آب کیر مرد غریبه روی سینه های زنم

کس دادن زنم به مرد غریبه

 

قلبم داشت به شدت میزد و شهوت همه وجودم را گرفته بود. بالاخره بعد از مدت ها صحبت از فانتزیه سکسِ زنم با یک مرد دیگه، حالا جرات انجامش را پیدا کرده بودیم. دائم به گوشی موبایلم نگاه میکردم تا ببینم پیامی از شیدا دریافت کردم یا نه؟ جرات تلفن کردن نداشتم نمیخواستم خودم را نگران و دلواپس نشون بدم. تصور اینکه الان زنم تو بغل دوست پسر جدیدش داره کص میده من را به اوج شهوت میرسوند. یک هفته ای بود که شیدا با امین سکس چت میکرد و عکس از سینه های درشت و خوش فرمش فرستاده بود. امین هم عکس کیر شق شده و بزرگش را براش فرستاده بود. دائم توی ذهنم شیدا، عشق زندگیم را تصور میکردم که داره اون کیر کلفت را با ولع میخوره.
با اینکه زمان زیادی گذشته بود و نگرانش بودم ولی هنوز کیرم شق مونده بود و غرق در شهوت بودم. بالاخره پیامش روی گوشیم ظاهر شد، نوشته بود فانتزی انجام شد (بوس). سریع جواب دادم: قربونت بشم عشقم (بوس) الان کجایی؟ بگو چیکار کردی؟ جواب داد: دارم میام. برات میگم (قلب) خیالم راحت شد و فقط منتظر بودم زن خوشگلم از در وارد بشه، در آغوش بکشمش و داستانش را بشنوم.
من و شیدا ۳ سال دوست بودیم و ۲ سال هم هست که ازدواج کردیم. شیدا زن خیلی زیبا با بدن سکسی ایه و همیشه به شوخی بهش میگم حیف این بدن سکسی و کیر شق کنه که زیر مانتو قایمش میکنی. تو این چند سال که باهم بودیم من همیشه از علاقه ام به اینکه دوست دارم سکس تو را با مرد دیگه ببینم صحبت می کردم. مخصوصا زمان سکس، شیدا هم از علاقه اش به اینکه دوست داره همزمان دو تا کیر تو کص و کونش باشه حرف میزد و این ما را به اوج میرسوند. تا اینکه یک ماه پیش با امین آشنا شد و تصمیم گرفتیم فانتزیمون را به واقعیت تبدیل کنیم. مشخصا در وضعیتی نبودیم که بتونیم سه نفره سکس داشته باشیم و ظاهر امر، یک خیانت زن شوهردار بود.
زمان زیادی نگذشت که صدای وارد شدن ماشین به پارکینگ را شنیدم و با اشتیاق و شهوت بی اندازه ای منتظر بودم که شیدا وارد بشه. در آپارتمان را زودتر باز کردم و کمی بعد شیدا با یک لبخندشیطنت آمیز وارد شد. عشقم به شیدا شاید صد برابر شده بود، این حس فاختگی واقعا وصف ناپذیره، هجوم آدرنالین را توی رگهام احساس کردم. تو بغلم گرفتمش، لبای خوشگلش را بوسیدم و آروم در گوشش گفتم از سوژه چه خبر؟ زنده است یا نه؟ شیدا با شیطنت جواب داد: زنده است ولی دیگه جونی براش نمونده بود. بعد هم کیرم را از روی شلوار گرفت و گفت: من هنوز شهوتیم، کیر خودم را میخوام.
همون لحظه مجددا شروع کردم به خوردن و بوسیدن لبای خوشگل زنم. همون لب هایی که میدونستم یک ساعت پیش داشته کیر یک غریبه را میخورده. سریع شروع کردیم به در آوردن لباسامون و به سمت تخت حرکت کردیم. شیدا گفت: میخوای دوش بگیرم؟ هرچی آب تو وجود پسره بود کشیدم بیرون و پاشیده روی سینه هام. بهش گفتم همینجوری کثیف دوست دارم بکنمت. شیدا هم گفت: اره منم کثیف دوست دارم. فقط بکنم، دلم هنوز کیر میخواد.
زنم را لخت روی تخت خوابوندم و خودمم روش خوابیدم و گردن و لباش را میخوردم. کیرم را گرفت که بکنه توی کصش، که توی چشمای خمار و شهوت آلودش نگاه کردم و گفتم تا با جزییات برام نگی چیکار کردی از کیر خبری نیست. زنم پاهاش را پشتم حلقه کرد و من را به خودش فشار داد. کیرم روی کصش بود و خودش را مثل مار زیر بدنم حرکت میداد تا کیرم به کصش بماله و گفت: پسر کار بلدی بود و به خانومت خوب رسید. گفت: بدون معطلی تو بغل هم بودیم و ده دقیقه ای براش ساک پر تف زدم. اینقدر خوردم که داشت ارضا میشد و ادامه ندادم. آب دهنم از تخماش سرازیر شده بود.
