ربطی داره.
-با اینکه با این پسرا شوخی میکنم و میرم توی بغلشون؟
-خب اینو دوست ندارم ولی جمع خودمونی و دوستانه ست دیگه. نمیخوام محدودیت کنم و نزارم شوخی کنی و شاد باشی. اونام بچه های خوب و با جنبه ای هستن.
-کارتو بکن بعدش حرف میزنیم.
شروع کردم توی کونش تلمبه زدن و به صورتش نگاه میکردم. لبشو خوردم و دوباره سرمو بلند کردم و لحظه ای که داشتم آبمو توی کونش خالی میکردم، به صورت و چشمهاش نگاه میکردم و اونم دو دستی صورت منو گرفته بود. کامل خالی کردم و با لبخند شیرینش گفت لامصب چه آب داغی داری. همشو توی خودم حس میکنم.
-لیلی خیلی خوبی دختر، واقعا سکسی و فوق العاده ای.
-تو هم خیلی خوبی، خیلی بیشتر از اون عوضی بهم حال میدی. پیشت احساس آرامش و امنیت دارم. همه ی غم و غصه هام کنارت فراموش میشن.
محکم بغلش کردم و گفتم مال منی، عشق منی. تا آخر عمر با من باش. خانم خونم باش.
دوباره لب گذاشتم روی لبش و حسابی لب خوردیم. از لباش سیر نمیشدم و واسم لذتش بینهایت بود. گفت بیا بخواب کنارم میخوام باهات حرف بزنم. چرخیدم کنارش و کیرم از کونش اومد بیرون. دستشو گذاشت روی صورتم و گفت من جز یاشار به هیچ کسی کُس نداده بودم و بعد از اون تو اولین نفری، غیر از اون عاشق هیچکس نشدم و بعد از اون تو اولین نفری. اگه واقعا خودت میخوای باهام بمونی میشی آخرین نفر و تا آخر عمر تنها عشقم میشی. تنها کسی که اجازه داره کُسمو بکنه و صاحبش باشه.
-باور کن واقعا میخوام، میخوام باهات ازدواج کنم و تا آخر عمر باهم باشیم. برای اینکه ثابت کنم دروغ نمیگم، همین که برگشتیم میایم خواستگاریت.
-ممنون، باورت میکنم ولی قبلش باید یه چیزایی رو بهت بگم و بدونی.
-بگو عشقم، هرچی هست بگو.
-قول بده ناراحت نشی و تا آخر حرفم ساکت باشی و فقط گوش بدی. بعدش هرچی دوست داشتی بگو.
-چشم، صدام در نمیاد و فقط گوش میدم.
-ما تعطیلات پایان ترم قبلی، با همین بچه ها اومدیم شمال، اون موقع هم چند روز اینجا بودیم و اینا مثل همیشه باهم خوش بودن و راحت سکس کردن و خوش گذروندن.
-آره، رفتم پایین دیدم.
-قرار بود ساکت باشی ها.
-ببخشید، در تایید حرفت گفتم. دیگه هیچی نمیگم.
-راستش منم اون موقع به خاطر شرایط روحی خرابی که داشتم، رفتم قاطیشون و باهاشون همراه شدم. مثل بقیه ی دخترها منم باهاشون سکس کردم. دهنی و مقعدی.
اومدم بگم یعنی به همشون کون دادی و واسشون ساک زدی که دست گذاشت روی لبمو و گفت هیسسسسس. هیچی نگفتم و ادامه داد همشون توی اون چند روز منو کردن. ولی نگفتم جلوم بازه و فقط از کون کردن، مثل بقیه. ولی چون من واسشون تازه بودم و همشون میگفتن آرزوی منو داشتن، حسابی تلافی کردن و هر کدوم توی اون چهار روزی که اینجا بودیم حداقل چهار پنج بار منو کردن. هر شبم یکیشون با من تنها خوابید و دو سه بار فقط توی اون شب کردن. ولی بازم حتی توی تنهایی هم بهشون نگفتم جلو بازه و فقط از کون کردن و واسشون ساک زدم. عید هم یه شب همگی رفتیم کردان ویلا اجاره کردیم و اونشبم منو کردن. از عید تا الانم دیگه سکسی نداشتم. الانم به خاطر تو گفتم کسی کاری نکنه و من میخوام فقط با تو باشم. از این به بعدم میخوام فقط با تو باشم، مال تو باشم. ولی اگه دوست داشته باشی، وقت هایی که مثل الان دسته جمعی میام همچین جایی و دور هم هستیم، آزاد باشیم و تو با هر کدوم از دخترها که دلت خواست سکس کن، باهاشون بخواب، هر کار دلت خواست بکن. منم با پسرها. ولی فقط از عقب بهشون میدم، کُسم فقط و فقط مال توئه، مال عشقم. قلبم و روحم مال تویه. فقط واسه تفریح و تنوع و خوش گذرونی توی این جور وقتها با اونها باشم. مثل تو که با بقیه ی دخترهایی. اگه میخوای الان جوابی نده و بیشتر فکر کن بعد جواب بده.
-من،… آخه… راستش الان مخم هنگه. توی مرام و شخصیت من این چیزی که تو میگی نیست. نمیتونم ببینم عشقم، خانومم، زیر یکی دیگه بخوابه. کیر یکی دیگه رو ساک بزنه، حالا چه کُس بده یا فقط کون بده. کلا برام قابل باور نیست.
-یعنی نمیخوای این اجازه رو بهم بدی؟ نمیخوای خودتم ۶ تا دختر خوشگل و سکسی رو داشته باشی و با هر کدوم که دلت خواست حال کنی؟
-من دلم میخواد فقط تو رو داشته باشم، تو هم فقط منو داشته باشی و فقط با خودم باشی.
-من مال خودت میشم، هر روز که قرار نیست اینجوری باشه، شاید سالی دو سه بار یا نهایت چهار پنج بار پیش بیاد که دسته جمعی دور هم توی یه همچین جایی جمع بشیم.
-منظورتو فهمیدم، میدونم چی میگی ولی واسه من خیلی سخته، اگه فقط دوست دخترم بودی و قصد ازدواج نداشتم میشد یه کاریش کرد ولی اگه ازدواج کنیم و زنم بشی نمیتونم باهاش کنار بیام که زنم با این و اون باشه. حتی واسه یه بار.
-حالا که فعلا فقط دوستیم، فعلا قبول کن، تا بعدش اگه ازدواج کریم و نخواستی دیگه ادامه نمیدیم. حالا چی میگی؟
-اگه اون موقع من دیگه نتونستم قبول کنم با کسی که جلوی چشمم با چهار تا پسر دیگه سکس کرده ازدواج کنم چی؟
-نمیدونم، تصمیم با خودته، اگه راضی نیستی که هیچی.
-یعنی چی هیچی؟ با من کات میکنی؟
-نه، ولی ناراحت میشم که به خواسته ی من احترام نذاشتی. من که جنده و هرزه نیستم و نمیخوام برم هر روز با یکی باشم یا بهت خیانت کنم. گفتم با اجازه ی خودت فقط چند بار در سال با اینا دور هم جمع بشیم و مثل اینا آزاد باشیم و خوش بگذرونیم. باور کن خیلی توی شادی و روحیه ی من تاًثیر مثبت گذاشت و حرصم خالی شد.
-درسته ولی وقتی منو داری و کنارتم، دیگه لازم نیست کس دیگه ای بخواد بهت روحیه بده. لازم نیست حرصت رو خالی کنی. خودم بهت میرسم.
-درست میگی، حرفتو قبول دارم و منطقیه ولی من این دو باری که با اینا اومدم و اینکارو کردم، بهم خیلی لذت داده و دلم میخواد بازم انجامش بدم و مثل اینا ازش لذت ببرم و خوش بگذرونم. یه چیز دیگه ام بگم که خیالت راحت بشه. کیر هیچ کدومشون به کلفتی کیر تو نیست و کونمو گشاد نمیکنن. نترس. فقط تنوعش جالبه. وگرنه نه عشقی در میون هست، نه چیز خاصی دارن که تو نداشته باشی. نگران نباش.
-چی بگم والا، انگار تو تصمیمت رو گرفتی و واقعا میخوای که انجامش بدی. دیگه من چی میتونم بگم.
-خوشحال میشم بله رو بدی و با رضایت خودت باشه. کنار هم لذت ببریم. وقتی هم که تنهاییم، فقط مال خودتم، کُسمم که کلا همیشه مال خودته.
-هر چی تو بگی، باشه ولی اینو بدون من دلم میخواد زیبا ترین دختر دنیا که عشق منه، فقط مال من باشه و هیچ کسی حق نداشته باشه ازش لذت ببره. منم تمام و کمال مال خودت باشم.
-تو مال منی، عشق منی، منم مال تو ام، قلباً، روحاً، جسماً، همه چیم مال تویه. اینا فقط یه تنوع و خوشگذرونی زودگذره که گاهی دور هم انجامش میدیم. قول میدم به خودتم خیلی خوش میگذره. بچه ها خیلی دوست دارن و خوب بهت حال میدن. مطمئن باش. فردا شب و پس فردا شب با نازیلا و سوگل بخواب و امتحانشون کن. با اونای دیگه هم خواستی حال کن، حتی با لیندا و مهناز جلوی دوست پسرهاشون حال کن. کسی مزاحمت نمیشه و راحت باش. تازه منم از دیدن خوشحالی و لذت بردنت خوشحال میشم و لذت میبرم.
-واقعا از سکس من با یه دختر دیگه لذت میبری؟
-آره عزیزم، هم از دیدن سکس تو با اونا، هم از دیدن سکس خودشون باهم دیگه. دیدن سکس زنده خیلی تحریک کننده ست. خییییلی بیشتر از دیدن فیلمهای پورن تحریک کننده و لذت بخشه. من اینو با اینها تجربه کردم و واقعا لذتش غیر قابل توصیفه. تازه ما دخترا هم باهم لز میکنیم، مطمئن باش دیدن لز ما هم برات لذت بخش و تحریک کننده ست.
از شنیدن حرفهایش و تصورشون، داشتم تحریک میشدم. دیدن سکس بچه ها باهم، دیدن لز کردن دخترها برام جالب و هیجان انگیز بود ولی تصور اینکه لیلی داره واسه پسرها ساک میزنه یا جلوی من دارن کونش میذارن و این کون افسانه ای رو که مال من شده، قراره اونا هم بکنن هنوز واسم سخت بود. با اینکه گفت بهشون خیلی کون داده و حتی باهاشون شب تا صبح تنها خوابیده. ولی نمیدونم چرا نتونستم باهاش به صورت جدی مخالفت کنم و قبول کردم.
گفت حالا برو کیرتو بشور یه حال دیگه کنیم و بخوابیم. امروز خیلی خسته شدم، هم خیلی رقصیدیم هم توی استخر خیلی بازی کردیم و خسته شدم.
رفتم حموم کیرمو شستم و برگشتم. اونم رفت کُسشو شست و اومد همدیگه رو بغل کردیم و با لب گرفتن کارمون شروع شد. بازم حسابی لب و گردن و سینه ها و کُسش رو خوردم و گفت بچرخ ۶۹ بشیم. همونجوی چرخیدم و روی بدنش بودم. کُسشو میخوردم و از بالا توی دهنش تلمبه میزدم. بعد گفت تو برو زیر. اومد روی من و دودستی کونش رو گرفتم و کُسش رو میخوردم. اونم کیرمو ساک میزد و حال میکردم. بالاخره ارضاش کردم و وقتی حالش جا اومد خودش رفت جلو و پشت به من نشست روی کیرم. کونش رو نگاه میکردم که پهن شد دور کیرم و با بالا پایین شدنش میلرزید. یه کم که اینجوری بود و بالا پایین میکرد. بلند شدم و به حالت داگی کُسش رو میگاییدم. داشتم محکم میکوبیدم و به موج و لرزش اون کون گرد و قلمبه نگاه میکردم. یکی از زیباترین صحنه های عمرم بود. باورتون نمیشه این کون چقدر خوشکل و خوشفرمه. با وجود اون کمر باریک کونش از بالا شکل یه قلب به خودش گرفته بود و نرم و لرزان و زیبا بود. قوص بالای کونش رو از دو طرف گرفته بودم و شالاپ شالاپ میکوبیدم توی کُسش تا ارضا شد. دمر خوابوندمش و به کمر زدن روی اون کون نرم و سکسی ادامه دادم و کیرمو از پشت فشار میدادم توی کُسش. دوبار آبم اومده بود و مطمئن بودم اینبار کارم خیلی بیشتر طول میکشه. راحت روی بدنش خوابیده بودم و با آرامش و حوصله کُسشو میکردم. گوش و گردنش رو میخوردم و صورت و گوشه ی لبش رو میبوسیدم. لیلی هم زیر آه و ناله میکرد و با قوس دادن به کمرش، کونش رو میداد بالا. تا اینکه گفت سهیل تندش کن دارم میام. بلند شدم روی دستام و میکوبیدم پشت کونش و کیرمو فرو میکردم توی کسش. کونش میلرزید و بالا پایین میشد، لیلی هم صدای آه و ناله هاش بلند شده بود و متکا رو چنگ میزد تا اینکه یه بار دیگه ارضا شد. دیگه خوابیدم روش و تلمبه نمیزدم. فقط آروم بوسش میکردم و قربون صدقهش میرفتم. بعدش گفتم میتونم یه بار دیگه هم ارضات کنم، ولی اگه سیر شدی دلم میخواد از کون بکنمت.
-هر وقت بخوای بهت کون میدم، دخترا هم همه از کون بهت میدن، ولی اگه میشه امشب بازم از کُس بکن. فقط آخرش بکن توی کونم و اونجا خالی کن. کسی جز تو که حق نداره کُسمو بکنه، پس تو باید سیرش کنی.