از شیدا پرسیدم تخماش را هم خوردی؟ گفت: اره، به زور هم جفتش را تو دهنم جا دادم. خیلی بزرگ بود. کیرش را هم تا جایی که میشد ته حلقم میفرستادم. وقتی سر کیرش میخورد ته حلقم، خیلی دوست داشتم. این را که شیدا گفت، بهش گفتم قربون لبای خوشگلت بشم و شروع به بوسیدن لباش کردم. لبایی که امشب روی کیر یک مرد غریبه کشیده شده بود. وقتی میخواستم لبام را از روی لباش جدا کنم یه گاز کوچیک از لباش گرفتم و گفتم عاشق روزیم که خودم موهات را از پشت سرت جمع کرده باشم و رو کیر یه مرد غریبه عقب و جلو کنم. شیدا یه آهی کشید و گفت: بکنم، جرم بده وگرنه میرم تو خیابون یه کیر برای خودم پیدا میکنم که کص و کونم را یکی کنه.
دیگه خودمم نتونستم مقاومت کنم و همزمان با بوسیدن لباش، کیرم را تو کصش جا دادم. شیدا دستاش را دورم گرفت و منو محکم به خودش فشار داد و بعد از چندبار تلمبه محکم زدن توی کصش، خیلی طولانی و شدید ارضا شد. کمتر پیش میومد اینقدر سریع ارضا بشه ولی از میزان خیس بودن کصش مشخص بود حسابی حشریه.
من حالت نشسته گرفتم و همچنان به کردن کصش ادامه دادم. به بدن سفید و صورت گل انداخته زنم نگاه میکردم و انگار از همیشه بیشتر عاشقش شده بودم. به این فکر میکردم که قبل از من، کیر یک نفر دیگه توی کص زنم بوده. به اینکه چطور شیدا زیر اون کیر هم اه و ناله میکرده و میخواسته تندتر بکندش.
یکم که گذشت نگاه هامون به هم گره خورد و لبخند رضایتی زدیم. شیدا گفت: دوست داری زنت میره به غریبه کص میده؟ گفتم خیلی زیاد. ادامه داد: من دلم میخواد دوتا کیر همزمان تو کص و کونم باشه. یا مثلا مثل الان میخوام، همزمان که تو داری کصم را میکنی یک کیر هم تو دهنم باشه. این حرفها را که میزد سرعت کردنم تند تر میشد و کیرم از شدت شهوت داشت میترکید. از شیدا پرسیدم خوب مابقیش را نگفتی، بعد از اینکه کیر و تخم هاش را خوردی، تو چه پوزیشنی بهش کص دادی؟ از کونم کردت؟ گفت: بعد از اینکه خوردم رو کیرش کاندوم کشیدم و لب تخت شکل داگی کیرش را کرد تو کصم و تلمبه زد. البته قبلش هم کصم را حسابی لیس زد. زبونش را خیلی حرفه ای از بالای کصم تا سوراخ کونم میکشید. بعدم یه تف انداخت رو کصم و کیرش را کرد اون تو. از تف انداختنش خوشم میومد مثل جنده ها باهام برخورد میکرد. توام که دوست داری زنت جنده بشه. موقعی که کیرش را تا ته میکرد تو کصم، تخمای بزرگش به چوچوله ام میخورد که خیلی تحریکم میکرد و دوست داشتم. از کونم سکس نکردیم، ولی وقتی داشت کصم را میکرد، یه تف انداخت رو سوراخ کونم و انگشتش را کرد تو. شیدا وقتی این حرف ها را از کص دادنش با جزییات تعریف میکرد، من را هم به اوج‌میرسوند و بعد از گفتن اینکه موقع ارضا شدنه امین، زنم برگشته کاندوم را در آورده و همه آبش را روی سینه هاش ریخته دیگه من از خود بیخود شدم و با سرعت و قدرت زیاد تو کصش شروع کردم تلمبه زدن، که همزمان صدای اه و ناله های شیدا هم بلند شد و میگفت: کصم را جر بده، پاره ام کن. زنت امشب دوتا کیر تو کصش بوده، ببین هنوز آب کیر امین لای سینه های زنت مونده و …
الان که دارم این داستان را مینویسم و به ارضا شدن همزمان اونشب مون فکر میکنم، فقط میتونم بگم من چیزی را تجربه کردم که تا حالا برام اتفاق نیوفتاده بود. شکستن تابویی که، نهایت اوج هیجان، شهوت و عشق را به همراه داشت.

 

چند هفته از آن شب هیجان‌انگیز گذشت، اما گویی آتشِ هوس درونمان نه تنها خاموش نشده بود، بلکه با اکسیژنِ آن تجربه، شعله‌ورتر شده بود. صحبت‌های ما در رختخواب دیگر فقط محدود به خیالپردازی نبود؛ حالا یک خاطرهٔ مشترکِ داغ و برانگیزاننده داشتیم که روی آن مانور می‌دادیم و (سناریوها)ی جدید می‌ساختیم.

یک روز، شیدا با آن نگاه شیطنت‌آمیزی که همیشه قبل از مطرح کردن یک ایدهٔ هیجان‌انگیز داشت، گفت: «می‌دونی عکسایی که برای امین فرستادم چقدر تو تحریکم کرد؟ اینکه دونستم داره به عکسای من نگاه می‌کنه و… میدونی…» لبخندی زد و ادامه داد: «یه ایده دارم. می‌خوام برم یه عکاسی حرفه‌ای از یه آتلیهٔ خاص. فقط برای تو.»

چشمانم از هیجان درخشان شد. «منظورت…؟»

«آره. دقیقاً. می‌خوام جلوی دوربین یه عکاس مرد برم. و می‌خوام تو هم باشی. تماشا کنی.»

این ایده حتی از فانتزی قبلی هم برایم هیجان‌انگیزتر بود. تماشا کردن، نه به عنوان یک روح، بلکه به عنوان یک ناظر حاضر در صحنه. موافقت کردم بدون ذره‌ای تردید.

چند روز بعد، در یک آتلیهٔ دنج و خصوصی که با هزینهٔ خوبی برای ساعاتی اجاره کرده بودیم، ایستاده بودم. “سینا”، عکاسِ جوان و خوش‌قیافه، با آرامش و جدیت در حال تنظیم نورها بود. نگاهم به شیدا بود که با یک لباس نیمه خوب بود ج ادامه بده و بسیار وسوسه‌انگیز روی یک کاناپهٔ چرمی لم داده بود. نفس در سینه حبس شده بودم.

سینا با حرفه‌ای‌گری شروع به عکاسی کرد. دستوراتش نرم و دقیق بود: «سرت رو کمی بچرخون عزیزم… پاهات رو بازتر… آفرین…»

نگاه شیدا مدام به من بود. در چشمانش همیشه آن اشتیاق و شیطنت موج می‌زد. با هر کلیک دوربین، بدنش را در پوزیشن‌های سکسی‌تر و بی‌پرواانه‌تری قرار می‌داد. کم‌کم لباس‌هایش کنار رفت. حالا دیگر کاملاً برهنه بود، فقط با چندتایی جواهر روی بدنش. سینا کاملاً حرفه‌ای برخورد می‌کرد، اما نمی‌شد انکار کرد که تحریک شده بود. برآمدگی آشکار در شلوارش گواه واضحی بود.

شیدا، زیر نگاه من و دوربین سینا، خودش را بیشتر نشان می‌داد. دستانش روی بدنش حرکت می‌کرد، انگشتانش به آرامی روی نوک سینه‌های سفت و برجسته‌اش حلقه زده بود. نفس‌هایش کمک‌م تند شده بود. دیگر این فقط یک عکاسی نبود؛ یک اجرای واقعی بود.