-باشه عشقم، کُست خیلی عالیه و من که ازش، سیر نمیشم. بلند شدم و چرخید پاهاشو داد بالا، کیرمو کردم توی کسش و شروع کردم به گاییدنش و لب میگرفتم. با یه دست سینه ش رو میمالیدم و لب و گردنش رو میخوردم. قد بلندش باعث میشد زیرم راحت باشه و منم راحت به بدنش مسلط باشم. خلاصه اون شب واسه بار آخر توی اون حالت ارضاش کردم و کشیدم بیرون و کردم توی کونش. یکی دو دقیقه هم کونشو گاییدم و بازم در حالی که چشم تو چشم بودیم آبمو توی عمق کونش خالی کردم و خوابیدم روش. بغلم کرد و نوازشم میکرد و قربون صدقه ی همدیگه میرفتیم. ازم تشکر کرد که بعد از چند ماه امشب حسابی به کُسش حال دادم و چندین بار از کُس ارضاش کردم. میگفت واقعا سبک شدم و خیلی حال کردم. بعد باهم رفتیم یه دوش گرفتیم و توی بغل هم خوابمون برد. صبح سوگل و نازیلا در حالی که دو طرف ما خوابیده بودن و سوگل سمت من بود و بغلم کرده بود، با نوازش و بوسه هاش بیدار شدم. چرخیدم بغلش کردم و گفتم شیطون مرض داری بیدارم کردی؟
خندید و گفت بسه دیگه، چقدر میخوابی؟ ظهر شده. بیا بریم صبحونه بخوریم.
بوسش کردم و گفتم برو لباس بپوشم میام.
لباس نمیخواد، یه شورت پات کن بریم. لیلی منو کشید توی بغلش و چرخیدم سمتش. لب گرفتیم و گفت قرار شد اینجا راحت باشیم. شورت بپوش برو. ما حتی شورتم نمیپوشیدیم.
خندیدم و گفتم شما خیلی بی حیایید. من روم نمیشه.
-یه بار که دسته جمعی سکس کنیم، تو هم خجالتت میریزه.
-باشه، حالا فعلا با شورت میام.
کیرمو گرفت و گفت بذار ببینن دوست پسرم چه کیری داره.
چهارتایی خندیدیم و گفتم خب حالا، به وقتش نشونشون میدم.
خلاصه رفتیم صبحونه خوردیم و قرار شد بریم بیرون یه چرخی بزنیم و توی جنگل کباب بازی کنیم. همگی راه افتادیم و غروب برگشتیم خونه. خیلی خوش گذشت و گردش و کمپ دسته جمعی با هفت تا دختر توی جنگل خیلی عالی و باحال بود. نیم ساعتی ولو شدیم و استراحت کردیم، بعد بساط مشروب و قلیون و رقص شروع شد و حسابی خوش گذشت. دیگه من انحصارا فقط با لیلی نمیرقصیدم و با بقیهی دخترها هم رقصیدم. لیلی هم مثل من میچرخید و با دخترها و پسرها میرقصید. لب گرفتن و بغل کردن توی رقص شروع شد و لیلی با همه ی پسرها و دخترها لب میگرفت و منم مثل اون با همهی دخترا لب میگرفتم و توی بغلم فشارشون میدادم. جو شهوت و هوس موج میزد و همه لخت بودیم. ما با شورت بودیم و دخترا با شورت و سوتین. رفتیم استخر و اونجا همشون سوتین هاشون رو باز کردن و دیگه همه فقط با شورت بودیم. هفت جفت سینه با سایزهای مختلف جلوی چشمام بود و همه رو وسط بازی و شوخی میمالیدم و میخوردم. همه توی همین وضعیت بودیم و همه در حال شوخی و بازی و دستمالی همدیگه بودن. بازم مثل دیشب حسابی خوش گذشت. مخصوصا که امشب آزاد بودم و همه از هم لب میگرفتیم و سینه و کُس و کون بود که میمالیدم و بغل میکردم. لیلی هم آزاد و راحت توی بغل پسرها بود و مثل من خوش میگذروند. دیگه شورتها هم از پامون در اومد و کیر شقم لای پا و لای کون دخترها میرفت و کیرمو میگرفتن. لیلی و مهناز اول از همه شروع کردن و واسه دوتا از پسرها که لب استخر نشسته بودن ساک میزدن. منم با سوگل و نازیلا رفتیم یه طرف استخر و دوتاشون رو بغل کرده بودم و لب میگرفتیم. بعد منم نشستم لب استخر و اومدن دوتایی برام ساک میزدن. با انگشتهای پام کُسشون رو میمالیدم و با سینهاشون بازی میکردم. بقیه هم مشغول بودن و توی حال خودشون. لیلی واسه همشون ساک زد و بعد مهرداد گفت بچه ها بریم بیرون، شورت و سوتین ها رو برداشتن و دوش گرفتیم رفتیم توی پذیرایی. نشستیم روی مبل و لیلی اومد توی بغل خودم. لب گرفتیم و گفت عشقم تا اینجا بهت خوش گذشت و راضی بودی؟
-آره عشقم، خوب بود و خیلی خوش گذشت.
-خوشحالم که بهت خوش گذشته.
بعد در گوشم گفت من با بچه ها حال میکنم، تو هم با هر کی دلت خواست حال کن. بعد با نازیلا سه تایی میریم بالا.
-یعنی امشب از کُس خبری نیست؟
-اگه کُس میخوای نازیلا رو الان بکن و خودمون دوتایی بریم اتاق. اتفاقا من بعد از کون دادن خیلی دلم میخواد کُسمو بکنی.
-باشه، همینکارو میکنیم.
بلند شد و رفت بغل یکی از پسرها و نازیلا رو صدا کردم اومد بغل من. نشست رو به من و شروع کردیم لب گرفتن. گفتم میخوام همینجا بکنمت و شب با لیلی برم بخوابم.
یعنی نمیخوای امشب بغلت باشم؟
-دوست دارم باشی ولی میخوام با لیلی تنها باشم، فعلا تازه به هم رسیدیم و میخوام گاهی تنها باشیم. تو هم با بچه ها حالتو بکن، بعد صدات میکنم بیا. ولی یه نیم ساعتی رو میخوام تنها باشیم.
-آها فقط نیم ساعت؟
-آره.
-باشه اشکال نداره. بعد میام پیشت سه تایی بخوابیم.
-دمت گرم.
با درود فراوان و تشکر از شما دوستانی که حمایت کردید میریم سراغ ادامه ی ماجر:
نازیلا روی پاهای من بود و در حالی که دو دستی کونش رو گرفته بودم، اونم دستاش دور گردنم بود و لب میگرفتیم. کُس خیسشو میمالید به کیرم و خیسش کرده بود. سینه هاشو گرفتم و شروع کردم به مالیدن و خوردن و حسابی کیف کردم. سینه هاش سایز هشتاده و پنجه و خیلی توی چشمه. واقعا حال داد و مالیدن و خوردنش لذت بخش بود. رفت پایین و مشغول ساک زدن شد که دیدم روی اون یکی مبل لیلی وسط سروش و مهرداد نشسته و پاهاش رو باز کرده و لیندا داشت کُسش رو میخورد. مهرداد و سروش هم از دو طرف مشغول لب گرفتن و خوردن گردنش بودن و سینه هاش رو میمالیدن. به بچه های دیگه که نگاه کردم اونا هم مشغول بودن. مهناز با من چشم تو چشم شد و با یه چشمک و لبخند اشاره کردم بیا پیشم. اونم لبخند زد و اومد کنارم. نازیلا هنوز داشت کیر و خایه هام رو لیس میزد که مهناز رو بغل کردم و لب تو لب شدیم. گفتم دوست داری جلوی دوست پسرت بکنمت؟
با ناز و شهوت گفت آره که دوست دارم. دوباره لب گرفتیم و واقعا قشنگ لب میداد، با زبونشم کار میکرد و خیلی خوب بود. سینه هاش رو گرفتم خودش اومد بالا گذاشت توی دهنم. یکیشو گرفتم و اون یکی رو میخوردم. سینه هاش تقریبا کوچیکه و نوک تیزه و چندان خوشگل نیست ولی چهره و بدنش خیلی خوبه. بالاتنه لاغر و پایین تنه پُر. یعنی کونش و پایین تنهش تپل و پُره. کون گندهی برجسته و پهنی داره و واقعا گاییدن داره. لبهاشم ژل زده و کلا توی ساک زدن و لب دادن استاده. وقتی رفت پایین کیرمو ساک زد واقعا حال کردم. مخصوصا که قسمت زیادی از کیرمو میکرد توی دهنش و تا حلقش فرو میبرد. به قول معروف یه ساک حلقی توپ زد. نازیلا هم اومد بالا و لب و سینه هاشو میخوردم. دیشب سه بار آبم اومده بود و امشب شهوتم مثل دیشب نبود و خیالم راحت بود حسابی میتونم بکنمشون. با صدای ناله ی لیلی نگاهش کردم و دیدم با لیندا ۶۹ خوابیدن و در حالی که لیندا کُسش رو میخوره، اونم داره واسه مهرداد ساک میزنه و سروشم کرده توی کونش و تلمبه میزد. کونش موج می خورد و میلرزید. دیدنش از اون زاویه و شنیدن صدای ناله هاش و ضربه هایی که سروش به کونش میزد خیلی حشریم کرد و اصلا فکر نمیکردم از گاییده شدن عشقم این حالت بهم دست بده. شاید وجود دو تا دختر کنارم و ساک حلقی مهناز باعث شده بود توی اون حال حشری و شهوتی، کون دادن عشقم برام لذت بخش باشه. کیر مهرداد رو کرد توی دهنش و با ضربه های سروش از عقب، به جلو میرفت و کیر مهرداد فرو می رفت توی دهنش. داشتن از جلو و عقب کون و دهنش رو میگاییدن و لیس زدن و مالیدن کُسش توسط لیندا شهوتش رو بیشتر میکرد.
نازیلا رو نشوندم روی مبل و شروع کردم به خوردن کُسش و لیس زدنش. حسابی آب انداخته بود و کُس باریک و قلمیش رو می کشیدم توی دهنم و میمکیدم. مهنازم لای پام خوابیده بود و کیرمو فرو میکردم توی حلقش و نگه میداشتم تا وقتی خودش میزد کنار پام و میکشیدم بیرون. یه خورده که کُس نازیلا رو خوردم گفتم مهناز بیا بالا کُس تو رو هم بخورم… نازیلا گفت یه کم دیگه بخور دارم میام. مهناز نشست کنارش و باهاش لب تو لب شد و سینه ش رو میمالید، منم کُسشو میخوردم تا ارضا شد. بلند شدم ازش لب گرفتم و رفتم سراغ کُس مهناز. یه کُس تپل و قلبمه که مثل چشمه ازش آب راه افتاده بود. چنان خوردم و مکیدم و لیسش زدم که صدای آه و ناله ش از نازیلا هم بلندتر بود. صدای دخترای دیگه هم به گوش میرسید و صدای شالاپ و شولوپ هم از هر طرف میومد. کُس تپل مهناز خیلی خوردنی بود، نرم و سفید با داخل صورتی پررنگ. زبونمو میکشیدم لاش و لبه های کُسش رو آروم گاز میگرفتم. تشک مبل زیر کُسش از توف من و آب کُس خودش خیس شده بود. خلاصه اونم ارضا کردم و بلند شدم گفتم روی مبل قمبول کن و کونتو بده طرف من. حالت گرفت و کیرمو توف زدم و گذاشتم لای کون گنده ش. با یه فشار رفت توی کونش و آروم تا آخر فرو کردم. زدم روی کونش و شروع کردم به تلمبه زدن. کونش مثل دمبه موج میخورد و می لرزید. کونش نسبت به کون لیلی گشاد به حساب میومد و مطمئنا کیر اینها نمیتونه اینقدر گشادش کرده باشه. اصلا دردی نداشت و راحت داشت کون میداد و کونش رو میکوبید به کیر من. منم محکم تر میزدم و به کون گنده و نرمش که جلوم پهن شده بود نگاه میکردم. نازیلا هم دستشو آورده بود زیرش و همزمان کُسش رو واسش میمالید. به لیلی نگاه کردم و دیدم با لیندا روبروی هم داگی هستن و در حال لب گرفتن و ناله کردن. سروش اومده بود لیندا رو میکرد و مهرداد رفته بود پشت لیلی و کونش میذاشت. انگار از دیدن اونها حشری تر شدم و محکمتر مهناز رو میگاییدم. بعد به نازیلا گفتم تو بیا که مهناز گفت نه جان من، بکن دارم میام. آاااههههه نازیلا تندتر بمال…
با نازیلا ادامه دادیم و اون کُسشو میمالید و منم کونشو میگاییدم و لمبرهاشو میمالیدم تا بالاخره بعد از یک دقیقه ارضا شد و چپ شد روی مبل. نازیلا قمبل کرد و رفتم پشتش. کون اونم به تنگی لیلی نبود ولی از کون مهناز تنگ تر بود. سوراخ کونشم خوشگل تر و نازکتر از کون مهناز بود. لبه ی تکیه گاه مبل رو چنگ زده بود و کونش رو میگاییدم. کون نازیلا بزرگ نیست و معمولیه ولی به جاش سینه هاش درشته و صورتش زیباست. چشماش رنگیه و بامزه ترش کرده. داشتم همینطور توی کونش تلمبه میزدم که مهنازم مثل اون شروع کرد به مالیدن کُس نازیلا. به لیلی نگاه کردم و دیدم مهرداد و سروش رفتن سراغ دخترای دیگه و اشکان و محسن اومدن سراغشون. اشکان لیلی رو دمر خوابونده بود و خوابیده بود روش و کونش میذاشت. محسنم لیندا رو از روبرو نشونده بود روی کیرش و در حالی که لیندا بالا پایین میشد لب میگرفتن. کون جمع و جور نازیلا خوب حالی میداد و کامل توی دستم بود. حس میکردم کون یه دختر ۱۵ ساله رو دارم میکنم. پوست کون اینم مثل کون لیلی براق و لطیف بود. خلاصه کون نازیلا رو هم حسابی کردم و با کمک مهناز ارضاش کردیم. بعدش نشستم وسط مهناز و نازیلا و داشتم نوبتی ازشون لب میگرفتم که مهناز اومد پشت به من نشست روی کیرم. روی کیرم قر میداد و بالا پایین میکرد و منم به کونش نگاه میکردم که نرم و گرم پهن شده بود روی من. لیلی حالا رفته بود روی کیر محسن نشسته بود و از هم لب میگرفتن، لیندا هم زیر اشکان خوابیده بود. کلا اشکان همه شون رو این مدلی دوست داشت بکنه و اون طرفم که بود داشت سوگل رو به حالت دمری میگایید. سروش مهناز رو صدا کرد مهناز رفت نشست روی کیرش. نازیلا اومد جای اون نشست روی کیر من و با هم لب میگرفتیم. لیلی صدام کرد و با چشم اشاره کرد مهنازو ببینم. دیدم در حالی که روی کیر سروش نشسته، مهردادم از پشت کیرشو همزمان کرده توی کون مهناز. یعنی دوتا کیر باهم توی کونش بود و باهم توش تلمبه میزدن. تازه فهمیدم چرا کون گنده ی مهناز اینقدر گشاد بود. راحت به دوتاشون کون میداد و حتی خودش کونش رو میکوبید به کیراشون. صدای ناله ی مهناز پیچیده بود توی خونه و سوگل و شقایق هم داشتن سینه ها و کُسش رو میمالیدن. سوگل کُس مهناز و میمالید و معلوم بود مهناز خیلی حشری شده و داره حسابی حال میکنه.
نازیلا گفت میخوای مدل رو عوض کنیم؟ انگار بهت حال نمیده.
کونش رو گرفتم و گفتم نه گلم، حواسم پرت شد به مهناز.
گفت این کون گنده عادتشه. همیشه اینجوری دوتایی میکننش. همشم تقصیر دوست پسرش سروشه. دوست داره دوست دخترشو دو نفری بکنن. میگه وقتی ازدواج کنیم و کُسش باز بشه، راحت تر میشیم و کُس و کونش رو باهم میکنیم.
-یعنی میخوان ازدواج کنن؟
-آره، هم اینا هم لیندا و محسن. قرار ازدواج گذاشتن و خانواده هاشونم در جریانن. محسنم گفته بعد از عروسی دو به تک از جلو و عقب لیندا رو میکنیم.
-جالبه، لیندا رو هم مثل مهناز دوتایی از کون میکنن؟
-نه فقط مهناز میذاره دوتایی بکننش. کونش بزرگه و جواب میده. من که اصلا نمیتونم.
-بیخیال اینا، تو مال من باش. هر وقت بخوام میای پیشم؟
-تنهایی؟
-آره.
-نه، لیلی بفهمه ناراحت میشه. وقتی دور همیم هر چقدر بخوای باهاتم.
-آفرین، خوشم اومد که به دوستت وفاداری.
-قرارمون همینه که فقط توی جمع باهم باشیم. هیچ وقت تنهایی کسی به بقیه خیانت نکنه. البته سروش و مهناز با محسن و لیندا زیاد پیش هم میرن و هر وقت مکان باشه چهارتایی حال میکنن، گاهی مهرداد و اشکانم صدا میکنن و چهارتایی مهناز و لیندا رو میکنن. البته گاهی شقایق و النازم میبرن باهاشون. ولی ما سه تا نمیریم. ما فقط اگه بیایم مسافرت یا کردان ویلا بگیریم باهاشون هستیم. لیلی که این بار دفعه ی سومشه. قبلا اصلا نمیومد یا اگه میومد فقط لز میکرد و با پسرها کاری نداشت.
-آره میدونم، گفت از وقتی یاشار ولش کرد اونم شروع کرده.
-آره، چند ماه که کلا دپرس بود، از تعطیلات آخر ترم قبل شروع کرد.
-درسته، همینو گفته بود. تو چرا یه دوست پسر نمیگیری؟ هم خوشگلی هم سکسی.
-از کسی خوشم نمیاد. یکی باشه که مثل تو با معرفت و با جنبه باشه میخوام، یکی که بتونم بیارمش توی این جمع و هول بازی در نیاره. اون دوستمو که بهت گفتم یه بار آوردم پیش اینا، از فرداش میخواست با همه ی اینا رابطه بگیره و تک تک ببره بکنه که بهم گفتن و منم باهاش کات کردم.
-حتما الان من بهت گفتم تنها بریم ناراحت شدی.
-نه، فهمیدم داری امتحانم میکنی، میدونم عاشق لیلی هستی.
-آفرین، تو خیلی باهوشی.
-بریم بقیه ی کارمون رو تنهایی توی اتاق بکنیم تا لیلی میاد؟
-آره بریم. روی تخت یه حال دیگه ای داره.
لیلی پشت به محسن روی کیرش نشسته بود و بالا پایین میشد و قر میداد. النازم اومده بود جلوش کُسش رو میمالید و لب میگرفتن. بهش اشاره کردم ما میریم بالا بیا. وسط پله ها بودیم که لیندا گفت منم بیام؟ گفتم بیا عزیزم. لیندا هم بدن خوبی داره، کونش پهن نیست و باریکه ولی گرد و قلمبه زده بیرون. سینه هاش سایز ۷۵ و قدش بلنده و هم قد لیلی میشه. صورتش کشیده و چشم هایم کشیده ست و مشکی. دماغش عملی و لبش ژل زده و برجسته اما دهنش کوچیکه.
اومد بالا و دست اونم گرفتم باهم رفتیم توی اتاق. افتادیم روی تخت و دو طرفم خوابیدن. نازیلا گفت فکر کنم چیزی نمونده بود آبت بیاد، نه؟
-نمیدونم، مهناز حواسمو پرت کرد و بعدشم که مشغول صحبت شدیم. چطور مگه؟
-اگه میخوای فعلا با لیندا حال کن، بعدش اگه دوست داشتی یه راند دیگه میریم.
لیندا: من دوست دارم کیرتو ساک بزنم، میری بشوریش؟
صبر کن فعلا بکنمت و آبم بیاد، بعد میشورم و واسه راند بعد ساک بزن و بلندش کن.
-نه منظورم اینه میخوام آبتو با ساک زدن بیارم.
نازیلا: عزیزم، لیندا عاشق ساک زدن و آب خوردنه. بریز دهنش همشو میخوره.
-واقعا؟
-آره، برو بشور بیا واست بخورمش.
-فکر کنم یه کم طول بکشه بیاد، بیا یه کم کونتو بکنم بعد میرم.
-انگار چشمت کونمو گرفته ها، تا نکنی بیخیال نمیشی.
خندیدیم و گفتم آره، دلم میخواد امتحانش کنم.
اومد روی سینم و لبش رو گذاشت رو لبم، یه لب سیر گرفتیم و دوباره کیرم سفت شد. بعد خودش به کیرم توف زد و نشست روش. دوباره بلند شد به کونش توف زد و یه بار دیگه نشست اینبار راحت رفت توی کونش. کامل نشست و کیرم تا آخر رفت توی کونش. خم شد لب گرفتیم و منم دو دستی کونش رو گرفتم و از زیر میزدم توش. بعد خودش شروع کرد به بالا پایین کردن و قر دادن روی کیرم. نازیلا هم اومد با من لب تو لب شد و بعدش رفت سراغ لیندا. کُسشو میمالید و از هم لب میگرفتن. منم دستمو از پشت کردم لای پای نازیلا و کُسش رو میمالیدم. انگار از اومدن آبم خبری نبود و این استراحت وسط سکس، آبمو عقب انداخته بود. لیندا روی کیرم قر میداد و ناله کنان حال میکرد. چشماش مست شهوت بود و نازیلا هم کسشو واسش میمالید. گذاشتم خوب حال کنه و منم با کون نرمش و سوراخ داغش حال میکردم. خم شد شروع کرد از من لب گرفتن و همون موقع ارضا شد و لبم رو میمکید تا آروم گرفت. نازیلا هم کُسش رو ول کرد و دراز کشید کنارم. لیندا خوابیده بود روی من و گفت دهنت سرویس سهیل، کیرت چه حالی میده، چقدر داغه لامصب.
گفتم نوش جونت، خوشحالم که بهت حال داده…
داشتیم سه تایی از هم لب میگرفتیم که گفتم بیا پایین دمر بخواب، میخوام بخوابم روی کونت…
دمر شد و کیرمو توف زدم فرو کردم لای کونش. رفت توی سوراخش و خوابیدم روش. کون گرد و قلمبه ی باریکش کامل افتاد توی گودی دور کیرم و خیلی باحال بود. گفت سهیل قرار شد بدی بخورمش، خالی نکنی توی کونم.
حالا نمیشه یه وقت دیگه بخوریش؟ من با کردن کونت بیشتر حال میکنم تا ساک زدنت.
نازیلا سریع گفت بده واست بخوره، مطمئن باش مشتریش میشی.
-واقعا؟
-آره، امتحانش کن.
همونطوری که روی بدن و کون لیندا خوابیده بودم، چند تا بوسش کردم و گفتم باشه، ولی دلم نمیاد از روی کونت بلند بشم. قالب کیرمه.
لیندا: باشه عزیزم، هرجور دوست داری حال کن. زیرت خوابیدنم حال میده.
-شما کی ازدواج میکنید؟
-سال دیگه درس محسن تموم میش عقد میکنیم، بره سربازی و بیاد عروسی میکنیم.
-تا شب عروسی بکارتت رو نگه میداری یا بعد از عقد میدی بازش کنه؟
-اووووو کی میخواد تا اون موقع صبر کنه؟ بعد از عقد قراره راحتم کنه. با سروش و مهناز قرار گذاشتیم توی یه روز کنار هم عروس بشیم و بلافاصله هم جاشون رو عوض کنن تا کیر جفتشون با کُس جفتمون خونی بشه.
خندیدم و گفتم چه فانتزی هایی دارید شما. واقعا باور نکردنیه.
خودشم خندید و سوراخ کونش دور کیرم دل دل میزد. گفت حالا صبر کن و بعدش رو ببین. به همتون کُس میدیم و دو به تک از کُس و کون ما رو بکنید. شوهرامون عاشق این کارن و ما هم از خدامونه. مهنازو که الان نزدیک ده ماهه دارن دو به تک از کون میکنن. من نتونستم تحمل کنم ولی مهناز با اون کون گندهش میتونه دو تا کیرو جا بده توی کونش. قراره یه بار لیلی هم امتحان کنه ببینه میتونه تحمل کنه یا نه، آخه اونم کونش بزرگه ولی نه به اندازه ی کون مهناز.
من: نازیلا برو صداش کن بیاد ببینم کِی میخواد اینکارو بکنه. منم باید باشم و ببینم.
نازیلا رفت از همون بالای پله ها صداش کرد و گفت بیا سهیل کارت داره. لیلی اومد بالا و گفت جانم عشقم؟
-شنیدم میخوای مثل مهناز دوکیره کون بدی؟
-هووووففففففف امان از دست این دهن لقها. من گفتم شاید امتحانش کنم، هنوز تصمیم نگرفتم که.
-دلت میاد کون خشکل و تنگت مثل کون مهناز گشاد بشه؟ میخوای سوراخت مثل سوراخ مهناز زشت بشه؟
-نه عزیزم، شاید فقط یه بار امتحان کنم ببینم چطوریه.
-بیا با خودم امتحان کن، کیو میخوای؟ بگو بیاد.
-نه کیر تو کلفته، شاید دو تا کیر اونا رو بشه تحمل کرد، ولی کیر تو با یه کیر دیگه پارم میکنه.
خندیدم و گفتم پس اگه فقط یه باره، باشه با اونا امتحان کن، ولی منم باشم و ببینم.
-باشه، چه بهتر، من گفتم شاید ناراحت بشی، میخواستم یواشکی تو نفهمی انجامش بدم.
-نشد دیگه، یواشکی نداریم، همه چیو به هم میگیم. اوکی؟
-اوکی.
-برو کارتو تموم کن بیا.
-میخوای امشب تو با بچه ها بخوابی و من برم پیش محسن اینا باشم، میگم سوگلم بیاد پیشتون.
-میخوای منو با سه تا دختر تنها بذاری تا صبح؟
-مگه بده؟ خیلی هم دلت بخواد.
خندیدیم و گفت برم؟
-باشه برو. سوگل رو نمیخواد بگی، باشه فردا شب.
-شقایق و الناز چی؟
-سه تاشون فردا شب. امشب مهنازو که کردم، لیندا و نازیلا هم پیشم هستن. فردا اون سه تا رو میکنم.
-یعنی فرا شبم من نیام پیشت؟
-بیا، امشبم بیا، تو خودت میگی برم.
-باشه، فردا شبم با اونا باش. به جاش یه شب دیگه هم میمونیم و خودمون دوتا تنهایی حال میکنیم.
-ایول، اینو خوب اومدی.
-پس شبت بخیر، صبح میبینمت… بچه ها شب بخیر…
به تلمبه زدن روی کون لیندا ادامه دادم و محکم بغلش کرده بودم. دستمو بردم زیرش و کُسشم میمالیدم و صورت و گوش و گردنش رو میخوردم. نازیلا پشت کمرم رو دست و ناخن می کشید و باعث میشد کمرم سفت تر بشه و آبم دیرتر بیاد. اومد کنارم نشست و پشت کمر و گردنم رو میخورد و گاز میگرفت. خیلی خوشم اومده بود و واقعا حال میداد. تمام تنم شده بود لذت و آه میکشیدم و گردن لیندا رو میخوردم. کیرمو فشار میدادم توی کونش و خودشم کونش رو بالا پایین میکرد. کُسش کف دستم آب انداخته بود و منم میمالیدمش تا ارضا شد و عضلات کونش رو فشار میداد به هم. چنان ناله میکرد که انگار زایمان کرده. دیگه تلمبه نزدم و خوابیدم روش. بوسش کردم و گفتم لعنتی خیلی کردنی هستی ها، خیلی حال میدی.
بلند شدم و رفتم کیرمو شستم اومدم دراز کشیدم روی تخت. لیندا رفت سراغ کیرم ساک زدن رو شروع کرد. کیرم دوباره سفت شد و لیندا با چه لذتی واسم ساک میزد. له له میزد و میگفت آبتو بده بخورم، ولش کن بذار بیاد. با این حرفش انگار آبم لج میکرد و نمیخواست بیاد. چند دقیقه با لب و دهن و زبون به کیرم حال میداد و منم واقعا حالشو میبردم. خلاصه اونقدر ساک زد تا آبم اومد و با چه لذتی میمکید و میخوردش. حتی یه قطره هم نذاشت حدر بره و تمامش رو مکید و خورد. خیلی بهم چسبید و حال داد. تا حالا هیچ کسی آبمو نخورده بود و برام جالب و هیجان انگیز بود.
اونشب وسط اون دوتا دختر سکسی و ناز خوابیدم اما قبلش یه بار دیگه هم برام ساک زدن و کون جفتشون رو گاییدم. بعدش با خیال راحت یه خواب توپ کردم که خیلی چسبید.
توی این دو شب اتفاقاتی افتاد و چیزایی دیدم که برام جدید و باور نکردنی بودن. از دیدن هفت تا دختر خوشگل با مایو تا بازی کردن و مالیدنشون توی استخر، رقصیدن توی اون جو و از همه مهمتر سکس دسته جمعی و آزاد که هر کی با هر کی دلش خواست جلوی بقیه سکس کنه. درسته گاییدن لیلی واسم آرزو بود و بهش رسیدم که خیلی باور نکردنی بود ولی این سکس دسته جمعی چیزی بود که حتی توی فکر و خیالمم باور نمیکردم یه روز ببینم و خودمم انجامش بدم. از هیجان این اتفاقات چنان حالی داشتم که اصلا نمیتونم توضیح بدم و توصیفش کنم. واسه خودم باورنکردنی بود و مثل یه خواب و رویا بود، وای به حال شما که دارید میخونید و مطمئنا میگید همش خالی بندی و دروغه. شب اول با فتح کون و کُس لیلی سوپرایز شدم و همون شب نزدیکترین دوستش یعنی نازیلا اومد بغلم و لب گرفتیم و واسم ساک زد، اونم دقیقا کنار لیلی. شب دومم که اینجوری شد و انگار توی شبکهی برازرس بودم. انگار نه انگار که داخل ایرانیم. اینا واسه من که یه پسر حاجی و از یه خانواده ی متدین و مذهبی بودم، مسائل باور نکردنی و دست نیافتنی و فوق تخیلی بود که حالا واقعا برام اتفاق افتاده بود.
صبح که بیدار شدم و خودمو وسط دو تا دختر لخت دیدم، دیگه باورم شد که خواب و خیال نبوده. نشستم و همونجا به بدنهای لختشون نگاه میکردم و تمام اتفاقات شب گذشته رو مرور میکردم. بدون اینکه بیدارشون کنم، رفتم اتاق بغلی و دیدم یه عده اونجا خوابیدن و همه لخت بودن. رفتم پایین و دیدم لیلی وسط محسن و اشکان خوابیده و اونطرف اشکان مهناز دمر افتاده و کون گنده و پهنش خود نمایی میکرد. برگشتم بالا و نازیلا رو بیدار کردم و توی بغلم با بوسه و نوازش حرف میزدیم. گفتم عزیزم من هنوز باورم نمیشه دیشب چکار کردیم. اصلا فکرشم نمیکردم یه روز سکس دسته جمعی کنم و کسی که عاشقشم جلوی چشمم به دیگران بده و زیرشون بخوابه.
نازیلا: عیب نداره، یکی دو بار دیگه برات همه چی عادی میشه. ولی چون دیر به دیر انجامش میدیم، همیشه لذت و هیجانش زیاده و خیلی حال میده.
-شاید اینجوری باشه، ولی دیشب به من خیلی حال داد، حتی از دیدن ساک زدن و کون دادن لیلی به بچه ها لذت بردم. فکر نمیکردم بتونم به این راحتی ها قبولش کنم و غیرتی نشم، ولی برعکس من دیشب از دیدنش تحریک میشدم. باورت میشه؟
-آره عزیز دلم، خوب میفهمم چی میگی. فکر کردی واسه چی محسن و سروش به این کار علاقه دارن و لذت میبرن؟ الان خودت درک میکنی که چقدر تحریک کننده ست و حال میده.
-درسته، الان درکشون میکنم.
-بریم دوش بگیریم؟
-بریم عزیزم، لیندا رو هم بیدار کنم؟
-آره، بیدارش کن باهم بریم…
اون روزم همگی رفتیم بیرون واسه گردش و تفریح و غروب برگشتیم خونه. بازم بساط مشروب و رقص و استخر و آب بازی و شوخی رو به راه بود و آخرش به سکس دسته جمعی ختم شد. اونشب سوگل و شقایق و الناز رو گاییدم و شبم وسط سوگل و شقایق خوابیدم. لیلی هم واسه تمام پسر ها ساک زد و بهشون کون داد و حالشو میکرد. نمیخوام دوباره وارد جزئیات سکس بشم و توضیح بدم ولی واقعا اون شبم به من خوش گذشت و خیلی حال کردم. در عرض سه شب هفت تا دختر رو گاییده بودم که ملکه و گل سر سبدشون، عشق خودم لیلی بود. لیلی من زیر پسرها و بین بدنهاشون مثل یه پورن استار حرفه ای حال میکرد و پسرها تمام بدنش رو میمالیدن و میخوردن و میکردنش. تا اینکه بالاخره شب آخری که اونجا بودیم، موقع سکس گروپ، من فقط با لیلی بودم و باهم حال کردیم و جلوی بچه ها حسابی کونشو توی چند مدل گاییدم. بعدش گفت سهیل فکر کنم امشب وقتش باشه اون برنامه رو امتحان کنم. موافقی؟
-هر جور تو بخوای عشقم، حالا دوست داری با کدومشون انجام بدی؟
-فرقی نمیکنه ولی سروش و محسن توی این کار تجربه شون بیشتره و واردتر از بقیه هستن.
-اوکی، برو شروع کن.
محسن رو صدا کرد و گفت بیا امشب با سروش منو مثل مهناز دوتایی بکنید. اونقدر گفتی که بالاخره تصمیم گرفتم بهتون بدم. سروش که داشت الناز رو می گایید، از روش بلند شد و اومد جلوی پای من خوابید و گفت بیا عزیزم، بیا بشین روش.
لیلی: نه، اینجوری نه. من که مثل مهناز نیستم عادت داشته باشم. باید کون من و کیر جفتتون رو چرب کنید. بعدشم آروم بکنید.
خلاصه همون کارو کردن و بعدش لیلی رفت نشست روی کیر محسن و تا آخر جا داد توی کونش. خیلی راحت رفت توش و اصلا هیچ دردی نداشت. مخصوصا که قبلش خودم حسابی کونش رو گاییده بودم. سروش اومد پشتش و لیلی رو خم کرد. کیرشو آروم آروم از کنار کیر محسن فرو کرد توی کون لیلی. با وجود اون همه کرمی که به کیرشون و کون لیلی زده بودن و توفم روی کیرشون مالیده بود ولی لیلی آخ و اوخش در اومد و سینه ی محسن رو چنگ میزد. بالاخره تا آخر فرو کرد و شروع کرد یواش یواش تلمبه زدن. بعدش محسنم از زیر شروع کرد و همزمان به صورت منظم و نامنظم توی کونش تلمبه میزدن. خودم رفتم جلو و دستمو رسوندم به کُسش و چوچولش رو میمالیدم تا دردش کم بشه و لذت ببره. دیگه یواش یواش آخ و اوخ لیلی تبدیل و آه و ناله های شهوتناک شد و معلوم بود حسابی داره لذت میبره. منم دوباره کیرم شق شد و به مالیدن کُسش ادامه دادم. نزدیک ارضاشدنش بود که دیگه خودش داشت کونش رو عقب جلو میکرد. همه دست از سکس کشیده بودن و داشتن به ما چهار نفر نگاه میکردن. بالاخره لیلی ارضا شد و افتاد روی سینهی محسن. سروش که قبلش داشت الناز رو میکرد، چند تا تلمبه ی دیگه توی کون لیلی زد و آبش اومد. یه سیلی زد روی کون لیلی و کیرشو درآورد و رفت روی مبل لم داد. دیدم الان کون لیلی آمادست، به کیرم توف زدم و رفتم پشتش. آروم کیرمو کردم توی کونش و تا ته فشار دادم. با آه و ناله گفت سهیل قرار نبود تو بکنی ها.
توی اون حالت که خوابیده بود روی محسن، نصف کیر محسن توی کونش بود و کیر من تا آخر رفته بود توش. گفتم الان اینا گشادت کردن، میتونی تحمل کنی. شروع کردم تلمبه زدن و کیرم روی کیر محسن ساییده میشد. تنگی کونش رو حس میکردم و با وجود اون همه کرم و توف و آبکیر سروش که توی کونش خالی کرده بود، کیرم راحت توش حرکت میکرد. موهاش رو گرفتم کشیدم اومد بالا. محسنم دو طرف کونش رو گرفت و همزمان با من مشغول تلمبه زدن شد. دوباره صدای آه و ناله ی لیلی بلند شده بود و دستمو رسوندم به کُسش. داشتم میمالیدمش و توی کونش تلمبه میزدم که لیندا اومد و گفت دستتو بردار من میمالمش. منم به جاش دو دستی سینه هاش رو گرفتم. دیگه وقتی تلمبه میزدم میکوبیدم به کونش و باعث میشد اون لمبرهای گرد و قلمبه موج بخوره و بلرزه. محسن دیگه نتونست طاقت بیاره و آبش اومد. ولی من هنوز داشتم تلمبه میزدم. آبکیر محسن و سروش توی کونش بود و لیز ترش کرده بود. کیر محسن از کونش اومد بیرون خودم تنهایی داشتم میکردمش که مهرداد گفت من بیام جای محسن؟ گفتم بیا.
لیلی به من گفت تو بخواب بشینم روی کیر خودت.
همون کارو کردم و مهرداد اومد از پشت کرد توی کونش. لیندا هم دوباره مشغول مالیدن کُسش شد. بازم دو نفری کردیمش تا یه بار دیگه ارضا شد. مهردادم آبشو توی کونش خالی کرد و رفت سوگل رو بغل کرد و ما رو نگاه میکردن. اشکان اومد جاش و دوباره دوتایی کردیمش تا اینبار همراه ارضا شدن لیلی، آب منم اومد و منم همون جا توی کونش خالی کردم. اشکان تنهایی به گاییدنش ادامه داد و لیلی هم خوابیده بود روی سینه ی من. کیرم خوابیده بود و از کونش در اومده بود. لیلی هم با من لب تو لب میشد و توی صورتم آه و ناله میکرد. اشکان دیگه حسابی محکم و سریع داشت توی کون عشقم تلمبه میزد و می کوبید تا اینکه اونم آبشو خالی کرد توی کون لیلی. پنج تا آبکیر توی کونش خالی شده بود و ولو شده بود روی من. گفتم خب عشقم، اینم چیزی که میخواستی. حال کردی؟ راضی بودی؟
-آره قربونت برم، خیلی حال داد. ممنونم ازت.
-فدات
-ولی فکر نمیکردم بتونم کیر تو رو با یه کیر دیگه تحمل کنم.
-سه شبه داری کون میدی، سوراخت گشاد و آماده بود.
لب گذاشت روی لبم و بعد از اینکه حسابی لب گرفتیم گفت من برم کونمو خالی کنم. همتون خالی کردین توی من.
مهناز از اون طرف گفت مبارکه لیلی جون.
همه زدن زیر خنده و لیلی گفت ولی کونم بدجور گشاد شده، خودم حس میکنم. هنوز داشتن میخندیدن که اشکان گفت گشاد که چه عرض کنم، غار شده. بازم خندیدن و بلند شد رفت دستشویی.
دیگه همه سکسشون رو کرده بودن و نشستیم دور هم حرف میزدیم که لیلی در گوشم گفت کُسم بدجور خیسه، بریم اتاق.
به بچه ها شب بخیر گفتیم و رفتیم بالا. میدونستم امشب شب آخریه که اینجاییم و معلوم نیست دوباره کی موقعیت بشه بتونیم سکس کنیم. واسه همین میخواستم حسابی بکنمش. اول رفتیم حموم دوتایی یه دوش سریع گرفتیم و کُس و کونش رو شستم و بدنش رو شامپو زدم. با اون هیکل فوق سکسی توی بغلم بود و مثل ماهی لیز میخورد و میمالیدمش. با اینکه دو بار آبم اومده بود ولی کیرم دوباره شق شد و میمالیدم لای کون و رونش. بعدش افتادیم روی تختخواب و رفتم تو کار لبهاش. از لب و صورت و گردن تا سینه ها و شکم و کُس و رون و کونش همه جاشو خوردم و مالیدم. لامصب چنان لذت بخش و حشری کننده ست که فقط دیدن بدنش تحریک و حشریت میکنه. حالا دیگه حساب کنید این بدن رو بمالی و ذره ذره ش رو بخوری. سوراخ کونش حسابی گشاد شده بود و راحت زبونم تا ته میرفت توش. ولی کُس تنگ و نازش رو که اختصاصی واسه خودم بود، بیشتر خوردم و آبشو که راه افتاده بود میمکیدم. اونقدر کُسش رو خوردم تا ارضا شد و بدون معطلی کیرمو کردم توش و خوابیدن روش. هنوز مست ارضا شدن بود و چشمهاش خمار بود. لب گذاشتم روی لبش و شروع کردم به کمر زدن و تلمبه زدن توی کُسش. لامصب کُسش از تنگی کیرمو بغل گرفته بود و انگار کیرمو کردم توی یه تونل تنگ و گرم. خیلی حشری بود پشت کمرم رو چنگ میزد و لبهامو میمکید و آه میکشید. گفتم خیلی حالت خرابه، الان این همه اون پایین کردیمت و چند بار ارضا شدی.
-آاااهههههه سهییییییل، بعد از کون دادن چنان کُسم آب میندازه و هوس میکنم که دیوونه میشم. دلم میخواد کُس بدم تا ارضای واقعی بشم.
-پس این دو شب که پیش من نخوابیدی و به بچه ها کون میدادی، چکار کردی و چطوری طاقت آوردی؟
-به زور خودمو نگه داشتم. دیشب دیگه میخواستم بیام سراغت ولی دخترا پیشت بودن و نمیشد. الان باید تلافی این دو شبم بکنی.
-ای به چشم، تو هر وقت خواستی بده، من نامردم نکنم😄…
همینجوری که توی کُس تنگ و آبدارش تلمبه میزدم و لب و گردنش رو میخوردم، اونم منو به خودش فشار میداد و کمرمو چنگ میزد تا ارضا شد. بعد گفت بلند شو داگی بشم… حالت گرفت و کمرشو قوس داد و کُس و کونش رو داد بیرون. فرو کردم توی کُسشو و لپهای کونش رو چنگ میزدم و میمالیدم. محکم تلمبه میزدم و صدای شالاپ شالاپ و ناله های شهوتناک لیلی توی اتاق پیچیده بود. تا آخرش فقط توی همون پوزیشن کُسشو گاییدم و دو بار دیگه هم ارضا شد تا آبم اومد. البته آخرش سینه ش رو گذاشته بود روی زمین و کُسش رو کامل داده بود بیرون. منم چنان میزدم توش که پتو و متکا رو چنگ میزد. آخرش کشیدم بیرون و کردم توی کونش. چند تا تلمبه زدم و خالی کردم توی کونش. همونجوری هولش دادم جلو و خوابیدم روش. داشتم بوسش میکردم و قربون صدقه ش میرفتم. گفتم عشقم سیر شدی یا بازم میخوای؟
-نه دیگه بسه، سیر شدم.
-پس بخوابیم ولی صبح یه بار دیگه میکنمت قبل از رفتن.
-باشه، هر چقدر دلت خواست بکن. اگه الانم خودت سیر نشدی و میخوای من نه نمیگم.
-نه دیگه بخواب استراحت کنیم، فردا با انرژی میکنمت.
-باشه عشقم.
از روش اومدم پایین و همدیگه رو بغل کردیم و لب و بوسه میگرفتیم که گفت سهیل با اینکه من جلوی چشمت به ۴ تا پسر دیگه کون دادم و دو شب کنارشون خوابیدم، واقعا بازم حاضری با من ازدواج کنی؟
-آره، اونا هم مثل ما بودن دیگه. تو هم گذاشتی من با ۶ تا دختر دیگه حال کنم.
-من بیشتر بهت حال میدم یا اونا؟
-معلومه که تو، خودت چطور؟ من یا اونا؟
-مطمئن باش تو… من و تو همیشه مال همیم، اونا واسه تنوع و تفریح ما هستن.
-درست میگی… ولی فکر نمیکردم به این زودی و به این راحتی بتونم با این مسئله کنار بیام. ولی انگار توی جو قرار گرفتم و زود قبولش کردم. شاید بعدا پشیمون بشم.
-حالا که بهمون خوش گذشت. بعدا اگه دوست نداشتی و پشیمون شدی، دیگه انجامش نمیدیم…
خلاصه از اون مسافرت برگشتیم و رابطهی ما مثل قبل ادامه داشت و هر وقت میتونستیم میرفتیم بیرون. چه دوتایی باهم، چه با دوستاش که حالا دیگه واقعا دوستای منم شده بودن. یه ماه بعد لیلی گفت لیندا و مهناز واسه فردا دعوتمون کردن.
-کجا؟
-خونهی لیندا اینا خالیه و قراره چهار نفری باهم باشن. میای بریم؟
-بازم اونجوری؟
-آره دیگه، اگه دوست نداری نریم.
-باشه بریم، میدونم خودتم دوست داری…
فرداش رفتیم و بعد از مشروب و بزن برقص، کارمون به سکس کشید. اول ساک زدن و هر سه تاشون رو چرخشی گاییدیم و هر کی آبشو توی کون دوست دختر اون یکی خالی کرد. منم که بعد از لیلی و لیندا، آخرین نفر مهناز رو گاییدم، آبمو توی کونش خالی کردم. راند بعد من و سروش مهناز رو دوتایی از کون کردیم و محسن اومد جای من ادامه داد، بعد من و محسن لیلی رو دوتایی از کون کردیم و من رفتم کنار سروش اومد با محسن ادامه داد. من بیشتر از مهناز با لیندا حال میکردم چون بدنش قشنگتره. مهناز کونش زیادی بزرگه. ولی در کل بین همهی دخترها از نازیلا بیشتر خوشم میومد، چون دختری مهربون و احساسیه.
محسن و اشکان داشتن با لیلی حال میکردن و منم با کون ناز لیندا مشغول بودم و آبمو توش خالی کردم. یه ساعتی با بگو بخند و چند پیک مشروب و رقص مشغول بودیم که لیلی گفت بریم با هم دوش بگیریم و بریم خونه…
ما که همه هنوز لخت بودیم، دوتایی رفتیم حموم و لیلی در رو از داخل قفل کرد. گفت سهیل کُسم مثل رودخونه آب ازش راه افتاده.
-دو روز پیش بردم گاییدمش که.
-آره ولی الان کون دادم، خودت میدونی که بعدش باید کُس بدم.
بغلش کردم و زیر دوش شستمش و نشستم یه کُس حسابی ازش خوردم و ارضاش کردم. اونم واسم ساک زد و کیرمو خوب شق کرد. بعد دستاشو تکیه داد به دیوار و کونشو داد عقب. منم ازپشت گذاشتم توی کُسش و شالاپ شالاپ میکوبیدم توش. کونش مثل ژله فنری بالا پایین میشد و موج میخورد. سینه هاش رو گرفتم و محکم میکوبیدم توی کُسش. وای که چه حالی میداد سرپایی از پشت میکردمش. اون بدن زیبا و تراشیده، کون گرد و قلمبه و کمر باریک، لامصب هر چی ازش بگم کمه و هر چی بکنمش سیر نمیشم. یه پاشو بلند کردم و یه دستشو انداخت گردنم. دوباره شروع کردم به گاییدن کُس تنگش. سینه و لبش رو میخوردم و میکردمش و حالشو میبردم. لیلی هم آه و ناله هاش توی حموم پیچیده بود. لیندا اومد در زد و گفت نامردا تنهایی؟ منم میخوام. لیلی گفت تمومه دیگه، الان میایم. برو فعلا میخوام با عشقم تنها باشم.
لیندا: باشه بابا تنها خور. کوفتت بشه.
خندید و رفت. ما هم ادامه دادیم تا لیلی ارضا شد. نشستم روی زمین و گفتم بیا بشین روش. از روبرو همدیگه رو بغل کردیم و روی کیرم بالا پایین میکرد و کُسشو جلو عقب میکرد. چشماش از شدت شهوت باز نمی شد و اون چشمهای خوشگلش شهلا و خوشگل تر شده بود. صورت و لبهاشو میخوردم و میبوسیدم، گردنش رو میخوردم، همه جوره حال میکردم و از این همه زیبایی همه جوره لذت میبردم. وصف اون همه لذتی که توی سکسهام با لیلی میبرم واقعا بالاتر از هر کلمه ایه و نمیتونم بگم. سکس با زیباترین و خوش اندام ترین دختر سکسی عمرم که چشم خیلی ها دنبالش بوده و هست، یعنی نهایت عشق و حال و لذت. موقعی که باهم سکس میکنیم، هر دو حسابی داغ و حشری میشیم و توی اوج شهوت میریم و نهایت لذت رو میبریم. حیف بچه محل بودیم، وگرنه هر وقت خونه هامون خالی میشد، راحت باهم حال میکردیم. ولی مجبور بودیم اگه خونه ی دوستاش خالی میشد یا می رفتیم یه جای خلوت یا بیرون شهر و توی ماشین حال میکردیم. دیگه چاره ای نبود.
بعد از اون روز توی خونه ی لیندا اینا و سکس گروهی، دیگه برنامه ی گروهی نداشتیم تا آخر تابستون که رفتیم یه شب کردان ویلا اجاره کردیم. اون شب دیگه همهی بچه ها بودن و مثل شمال دسته جمعی رقص و سکس کردیم. توی استخر، توی پذیرایی و اتاقها، همه با هم و هر کی با هر کی دلش خواست خوش بود. آخر شبم رفتیم با لیلی توی یه اتاق و یه دل سیر کُس تنگش رو گاییدم و خوابیدیم. فردا صبحشم تا بعد از ظهر همین بساط بود. دیگه وقتی برگشتم خونه کمر واسم نمونده بود و مثل جنازه افتادم و از خواب و خستگی بیهوش شدم. اون روزی هم که از شمال برگشتیم همینجوری بودم و کمر واسم نمونده بود و از خستگی بیهوش شدم.
مهرماه رسید و ترم جدید لیلی شروع شد. حالا دیگه راحت تر میتونست از خونه بیاد بیرون و بیشتر باهم بودیم. تا اینکه…
درود بر همه ی دوستان عزیز. خدمت دوستان باید بگم من اصراری به واقعی بودن داستانم ندارم. خودتون هر طور که دوست دارید فکر کنید. فانتزی، تخیل یا واقعیت. شایدم بشه گفت تجمیعی از همهی اینها. تصمیم با شما.
تا اونجا گفتم که مهرماه شد و ترم جدید بچه ها و لیلی شروع شد. مثل قبل با هم مشغول بودیم و زیاد بیرون می رفتیم تا اینکه تعطیلات بین دو ترم، دوباره رفتیم شمال و چهار شب اونجا بودیم. بازم سکسهای دسته جمعی و عشق و حال و خوش گذرونی. دیگه این مدل سکس و گاییده شدنهای لیلی جلوی چشمم واسم نه تنها عادی شده بود و هیچ حس غیرتی شدن و ناراحتی ازش نداشتم، بلکه واسم اونقدر لذت بخش شده بود، که وقتی داشتم دختر های دیگه رو میگاییدم، به کون دادن و ساک زدن و لولیدن لیلی توی آغوش پسرهای دیگه نگاه میکردم و حشریت و لذتم هزار برابر میشد. اما مرحله ی جدید زندگی من از همون موقع که از شمال برگشتیم شروع شد. رفتیم خواستگاری لیلی و چند روز بعدش تا قبل از شروع ترم دانشگاهش، مراسم عقد کنان برگزار شد و لیلی خانم شد همسر رسمی و قانونی بنده. از اون روز دیگه مشکل مکان نداشتیم و اکثر شبها با هم میخوابیدیم و چه سکسهای داغ و عاشقانه ای باهم داشتیم. یا اون خونه ی ما بود، یا من خونه ی اونها. پدر مادرشم که واقعا خانوادهی روشنفکر و مهربونی بودن و اصلا با این چیزا مشکلی نداشتن. یعنی نامزد بازی ما و شب کنار هم خوابیدن واسشون هیچ مشکلی نداشت. تا عید نوروز همین بساط بود و دیگه بیشتر باهم بودیم تا با دوستاش. فقط نازیلا و سوگل بودن که گاهی باهاشون میرفتیم بیرون تا عید نوروز رسید. حالا که لیلی زن واقعی و رسمی من شده بود و میدونستم قراره عید بریم ویلا بگیریم و دوباره با بچه ها دور هم جمع بشیم، دلهره داشتم و از اینکه قراره به جای دوست دختر، زنم رو در اختیار پسرهای دیگه بذارم، تپش قلب میگرفتم. واسه اینکه بپیچونمش و نریم، با خانواده ی خودم برنامه ریزی کردیم بریم مسافرت. حاج آقا و حاج خانم گفتن بریم مشهد و ما هم راهی شدیم. جالب بود که لیلی هیچ مخالفتی نکرد و نگفت قراره با بچه ها بریم. تعجب کردم و منم از خدا خواسته چیزی به روش نیاوردم. قبل از اینکه از مشهد برگردیم، جلو جلو با پدرخانم و مادرخانم برنامه ریزی کردیم که لیلی رو سوپرایز کنیم و بریم اصفهان و شیراز. فردای روزی که از مشهد برگشتیم، بابا مامانش بهش گفتن و اونم دوباره هیچ مخالفتی نکرد و خوشحالم شد. راه افتادیم رفتیم اصفهان و چند روز بعدش رفتیم شیراز. وقتی برگشتیم فرداش سیزده بدر بود. توی این مدت بچه ها دو شب با فاصله کردان ویلا گرفته بودن و کلی عشق و حال کرده بودن. با من و لیلی در تماس بودن و از عشق و حالشون تعریف میکردن. لیلی هم میگفت بهتون خوش بگذره و جای ما رو خالی کنید ولی اصلا به من نگفت کاش ما هم اونجا بودیم. ما مشغول تفریح و عشق و حال خودمون بودیم و واسه خودمون خوش میگذروندیم. سکسهای من و لیلی همیشه داغ بود و هر دو بینهایت لذت میبردیم. گاهی شبها اول کونش رو میگاییدم و حسابی از اون کون فوق العاده لذت میبردم و کمرم رو سبک میکردم، راند بعد حسابی کُسش رو میگاییدم و چند بار ارضاش میکردم تا اینکه دوباره میکردم توی کونش و اونجا خالی میکردم، یا ساک میزد و آبمو روی سینه هاش خالی میکردم. واقعا خیلی خوب حال می کردیم و هر دو راضی و شنگول بودیم. دیگه بعد از عید، من بیشتر از قبل مغازه ی بابام وایمیستادم و چسبیده بودم به کار، بعد از ظهرها با هم میرفتیم بیرون یا اگه دانشگاه بود میرفتم دنبالش و دوباره عصر برمیگشتم مغازه. شبها هم که با هم بودیم. توی محل با هم میرفتیم و میومدیم، تمام بچه ها حسرت میخوردن و توی کف بودن که لیلی با من ازدواج کرده و فقط میتونستن یواشکی نگاهش کنن.😂
لیلی دختر باهوشیه و از همون اول متوجه نگاهها شده بود. یه بار بهش گفتم سختت نیست همه نگاهت میکنن؟
گفت نه، دیگه برام عادی شده. اینقدر آدما دنبالم افتادن و اینقدر تیکه شنیدم و خیره خیره و پرو پرو نگاهم کردن که دیگه تصمیم گرفتم محلشون نذارم. اصلا انگار نه انگار.
-پس خیلی ها مزاحمت شدن.
-آره بابا، چه با نگاهشون، چه با زبونشون، چه با دست و بدنشون.
-دست و بدن؟ یعنی بهت دست درازی میکردن؟
-آره بابا، جاهای شلوغ یا سعی میکنن خودشونو بمالن به من یا از پشت بچسبن یا حداقل یه دستی به کونم بکشن.
-هیچ کاریشون نکردی؟ هیچی نگفتی؟
-نه، چی بگم آخه؟ راهمو کشیدم و زود رفتم. مگه میشه با این کثافتها دهن به دهن شد و آبروریزی کرد؟
-من بودم دعوام میشد.
-جلوی تو که کسی جرات نداره کاری کنه. آقامون مواظبمه.
-فداتم میشم. راستی چرا این چند وقت نخواستی با بچه ها بریم؟ عید رفتن ویلا گرفتن نگفتی نریم مسافرت و با اونها بریم ویلا.
-اونا واسه تفریح و خوشگذرانی هستن. وقتی با تو و خانواده هامون هستم و میریم مسافرت و تفریح، میریم خوش میگذرونیم، دیگه دلیلی نداره بریم اونجا. خانواده هامون به دوستامون اولویت دارن.
-آفرین لیلی، دمت گرم، خدایی با این حرفت حال کردم.
-قربونت برم. تو دوست داشتی بریم پیش بچه ها؟
-راستشو بخوای نه، مگه اینکه تو بخوای.
-حالا وقت زیاده، هر وقت هوس کردیم یه تنوعی بدیم و خوش بگذرونیم میریم. ولی میترسم برم.
-چرا؟
-الان منتظرن و فکر میکنن پرده مو زدی و همشون کُس میخوان. تازه غیر از اون میخوان دو نفری از کُس و کون همزمان بکنن. چیزی که مهناز و لیندا هم بهشون قول دادن.
-خب نگو.
-الان نگم، چند ماه دیگه که عروسی کنیم چی؟
-خب بگو کُس بی کُس. این فقط مال سهیله.
-اونوقت اونا هم کُسشون باز بشه بهت نمیدن.
-به تخمم که نمیدن. فکر کردی برام مهمه؟
-واقعا؟
-آره، من هیچ کدومشون رو به تو ترجیح نمیدم. هیچ کدومشون به گرد پای تو هم نمیرسن. تازه، خیالت راحت باشه، اونا بهم میدن، همشون دوسم دارن.😅
-آره دیگه، مگه میتونن از این کیرت بگذرن. خوش اخلاق و شیطونم که هستی، دیگه همه دوسِت دارن😂
-تو هم که خوشگلترین و خوش اندام ترین شونی، همه پسرا توی کف کونتن. حتی دخترا هم عاشق لز کردن با تو هستن😄
-ای بدجنس…
اون روز گذشت و یادمه یه روز بعد از ظهر مامانم و چندتا از خانمهای محل رفته بودن شابدوالعظیم. منم پیش بابام مغازه بودم. لیلی زنگ زد گفت بیا خونهی خودتون کارت دارم. رفتم دیدم نازیلا و سوگل اومدن خونهی ما. تعجب کردم و پریدن بغلم. گفتم چه خبره اینجا؟
لیلی گفت بچه ها دلشون واسه با تو بودن تنگ شده بود. برید اتاقت خوش باشید. من اینجا هواتون رو دارم. میشینم پشت پنجره.
-لامصب شما عادت دارید سوپرایز کنید؟ خب زودتر میگفتی.
-یه دفعه ای شد. مامانت زنگ زد گفت داریم میریم زیارت، نمیای؟ گفتم نه، ولی میام واسه سهیل و بابا ناهار درست میکنم. زنگ زدم اینا هم سریع خودشون رو رسوندن😄
-خوب کاری کردی. خودتم بیا بریم.
-نع دیگه، باید ناهار درست کنم😄
-ای شیطون.
با دخترا رفتیم اتاقم و سریع رفتیم توی کار. وای که بعد از چند ماه چقدر چسبید و حسابی باهم حال کردیم. اینقدر لب و گردن و سینه ها و کُس و کونشون رو خوردم و برام ساک زدن که کیف کردم. بعدشم دو دست مشتی کونشون گذاشتم و حسابی حال کردم… جفتشون دوست پسر گرفته بودن و انگار ازشون راضی بودن. قرار شد این سری که دور هم جمع شدیم بیارنشون. اینجوری دیگه ۷ به ۷ دختر و پسر مساوی میشدیم. دوتاشون رو با بقیه ی بچه ها آشنا کرده بودن و منتظر برنامه بودن. گفتم پس آخر هفته بریم کردان؟
اونام همچین هورا کشیدن که لیلی اومد گفت چی شده؟
نازیلا گفت آخر هفته کردانیم. سهیل خودش گفت.
لیلی یه خنده ی خوشحالی و شیطنت آمیزی کرد که برق چشماش از خوشحالی تابلو بود. گفتم خبر داشتی دوست پسر گرفتن؟
-آره، خودم دیدمشون.
-پس اونا هم تو رو دیدن.
-آره، چطور مگه؟
-میترسم اونجا اینا رو ول کنن و فقط تو رو بکنن.😅
چهارتایی زدیم زیر خنده و نازیلا بشگونم گرفت گفت خیلی نامردی. سوگولم پرید روی شکمم و گفت حیف میترسم مامانت بیاد، وگرنه حالیت میکردم…
دیگه بلند شدیم سه تایی رفتیم یه دوش سریع گرفتیم و لباس پوشیدیم. باهاشون خدافظی کردم و برگشتم مغازه. بعد از ظهر که با حاجی اومدیم خونه، هنوز دخترا اونجا بودن و لیلی ناهار نگهشون داشته بود. بابام ناراحت بود جلوش سرلخت و با تاب شلوار میگردن ولی به خاطر من چیزی نگفت. بعد خودم با لیلی بردم رسوندمشون و یه چرخی هم زدیم. از اون وقت تا آخر هفته همش دلهره ی دورهمی رو داشتم ولی چیزی به روی لیلی نیاوردم. وقتی رفتیم کردان و دور هم جمع شدیم، با سامی و کیوان دوست پسرهای نازیلا و سوگل آشنا شدم و بساط مشروب و قلیون و بزن برقص شروع شد. همونجا وسطای رقص همه لخت شدیم و دخترا با شورت و سوتین شدن. بمال بمال و لب گرفتن شروع شد و تا اینجا هنوز نازیلا و سوگل فقط با دوست پسرای خودشون بودن. بعدش رفتیم استخر و اونجا یواش یواش جابجا شدن و دخترای دیگه هم می رفتند سراغ سامی و کیوان. بعد از یکی دو ساعت بازی و دنبال کردن دور استخر و شیطونی های همیشگی و لخت شدن کامل همگی، مهناز و لیندا ساک زدن رو شروع کردن. لیندا با من شروع کرد و مهناز با اشکان. نازیلا و سوگلم رفتن سراغ دوست پسرهاشون و وقتی کنار استخر داشتن واسشون ساک میزدن تازه فهمیدم کیوان چه کیر دراز و کلفتی داره. کلفتیش مثل کیر خودم بود ولی یه سر و گردن درازتر. یواش یواش بقیهی دخترا جذبش شدن و یکی یکی میرفتن سراغش و واسش ساک میزدن. مهناز که ول کن کیرش نبود و میگفت تو باید امشب با خودم باشی. به من گفت سهیل دوتا تون با هم باید منو بکنید. اوف لعنتی رو ببین چه کیری داره…
محسن می خندید و گفت ای جنده خانم، امشب اینا کونتو پاره میکنن. به لیلی نگاه کردم و با چشمک اشاره کردم تو چی؟ ابرو بالا انداخت و گفت نه.
لبخند خوشحالیم رو نتونستم پنهون کنم و خودش متوجه شد. همگی دوش گرفتیم و رفتیم توی پذیرایی و هر کی با یه نفر مشغول شد. مهناز که کیوان رو ول نکرد و منم با لیندا مشغول بودم. ساک زدن و کُس لیسی و آه و ناله ها شروع شد و پشت بندش صدای شالاپ و شالاپ هم به آه و ناله ها اضافه شد. هفت تا کون همزمان در حال گاییده شدن بودن و چه صحنه ای بود. من هنوز وسط کار بودم که مهناز صدام کرد و گفت بیا سهیل، من دوتایی میخوام.
نشسته بود روی کیر کیوان و منم رفتم پشتش. کیرمو آروم آروم از بالای کیر کیوان فرو کردم توی کونش و آخ و اوخش بلند شد. همه داشتن ما رو نگاه میکردن و محسن گفت نگفتم کونت پاره میشه؟
شروع کردیم تلمبه زدن و صدای آی و وای مهناز خونه رو پر کرده بود. محسن خودش اومد مشغول مالیدن چوچولش شد و مهناز داشت از لذت عربده میزد. به لیلی نگاه کردم که با چشمهای مست و شهلا به ما نگاه میکرد و معلوم بود دلش میخواد. روی کیر مهرداد نشسته بود و تکیه داده بود بهش و کُسشو میمالید. وقتی مهناز ارضا شد، محسن گفت سهیل بیا کنار نوبت خودمه. بلند شدم رفتم جلوی لیلی و شروع کردیم لب گرفتن که گفت سهیل منم میخوام ولی نه با کیوان.
-با کی دوست داری؟
-خودت و… مهرداد. دراز کشیدم و از روی کیر مهرداد بلند شد اومد روی کیرم. میزون کرد با سوراخ کونش و نشست روش. مهردادم اومد پشتش و کرد توی کونش. اونطرف صدای مهناز میومد و این طرف صدای لیلی بلند شد. لیندا اومد باهاش لب تو لب شد و کُسش رو میمالید و ما هم میکردیمش. همیشه نفری که بالا قرار میگیره راحتتره و بهتر میتونه تلمبه بزنه و بکنه. مهردادم نامرد چنان داشت میکوبید توی کون لیلی که پرت میشدم جلو. وقتی ارضاش کردیم، سروش اومد و گفت مهرداد بیا کنار نوبت منه. مهردادم لیندا رو بلند کرد و برد روی مبل قمبلش کرد و مشغول شد. نازیلا اومد جای لیندا کُس لیلی رو میمالید و من و سروشم میکردیمش. اونطرفم شقایق زیر اشکان بود و الناز کُس مهناز رو میمالید. سوگلم از اول با سامی بود و هنوز داشت به اون کون میداد. وقتی یه بار دیگه لیلی ارضا شد، نازیلا دوست پسرش سامی رو صدا کرد و گفت تو هم بیا بکنش. سامی از خدا خواسته اومد پشت لیلی و کرد توی کونش، سروشم رفت سراغ سوگل. کیوان و من همچنان زیر مهناز و لیلی بودیم اینبار که لیلی ارضا شد، اب سامی هم توی کونش خالی شد. لیلی افتاده بود روی سینه من و در گوشم گفت آبت اومد برو کیرتو بشور و آماده ی کُسم باش. بعد از روی من چرخید و طاق باز خوابید کنارم. اشکان اومد گفت لیلی برگرد، زود باش داره میاد… لیلی چرخید و دمر خوابید، اشکانم کیرشو کرد توی کونش و خوابید روش. نازیلا هم نشست روی کیرم و خم شد باهم لب تو لب شدیم. داشتیم لب میگرفتیم که اشکان با صدای بلند آبشو توی کون لیلی خالی کرد و همونجا خوابید روش. نازیلا شروع کرد روی کیر من بالا پایین کردن و قر دادن که سامی اومد گفت کارتون تموم شد خودم میخوام بکنمت. بعد با نازیلا لب تو لب شد و شروع کرد به مالیدن کُسش. نازیلا چرخید پشت به من و خوابید روی من. به سامی گفت بیا جای مالیدن بخورش. پاهاشو داده بود بالا و باز کرده بود. گفتم صبر کن بریم روی مبل… رفتیم پشت به من نشست روی کیرم و سامی هم نشست جلوش و شروع کرد به کُس لیسی. منم زیر کونش رو گرفته بودم و روی کیرم بالا پایینش میکردم. نازیلا داشت از لذت ناله میکرد و گفت ولم کن خودم تکون بدم. کونش رو به کیرم فشار میداد و قر میداد و جلو عقب میکرد. سر سامی رو به کُسش فشار میداد و اه و نالهش بلند بود. منم راحت لم داده بودم و به کونش نگاه میکردم و پهلو و شونه هاش رو میمالیدم. نازیلا که ارضا شد، تازه یاد لیلی افتادم و نگاهش کردم دیدم اشکان هنوز خوابیده روش و داره بوسش میکنه و با هم حرف میزنن. انگار کیرش دوباره بلند شده بود و آروم داشت روی کون لیلی کمر میزد. اونطرف کار محسنم تموم شده بود و آبش اومده بود. مهرداد رفته بود جاش. مهناز دیگه افتاده بود روی کیوان و فقط لب میگرفتن، مهردادم تلمبه میزد تا آبش اومد و خالی کرد توش. نازیلا تکیه داده بود به من و سامی جلوش نشسته بود و باهم حرف میزدن. رون و شکمش رو میمالید و انگار نه انگار روی کیرمه. در گوشش گفتم برو با دوست پسرت حال کن، منم برم سراغ شقایق. دیگه نزدیک بود آبم بیاد و شقایق رو خوابوندم روی زمین و خوابیدم روش. آروم باهاش حال میکردم و میبوسیدمش و حرف میزدیم. اشکان کنار ما هنوز روی لیلی بود و باهم مشغول بودن و حرف میزدن که نمیدونم چی شد بلند شدن رفتن سمت استخر. دو دقیقه بعدش منم آبمو توی کون شقایق خالی کردم و یه کم دیگه خوابیدم روش تا کیرم خوابید و بلند شدم. رفتم سمت استخر که نازیلا صدام کرد و گفت کجا میری؟
گفتم شما حالتونو کنید، الان میام… رفتم توی سالن استخر و دیدم کنار دوش لیلی نشسته و واسه اشکان که جلوش ایستاده ساک میزنه. آروم و بیصدا برگشتم پشت دیوار و نگاهشون میکردم. دیدم لیلی به پشت خوابید روی زمین و پاهاشو داد بالا. اشکانم کیرشو کرد توی کُسش و خوابید روش شروع کرد به تلمبه زدن و لب گرفتن. طاقت نیاوردم و رفتم بالا سرشون گفتم دمت گرم لیلی خانم، عجب وفاداری هستی تو.
صورتش سرخ شد و با مِن مِن کردن گفت باور کن اولین باره. اونجوری که فکر میکنی نیست. بزار توضیح بدم.
-منتظرم بشنوم.
اشکان گفت تقصیر منه، چیزی بهش نگو.
-باشه من که چیزی نگفتم، توضیح بدید.
اشکان نشست روی زمین و کیرش از کُس لیلی زد بیرون و پرید بالا. لیلی گفت الان اونجا خوابیده بود روی من و آبش اومد، بعد از کمی استراحت داشت دوباره کیرشو میمالید لای کونم که بلند بشه. یه دفعه کیرش در حالی که نیمه شق بود لیز خورد رفت توی کُسم. آخه کُسم خیس آب بود و لیز، اصلا نفهمید رفته توی کُسم و داشت تلمبه میزد که ترسیدم عفونت بگیرم و گفتم اشکان بکش بیرون. خب کیرش توی کون خودم و بقیه رفته بود و کثیف بود. مجبور شدم بهش بگم کُسم بازه و گفتم صداشو در نیار. تا الانم اونقد توی گوشم خوند اگه میخوای کسی نفهمه باید بهم بدی، اگه نه همینجا میکنم توش. منم مجبور شدم بیایم اینجا کیرشو بشوره و بعد بکنه، به شرطی که به بقیه نگه.
اشکان: آره راست میگه تقصیر منه، لیلی نمی خواست کُس بده.
من: خب نامرد، تو چرا مجبورش کردی؟ میومدی بعدا به خودم میگفتی، منم یه کاریش میکردم.
-شرمنده سهیل، آرزوم بود کُس لیلی رو بکنم، از ذوق نتونستم جلوی خودمو بگیرم و خیلی حشری شده بودم. میخواستم بین بچه ها اولین نفر باشم.
-ولی نامردی کردی، خیلی بی معرفتی.
-جون سهیل جبران میکنم. به هیچ کدومشونم نمیگم، قول میدم.
-واقعا نمیگی؟ میتونی جلوی دهنتو نگه داری؟ یا اینم مثل کیرت نمیتونی جلوشو بگیری؟
-قول میدم، اگه حرفی زدم حاضرم کیرتو جلوی همه ساک بزنم.
-باشه، حالا تا کسی نیومده جمعش کنید، شب بیا اتاق پیش ما بخواب. اوکی؟
-دمت گرم، خیلی با معرفتی.
-ولی تو خیلی بی معرفتی. میومدی به خودم میگفتی، اینجوری از دستت شاکی نمیشدم.
-لیلی بلند شو بریم. هیچی به روی خودتون نیارید.
لیلی: سهیل منو میبخشی؟
-از تو دیگه توقع نداشتم، حداقل تو خودت میومدی به من میگفتی اینجوری شده. نمیکشتمت که.
-شرمنده، یه لحظه عقلم درست کار نکرد و ترسیدم. از ناراحت شدن تو هم ترسیدم.
-بیخیال، قبلا بهت گفته بودم، بیا حرفتو بزن و یواشکی کاری نکن.
اومد بغلم کرد و گفت معذرت میخوام، دیگه تکرار نمیشه.
-باشه بیا بریم.
-صبر کن ما بریم توی آب، بچه ها فکر کنن اومدیم استخر، اینجوری بریم ناجوره ها.
-باشه برید.
لیلی و اشکان پریدن توی آب و منم رفتم پیش بچه ها، کار همگی تموم شده بود و هر کدوم یه طرف ولو شده بودن.
نازیلا گفت پس لیلی چرا نیومد؟
-اونا کارشون تموم شد رفتن توی استخر از سر و کول هم بالا میرن. میخوای ما هم بریم؟
-همشون غیر از مهناز بلند شدن و گفتن بریم و رفتن. نشستم پیش مهناز و گفتم کون گنده خانم، چیه بد گشاد کردی؟
-آره، امشب خیلی حال کردم. چه کیری داره کیوان. کاش تا آخرش فقط شما دوتا منو میکردید.
-میکنمت، خونتون خالی شد، خبر کن میایم.
-تنها؟
-فقط من و تو کیوان، محسنم نفهمه.
-خیلی نامردی، محسن که کاریتون نداره، خودشم دوست داره.
-میدونم، ولی این یه بار فقط خودت تنها باش و محسن نفهمه. دزدکی کردنت یه حال دیگه ای میده.
لبخند زد و گفت خیلی دیوثی، باشه خبرت میکنم. راستش من خودمم بدم نمیاد یه وقتایی یواشکی شیطونی کنم.
-تا حالا کردی؟
-آره، بین خودمون باشه ها.
-حله، بلند شو بریم.
-تو برو من برم کونمو خالی کنم، بلند بشم آبکیره که از کونم راه میافته.😂
خندیدم و لپشو گرفتم گفتم برو شیطون… مهناز با کی یواشکی شیطونی کردی؟
-با پسرای فامیلمون، غریبه نبودن.
-مطمئن باشم؟ نری با کسی مریض بشی ما رو هم مریض کنی؟
-نترس، با پسردایی و پسر خاله و پسر عمهم بودم و البته با شوهر خالم.
-با شوهر خالهت؟
-آره، هنوزم با همیم.
-😄 ای جنده خانم.
-😄 تازه منتظره بعدا بهش کُس بدم. میگه خسته شدم انقدر کُس و کون خاله و مامانتو گاییدم.😄
-مامانتم میکنه؟
-بذار برم فعلا آبکیر بچه ها از کونم راه افتاده، بعدا برات تعریف میکنم…
رفتم استخر پیش بچه ها و مشغول شنا و بازی شدم… استخر دوباره شده بود رانی هلو.😂
خلاصه شب من و لیلی با اشکان رفتیم توی اتاق و درو هم از داخل قفل کردیم کسی سرزده نیاد داخل. به اشکان گفتم کاندوم نداری؟
-کاندوم واسه چی؟
-لیلی قرص نمیخوره، بریزی توش حامله میشه.
-نمیریزم نترس.
-مطمئن باشم؟
-آره بابا، همون توی استخر قولشو ازم گرفت، قرار بود وقتی میخواد آبم بیاد بکنم توی کونش.
-اوکی، پس خیالم راحت؟
-راحتِ راحت…
لیلی رو روی تخت بغل کرد و رفت روش شروع کردن لب گرفتن. واسه اولین بار اجازه دادم جلوی چشمم کُس زنمو یکی دیگه بکنه. البته اینقدر جلوم کونش رو گاییده بودن که برام سخت نبود، ولی بازم اینکه کُسشو که تا حالا فقط مال من بوده الان یکی دیگه میخواد بکنه، یه کم واسم زور داشت.
اشکان از لب و گردن تا سینه ها و کُس لیلی رو با لذت خورد و لیلی زیرش آه و ناله میکرد. منم نشسته بودم نگاه میکردم و کیرم یواش یواش شق شد. وقتی حسابی کُس خانمم رو خورد و ارضاش کرد، گفت بیا ساک بزن لیلی جون، بیا قربون کُست برم.
لیلی با لبخند به من نگاه کرد و گفت تو هم بیا دیگه، حالا که قراره بهش کُس بدم، حداقل بیا دو نفری بکنید و درست و حسابی حال کنم. ما رو خوابوند کنار هم و رفت پایین وسط ما و کیر جفتمون رو گرفت. نوبتی کیرمون رو میمالید و ساک میزد. به چشمم نگاه میکرد و با اون چشمهای خوشگل مستش بهم چشمک میزد و به اشکان نگاه میکرد. بعد بلند شد نشست روی کیر اشکان و میزون کرد رفت توی کُسش. شروع کرد بالا پایین کردن و منم بلند شدم جلوش ایستادم و کیرمو گذاشتم دهنش. واسه من ساک میزد و روی کیر اشکان بالا پایین میکرد و کُسش رو جلو عقب میکرد و قر میداد. کیرمو در میاورد و آه و ناله میکرد و میمالیدش دوباره می کرد توی دهنش. بعد گفت عشقم، تو هم بکن توی کونم دوتایی بکنید. رفتم پشتش و خم شد کیرمو کردم توی کونش. آه کشید و گفت جوووووون حالا بکنید منو.
دوتایی شروع کردیم و اشکان از زیر توی کُسش تلمبه میزد و من از پشت توی کونش. صدای آه و ناله های لیلی توی اتاق پیچیده بود و ناله های مستانه و شهوتناک سرمیداد و دیوونه وار لذت میبرد. چنان حشری شده بود که بعد از دو دقیقه ارضا شد و تمام بدنش میلرزید و موج میخورد. کپلش رو گرفتم و جلوی کیرم و روی کیر اشکان جلو عقبش می کردم و خودمم تلمبه میزدم. میکوبیدم به کونش که مثل ژله موج میخورد و شالاپ شالاپ صدا میداد. صدای ناله هاش که تازه داشت فروکش می کند دوباره بلند شد و اشکانم داشت سینه هاش رو میمالید. یه دستمو بردم جلوش چوچولش رو میمالیدم که ناله هاش به جیغ تبدیل شد و میگفت نکن سهیل نمیتونم، وااااااییییییی سهیییییییل دارم میمیرم بسه نامرد. دوباره ارضا شد و اینبار افتاد روی سینه ی سهیل. کیرمو از کونش کشیدم بیرون و گفتم چطور بود عشقم؟
نفس نفس میزد و گفت خیلی بدی، کشتی منو… ولی خیلی حال داد، خیییییلی. ممنونم ازت.
-نوش جونت.
اشکان چرخوندش و اومد روش. شروع کرد توی کُسش تلمبه زدن و لب گرفتن. آروم گفت لامصب چه کُسی داری، چه حالی میده. به من نگاه کرد و گفت سهیل بازم میذاری از کُس بکنمش؟ نگو دفعه ی آخره.
-نمیگم، ولی قولت یادت نره. صدات در بیاد، شریک زیاد میشه و چیزی بهت نمیرسه.
-من غلط کنم صداشو در بیارم. فقط خودمون دوتا میکنیمش.
خندیدم و گفتم خیلی پررویی.
به گاییدن کُس لیلی ادامه داد و لب و گردنش رو میخورد. توی چشماش نگاه میکرد و توی کُسش تلمبه میزد. خانم خوشگل و سکسی و منم زیرش ناله میکرد و با چشمهای مست و شهلاش توی چشماش خیره بود.
یه بار دیگه هم ارضا شد و یه لب حسابی گرفتن و اشکان بلند شد. گفت داگی حالت بگیر… از پشت گذاشت توی کُسش، یکی دو دقیقه محکم تلمبه زد و منم نشسته بودم جلوی لیلی کیرمو گرفته بود دستش و میمالید. از اون زاویه موجی که به کون خوشگل خانمم می افتاد رو نگاه میکردم و از گاییده شدنش و جلق زدنش واسم لذت میبردم. سرش رو نوازش میکردم و اشکان منو نگاه میکرد و میگفت خیلی باحاله، تا حالا همچین کُسی توی عمرم نکرده بودم.
مگه قبلا کُس کرده بودی؟
به لیلی گفت دراز بکش بیام روت. لیلی پاهاشو دراز کرد و وسط پاهام دراز کشید. اشکانم خوابید روش و داشت آروم توی کُسش کمر میزد. گفتم نریزی توش حواست باشه.
-نگران نباش.
-جوابمو ندادی.
-آره کردم، ولی بین خودمون بمونه، کُس دختر عموم رو میکنم. متاهله و یه بچه هم داره. یه بار مچشو گرفتم و از اون روز هر وقت بخوام وقتی شوهرش سرکاره میرم میکنمش. اولش مجبوری بهم میداد ولی الان دیگه خودش زنگ میزنه میرم میکنمش.
-خوبه؟ خوشگله؟
-آره بد نیست ولی خیلی لاغره، کُسشم گشاده.
-چند سالشه؟
-۳۱
-نوش جونت.
-اگه بذاری بازم سه تایی باهم حال کنیم، ردیفش میکنم برات.
لیلی از زیرش گفت تو غلط میکنی دختر عموی جنده ت رو واسه شوهر من ردیف کنی.
خندیدم و گفتم نگران نباش عشقم، خودت میدونی من اهل خیانت نیستم.
کیرمو گرفت و گفت میدونم فدات بشم، خواستم بگم که این یه وقت نخواد بیارتش. دوباره شروع کرد واسم جلق زدن و اشکانم روی کونش کمر میزد و خودشو میمالید روش. بعد بلند شد کیرشو از کُسش کشید بیرون و کرد توی کونش دوباره خوابید روش. چند تا کمر زد و با آه بلندی آبش رو خالی کرد توی کون خانمم و ولو شد روش.
گفتم خب خیالت راحت شد؟ حالا برو ما میخوایم تنها باشیم.
لیلی گفت نه، بذار باشه.
-چرا؟ باز میخوای بهش بدی؟
-نه عشقم، میخوام بازم دوتایی منو بکنید ولی این دفعه فقط تو از جلو بکن.
-آها، باشه.
اشکان از روش رفت کنار و منم بلند شدم رفتم کیرمو شستم و اومدم. وقتی از حموم اومدم بیرون، اونا همدیگه رو بغل کرده بودن و لب میگرفتن. گفتم تو هم برو کُس و کونت رو بشور بیا. لیلی بلند شد و اشکان گفت منم بیام کیرمو بشورم که واسم ساک بزنی… دوتایی رفتن حمام و چند دقیقه بعد با خنده اومدن بیرون و اشکان از پشت بغلش کرده بود. اومد لیلی رو خوابوند روی من و خودشم رفت وسط پاهام و شروع کرد به بازی کردن با کونش و مالیدن و خوردنش. من و خانمم هم لب میگرفتیم و پشت کمرشو دست میکشیدم. در حالی که صورتم و لای موهامو دست میکشید و لبم رو میخورد گفت سهیل ممنون که گذاشتی اشکان بیاد. راستش خیلی دلم میخواست تجربه کنم دو نفری باهم کُس و کونم رو میکنن چطوریه. البته دلم میخواست خودت از کُس بکنی و یکی دیگه از کون بکنه ولی حالا به خاطر یه اتفاق ساده، کار به اینجا کشید و تو هم ضد حال نزدی.
-قربونت برم، مگه میتونم به تو ضد حال بزنم. دیدم که خیلی حال میکردی. کیف کردم اینجوری لذت بردی. نوش جونت.
لبمو بوسید و گفت قربونت برم عشقم، تو همیشه مهربونی و منو شرمنده میکنی.
دوباره لب گرفتیم و به اشکان گفت برو عقب بیام کیر عشقم ساک بزنم.
اشکان سرشو از لای کونش بلند کرد و لیلی رفت وسط پاهامو مشغول ساک زدن شد. اشکانم دوباره از پشت کُس و کونش رو میمالیدم و لیس میزد. لیلی دوباره حالش خراب شد و چشماش مست و حشری شد. همیشه از چشمهاش میفهمم حالش چطوره. کیرمو که شق کرد خودش اومد نشست روش و تا دسته جا کرد توی کُسش. بعد خم شد لبمو بوسید و گفت اشکان بذار عقب.
اومد بالای سرش و گفت بخور شقش کن، بعد بکنمت.
روی کیر من بابا پایین میشد و کُسش رو جلو عقب میکرد و واسه اشکان ساک میزد. وقتی خوب کیرش رو سفت کرد، اشکان خودش رفت پشتش و کرد توی کونش. مشغول شدیم و صدای آه و ناله ی خانمم بلند شد. اشکان موهاشو از پشت گرفته بود و شالاپ شالاپ می کوبید توی کونش. لیلی پرت میشد جلو و کیرم من خود به خود توی کُسش تلمبه میخورد. خودمم کمک میکردم و عمق تلمبه زدن رو بیشتر میکردم. کُسش حسابی آب انداخته بود و از صدا و صورت و چشماش شهوت میبارید. زنی که با کون دادن اونقدر حشری میشد که هرچی بیشتر ارضا میشد بیشتر هوس میکرد و تا کُس نمیداد آروم نمی گرفت، حالا همزمان کون و کُس رو باهم داشت میداد. راند قبل من پشتش بودم و چهره ی شهوتیش رو نمی دیدم ولی الان داشتم کامل میدیدمش. هیچ وقت اینقدر حشری نمیشد و تا این حد زود ارضا نمیشد. راند قبل با فاصله دو دقیقه دو بار ارضا شد. الان همینجوری شد و زود ارضا شد. مخصوصا که هر دو تا سینه ش رو با هم میمالیدم. یه دستمو گذاشتم زیر کُسش و چوچولش رو میمالیدم تا دومین ارضا رو هم زود ازش گرفتم و التماس کرد چوچولش رو نمالم. مثل راند قبلی. خوابید روی سینم و نفس نفس زنان گفت سهیل خیلی حال میده، خیلی حشریم میکنه این مدلی، دیوونه میشم.
-دلت میخواد بیشتر این مدلی حال کنیم؟
-آره خیلی میخوام، فکر نمیکردم اینقدر لذت بخش باشه. مخصوصا این سری که کیر خودت توی کُسمه.
-فدات بشم، بازم بکنیمت؟
برگشت به اشکان گفت تو فعلا بیا کنار بذار یه کم بخوابم توی بغل سهیل. اشکان که آروم آروم تلمبه میزد و کون خانمم رو توی چنگش میمالید گفت من کاری ندارم، تو راحت بخواب.
-نمیخوام زود آبت بیاد، میخوام بیشتر حال کنم. یه کم استراحت کن.
اشکان اومد کنارمون و لیلی کیر منو از کُسش کشید بیرون و خوابید وسطمون ولی صورتش سمت من بود و بغلم کرده بود. چرخیدم سمتش و اشکانم از پشت بغلش کرد. دوتایی از عقب و جلو میخوردیم و میبوسیدمش، بدن زیبا و لطیفش بین بدنهای ما آتیش گرفته بود و لب و گردنش رو میخوردم. یه دفعه با اون حال شهوتی با ناله گفت اشکان نکن، کیرت توی کونم بوده، به کُسم نمالش عفونت میکنم.
-چشم عزیزم، ببخشید.
کیر منو گرفت و گذاشت لای پاش و دوباره بغلم کرد. لب میگرفتیم و کُسشو میمالید به کیرم. پاهاشو دادم بالا و همونجوری که به پهلو خوابیده بودیم، کیرمو کردم توی کُسش. داشتم تلمبه میزدم که اشکانم از عقب کرد توی کونش. یه کم اونجوری گاییدیمش و لب و گردن و شونه و کمرش رو میخوردیم که اشکان گفت سرپایی بکنیمش؟
-آره خوبه.
بلند شدم و اومد بغلم. زیر رونش رو گرفتم و کیرمو کردم توی کُسش. اشکانم از پشت گذاشت توی کونش و وسط خودمون بالا پایینش میکردیم. دستاش گردن من بود و آه و ناله میکرد. چند تا تند تند توی کُسش تلمبه زدم تا بازم ارضا شد و نشستم لب تخت. پاهام روی زمین بود و دراز کشیدم. اشکان دوباره اومد پشتش و کرد توی کونش. اینجوری که پاهام روی زمین بود مصلت تر بودم و بهتر از زیر توی کُسش تلمبه میزدم. اشکانم شونه هاش رو گرفته بود و شالاپ شالاپ می کوبید توی کونش
خانمم دیوونه وار آه و ناله میکرد و بدجور داشت لذت میبرد. لامصب انگار نمی خواست سیر بشه و هر چی ارضا میشد کم نمیاورد. توی این مدلم ارضا شد و گفتم اشکان تو بیا روی تخت. لیلی رو به پشت نشوندم روی کیرش و خودم از جلوی پاهاشو دادم بالا و توی کُسش تلمبه میزدم. اشکانم زیر کونش رو گرفته بود و از زیر تلمبه میزد. چه صحنه هایی بود و چه آه و ناله ای میکرد لیلی. شهوت تمام اتاق رو پر کرده بود و خانمم هیچی نمیگفت و فقط با چشمهای خمار ناله میکرد. انگار دیگه جون نداشت ولی نمی خواست بگه بسه و هنوزم دلش میخواست بکنیمش. کامل خوابوندمش روی سینه ی اشکان و خودم رفتم روش. تند و محکم توی کُسش تلمبه میزدم و لب میگرفتم. لبهاشو شل گرفته بود و حتی جون نداشت لبامو بخوره. اشکانم سینه هاش رو گرفته بود و میمالید. بعد یه دستشو آورد روی کُسش و چوچولش رو میمالید که لیلی دوباره لرزید و ارضا شد. دیگه این بار به زبون اومد و گفت سهیل یه کم استراحت بده.
بوسش کردم و رفتم خوابیدم روی تخت. اشکان چرخوندش و گذاشتمش روی تخت و رفت سمت حموم. گفت سهیل من بشورم بیام یه کم کُسشو بکنم، تو استراحت کن. دیگه نمیتونه دوتایی بده.
لیلی خودشو کشوند توی بغلم و گفت اره، دیگه تکی بکنید. کم آوردم.
لبخند زدم و خودشم با اون حالش لبخند زد و سرشو گذاشت روی بازوم. طاق باز خوابید و گفت این سکس چیه که آدمو دیوونه میکنه؟
-همین لحظه ست و وقتی سیر بشی دیگه نمیخوایش. مگه اینکه زیاد بهش فکر کنی و زود به زود حشری بشی.
-من الان سیرم ولی نمیتونم بگم نه، مطمئنم فردا یاد امشب میافتم و دوباره حشری میشم.
-بهش زیاد فکر نکن، ولی عیب نداره حشری شدی خودم میکنمت…
اشکان از حموم اومد و خوابید کنار لیلی، کیرش خوابیده بود. لیلی گفت تو صبر کن اول آب عشقمو بیارم، بعد تو بکن و بخوابیم. چرخید کیرمو مالید و دوباره سفتش کرد. بعد توف مالید و نشست روش. خم شد لب میگرفتیم و کُسشو روی کیرم بالا پایین میکرد. یه کم اینجوری حال کردیم و دمر خوابوندمش روی تخت. خوابیدم پشتش و کیرمو فرستادم توی کُسش. کردن کُسش این مدلی به خاطر کون گرد و قلمبهش خیلی حال میده و زودتر آبمو میاره. منم آروم آروم کمر میزدم و حالمو میکردم. صورت و گوشه ی لب و چشم و گردنش رو میبوسیدم و میخوردم و تلمبه میزدم توی کُسش. محکم بغلش کرده بودم و یکی از سینه هاش توی دستم بود. خواستم چوچولش رو بمالم دستمو گرفت و گفت نه، فقط همینجوری بکن. دستامو از زیر کتف هاش رد کردم و شونه هاش رو گرفتم، شروع کردم محکم و رگباری توی کُسش تلمبه زدن و کوبیدن زیر کونش، دوباره آروم میکردم و خودمو میمالیدم به کونش و دوباره محکم میکردمش تا بالاخره باهم ارضا شدیم و کیرمو کشیدم بیرون و فرو کردم توی کونش و خالی کردم همونجا. یه کم خوابیدم روش و بوسش میکردم و قربون صدقهش میرفتم که اشکان گفت بسه دیگه بیا کنار منم بکنم بخوابیم. دختره دیگه جون نداره.
رفتم کنار و اشکان اومد همونجوری خوابید روش. یه کم کیرشو مالید لای پاهاشو و خودشو مالید روی کون لیلی تا کیرش کامل شق شد. بعد از همونجا کرد توی کُسش و مثل من شروع کرد به گاییدنش. خانومم سرشو چرخوند سمت من و دستمم گرفته بود و با لبخند و چشمهای خمارش منو نگاه میکرد. منم بهش لبخند میزدم و زیر اشکان داشت حال میکرد ولی آروم آه میکشید. دیگه مثل اولش حشری نبود و آروم داشت لذت میبرد. اشکان چند دقیقا همونجوری روش کمر میزد و بوسش میکرد. رفتم جلو لب گرفتیم و دوباره اومدم عقب ولی هنوز دستش توی دستم بود. اشکان انگار نمیذاشت آبش بیاد و هی وسطش توقف میکرد و با بوسه و قربون صدقه رفتن سرگرم میشد و دوباره کمر میزد و خودشو روی کون لیلی من میمالید و فشارش میداد. من دیگه چشمام سنگین شد و خوابم برد. خواب بعد از سکس همیشه بهم میچسبه و خیلی حال خوبی داره. نمیدونم چقدر گذاشته بود که با تکون تکون خوردن تخت و صدای لیلی بیدار شدم دیدم اشکان پاهاشو داده بالا و داره میکنتش؟
گفتم عوضی تو هنوز آبت نیومده؟
خندید و گفت تو خوابت برد من آبمو توی کونش خالی کردم، الان یه ساعت گذشته و آخرای راند بعدی هستم.
-دهنت سرویس، مگه قراره آخرین بارت باشه و از دستت فرار میکنه، دهنشو سرویس کردی ولش کن.
خانمم گفت کاریش نداشته باش، رفتیم دوش گرفتیم خواب از سرمون پرید و داشتیم توی بغل هم حرف میزدیم و لب میگرفتیم، دوباره حشری شدیم و گفتیم به حال دیگه کنیم بخوابیم.
-هووووففففففف از دست شما. پس سر و صدا نکنید من بخوابم و استراحت کنم. فردا این دخترا دهن منو سرویس میکنن.
لیلی خندید و گفت باشه عشقم. الان تمومش میکنیم. اشکان بلند شو دمر بخوابم بی سر و صدا بکن و زودتر آبتو بیار. دوباره دمر شد و اشکان روش آروم کمر میزد که من خوابم برد. صبح که بیدار شدم دیدم دوتایی توی بغل همدیگه خوابن. خوبیه کُس تپل لیلی این بود که لبه هلش به هم چسبیده بود و از ظاهرش نمی شد فهمید اوپنه. ولی دیشب دیگه اینقدر کرده بودیمش که لبهای کُسش سرخ شده بود و توی اون حالتی که خوابیده بود و پاش روی اشکان بود، کُسش از هم باز شده بود. مطمئن بودم بچه ها بخورنش میفهمن کُسش بازه. اما خب شانس آوردیم و کسی متوجه نشد. چون بهش گفتم نذار کسی جز اشکان کُستو بخوره. تا عصری توی ویلا عشق و حالمون به راه بود و اون روز همه ی دخترها رو کردم. لیلی هم به دوتا دوست تازه واردمون کون داد و کیر دراز و کلفت کیوانم امتحان کرد. ولی دیگه مدل دوتا کیر توی کون به کسی نداد. شب که خونه ی باباش اینا توی اتاقش خوابیده بودیم گفت سهیل، نظرت چیه حالا که اشکان فهمیده و رازمون رو هم به کسی نگفت، بیشتر باهاش باشیم و هر وقت موقعیتش بود بیاد دوتایی منو بکنید.
-خیلی بهت حالا داده ها.
-وای عشقم اگه بدونی چه حالی کردم. خیلی خوب بود. دو تا لذت همزمان، کون دادن و کُس دادن. خیلی عالیه.
-قبول ولی ما که نمیتونیم بیارمش اینجا یا خونه ی ما. کجا بیاد؟
-حالا هر وقت موقعیتش جور بود یه کاریش میکنیم، بالاخره خونه ما یا شما خالی میشه، خونه خودشون خالی میشه.
-باشه ولی بهترین وقت بعد از عروسیه. توی خونه ی خودمون همیشه تنهاییم و هر کار بخوایم میکنیم. میخوام بیرون محل خونه بگیرم. جایی که غریب باشیم.
-ایول، خیلی عالیه. بابام امسال اینجا رو تمدید کرد ولی گفت واسه سال دیگه از این محل میریم، میگه اینجا تا محل کارش دوره و فقط چون ارزونتر بوده اومدیم اینجا.
-خوبه، دیگه برام مهم نیست خونهی بابات کجا باشه، چون مال خودم شدی دیگه. قبلا دوست نداشتم از اینجا برید.
لبخند زد و گفت پس سر موضوع اشکان موافقی؟
-آره، خودت باهاش صحبت کن و هر وقت موقعیت بود حال میکنیم.
بغلم کرد و چند تا بوس محکم کرد و گفت قربونت برم سهیل من، عاشقتم. خیلی دوست دارم.
-فدات بشم، منم عاشقتم و خیلی دوست دارم. دیگه بخوابیم که امروز دهنمون گاییده شد.
خندیدیم و گفت آره منم خیلی خسته شدم. دیشبم دیر خوابیدم و صبح سیر خواب نشدم…
بله دوستان از اون شب با اون اتفاق زندگی من وارد مرحله ی جدیدی شد و یه مرحله ی تازه شروع شد. یعنی ورود یه شخص ثابت به عنوان نفر سوم توی سکسهامون. سکسی خارج از مهمونی ها و سکسهای دسته جمعی که داشتیم
دیدگاهتان را بنویسید