سینا دیگر نمی‌توانست تماس فیزیکی را محدود کند. برای تنظیم یک پوزیشن، دستش را روی کمر برهنهٔ شیدا گذاشت. برق تماس آن دست با پوست شیدا، گویی تمام فضای آتلیه را الکتریکی کرد. شیدا چشم‌هایش را بست و آهی کشید.

من در گوشه‌ای ایستاده بودم و کیرم آنچنان شق کرده بود که درد می‌گرفت. دستم را در جیب شلوارم فرو بردم و آن را فشار دادم، فقط برای اینکه کنترل خودم را از دست ندهم.

سینا، با صدایی که دیگر کمی لرزش داشت، گفت: «خانم شیدا، یه ایده دارم برای یه عکس خیلی خاص. می‌خوام که به لنز دوربین نگاه کنی، در حالی که… در حالی که خودت رو لمس می‌کنی. میتونی؟»

شیدا مستقیم به لنز نگاه کرد، انگار که به چشمان من نگاه می‌کند. یک دستش را به آرامی روی سینه‌اش کشید و دست دیگرش به آرامی به سمت پایین رفت. انگشتانش میان پاهایش گم شدند. صدای نالهٔ آرامش که همراه با حرکت انگشتانش بود، دیگر تحمل را برای هر دو ما غیرممکن کرد.

سینا دیگر عکاسی نمی‌کرد. فقط ایستاده بود و تماشا می‌کرد، با کیری که حالا به وضوح شکلش در شلوارش مشخص بود. شیدا با حرکتی بسیار وسوسه‌انگیز، به او اشاره کرد که نزدیک‌تر بیاید.

سینا مثل یک آهنربا به سمتش کشیده شد. شیدا بدون اینکه دست از بازی با خودش بردارد، با دست دیگرش دکمه‌های شلوار سینا را باز کرد. من بی‌حرکت، مبهوت و غرق در شهوت، صحنه را تماشا می‌کردم.

وقتی کیر برهنه و شقِ سینا بیرون پرید، شیدا با ولع تمام آن را در دست گرفت. سینا سرش را به عقب برد و آهی کشید. شیدا شروع به استمنا کردنش کرد، در حالی که همزمان خودش را نیز تحریک می‌کرد. نگاهش را از لنز دوربین (و در واقع از من) برنداشت.

دیگر تمام شده بود. سینا نفس‌نفس می‌زد و نزدیک بود. با صدایی که از شدت هیجان می‌لرزید، گفت: «روی صورتت… می‌خوای؟»

شیدا فقط با یک حرکت سر تأیید کرد و صورت زیبا و معصومش را به سمت او گرفت. همان صورت که عشق زندگی من بود.

سینا دیگر نتوانست کنترل کند. با چند حرکت نهایی و یک نالهٔ بلند، فواره‌های اسپرمش را روی صورت شیدا خالی کرد. روی گونه‌هایش، روی بینی‌اش، حتی روی پلک‌های بسته‌اش. شیدا دهانش را کمی باز کرد و زبانش را بیرون آورد تا چند قطره از آن مایع سفید را نیز بچشد.

سپس، در سکوت سنگین آتلیه، به آرامی چشم‌هایش را باز کرد و مستقیماً به من نگاه کرد. با نوک انگشتانش، کمی از اسپرم‌های روی صورتش را جمع کرد و به آرامی لیس زد. لبخند پیروزمندانه‌ای زد.

من دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. به سمتش رفتم، روی زانوهایم در مقابلش نشستم و بدون هیچ کلمه‌ای، صورت اسپرم‌آلوده‌اش را با ولع بوسیدم. طعمش را چشیدم. طعم شهوت، طعم سلطه، طعم عشقِ عمیق و بی‌قید و شرطی که حالا در جدیدترین و تاریک‌ترین بعد خودش را نشان می‌داد.

سینا کنار ایستاده بود و در بهت به ما نگاه می‌کرد. شیدا دستش را دراز کرد و دست مرا گرفت و آن را به میان پاهای خیسش هدایت کرد. «حالا نوبت توئه عشقم،» پچ پچ کرد. «تمومش کن.»

و من، در آن آتلیه، در حضور آن غریبه، عشق زندگیم را آنچنان سکس کردم که گویی اولین و آخرین بارمان بود. و می‌دانستم که این فقط یک فصل دیگر از سفر بی‌پایان شهوت و کشف ناشناخته‌های عشق بین ما بود.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *