داستان سکس ضربدری با کیر های کلفت سیاه

داستان سکس ضربدری با کیر های کلفت سیاه

 

اون روز بعد از حدود یکماه که از مرضیه خبری نداشتم بهم زنگ زد. طبق معمول مکالمه مون چند ساعتی طول کشید. از خاطرات دانشگاه گفتیم تا طلاق خواهر زن داییش و ازدواج دختر خاله زن برادرم و مدام هم اینو و اونو مسخره کردیم و خندیدیم. آخرهای مکالمه گفت:«مریم میخوام یه چیزی بهت بگم ولی روم نمیشه. ولی چون همه چیز منو میدونی اینو هم باید بهت بگم.» گفتم:«روم نمیشه یعنی چی، من و تو که از هم چیزهایی میدونیم که نه شوهرامون نه خانواده هامون نمیدونن» گفت:«راستش من و رامین یه کاری کردیم که خیلی خجالت آوره.» گفتم:«بگو دیگه کشتی منو». ناگهان فریاد زد:«من و رامین سکس ضربدری داشتیم.»
من و مرضیه از سال اول دانشگاه با هم بودیم. اون بچه تهرون بود که اومده بود دانشگاه شیراز شیمی کاربردی بخونه. با اینکه معمولا دانشجوهای شیرازی با شیرازی ها میگشتن و خوابگاهیها هم با هم ولی دوستی عمیقی بین من و مرضیه ایجاد شد. درس‌ها رو با هم میخوندیم، تفریح با هم میرفتیم و در جریان تمام روابط جنسی و عاطفی هم بودیم. هر دو مون از خانواده های نسبتا معتقدی میومدیم ولی هردومون در دوران دانشجویی دوست پسر داشتیم و اگرچه سکس از جلو قبل از ازدواج نداشتیم اما هر دومون چند بار کون دادیم.
پشت تلفن با هیجان گفتم:«چی کار کردین؟ راس می‌گی؟ چرا الان بعد از سه ساعت حرف زدن میگی» مرضیه گفت:«راستش اوائل وقتی میخواستیم با رامین بکنیم بهش میگفتم فیلمهای ضربدری بزار تا اینکه یه بار ازم پرسید ضربدری دوست داری؟ گفتم فقط برای دیدن. اما بعد یه کانال تلگرامی برای همین کار پیدا کردیم. اوائل فقط برای تفریح چت میکردیم، اما نمیدونم چی شد که جدی شد. شاید بخاطر اینکه هم پسره و هم دختره خیلی خوشگل بودند. اول فقط با واتس آپ تصویری سکس چت میکردیم. بعد دوبارموقع سکس با همون واتس آپ تصویری همدیگه رو میدیدیم. بعد دعوتشون کردیم خونمون و موازی کردیم و دفعه بعد ضربدری. راسش رو بخوای خیلی حال داد.»
مرضیه همیشه دختر پر دل و جراتی بود. تهرانی بود و دنیا دیده تر از من بود. همون اوائل دوست پسر پیدا کرد و بعدا برای من هم پیدا کرد. مدام دوست پسرهاش رو هم عوض می‌کرد. به بعضیاشون کون میداد و در دوره دبیرستان هم داده بود. با تشویق اون من هم چند باری کون دادم. تو سال آخر دانشگاه با رامین که دانشجوی ارشد مهندسی مکانیک بود دوست شد. دو تا شون بچه تهرانپارس بودن و تهران هم همدیگر رو راحت میدیدن. آخرش هم ازدواج کردن. من اما با دو سه تا دوست پسری که در دوران دانشگاه داشتم ازدواج نکردم و بالاخره به روش سنتی با حمید ازدواج کردم.
گفتم:«خب تعریف کن چی کارا کردین؟ چطور بود؟» گفت:«راستش مث اینه که داری فیلم سوپر زنده از شوهرت میبینی و در همون حالت حال میکنی. بخصوص پسره خیلی جیگر و تو دل برو بود. حال میداد. تا حالا سه بار باهاشون ضربدری کردیم. دو بار اول فقط کس ولی بار سوم کون هم دادیم. اونا البته تجربه شون از ما بیشتر بود.» گفتم:«احساس گناه یا خیانت به همدیگه نداشتین؟ » گفت:«اینحرفا همش کس شعره. خیلی حال می‌ده.» بعد ناگهان بی هیچ مقدمه ای گفت:«حمیدو راضی کن، رامین هم که راضیه.»
من همیشه به رامین کراش داشتم. خیلی اندام درستی داشت و ظاهرا تو سکس هم خیلی خوب بود. راسش احتمال سکس با رامین هم قند تو دلم آب می‌کرد. ولی جرات همچین کاری رو نداشتم. تا اون لحظه در زندگی زناشویی‌مون دست از پا خطا نکرده بودم و باورم هم این بود که حمید هم نکرده. تازه اگه بالفرض جراتش رو پیدا میکردم جرات طرح موضوع رو با حمید نداشتم.
طی چند روز بعد مدام با مرضیه حرف میزدم. تمام جزییات رو برام تعریف کرد. از اینکه پسره که اسمش شهرام بود مهارت رامین رو تو کس لیسی نداشت یا اینکه دختره چقدر از سکس با رامین کیف کرده بود.
مرضیه آخرش تایید کرد که دیگه داره احساس خطر میکنه رو زندگیش و می‌خواد ارتباط رو با اونا قطع کنه. اما ما چون تو یه شهر دیگه هستیم و خیلی هم بهم اعتماد داره و از طرفی رامین هم از من خوشش میاد به من پیشنهاد داده. راستش از اینکه مرضیه یک رابطه رو بیش از شش ماه ادامه داده بود و به من چیزی نگفته بود و حالا که فکر کرده شاید کیس خوبی باشم گفته بود احساس دلخوری داشتم. اما هیجان این کار باعث می‌شد از گله گذاری صرف نظر کنم. اگرچه خودم دیگه راضی شده بودم اما نمیدونستم حمید چطور راضی میشه.
تو همون ایام عروسی دختر خاله ام تو تهران هم بود و فکر میکردم میرم تهران و خونه مرضیه هم میرم و بیشتر صحبت میکنیم که مرضیه پیشنهاد وسوسه انگیز خطرناکش رو داد. پیشنهادی که از شنیدنش موهای بدنم سیخ شد.
بر مبنای نقشه مرضیه هنگامیکه من به تهران میام اول یه شب میرم خونه مرضیه که سکس مرضیه و رامین رو هم ببینم. بعد مرضیه به یه بهانه ای مثل گرفتن اصل مدرک تحصیلی میاد شیراز و در واقع اون شب رو با حمید سپری میکنه و حمید رو تحریک میکنه که بکندش. همون شب من هم میرم پیش رامین. بعد از سکس ضربدری در دو شهر مختلف زمینه برای سکس ضربدری پیش همدیگه هم فراهم می‌شد.
طبق برنامه بدون حمید با مامانم رفتیم تهران برای عروسی دختر خالم. طبق برنامه روز بعد از عروسی به مامانم گفتم امشب میرم پیش مرضیه. این بار بر خلاف همیشه دل و دماغ صحبت از عالم و آدم رو نداشتم. همه حواسم به اون شب بود که چطوری پیش میره. یعنی من هم قراره لخت شم. یعنی من هم قراره سکس کنم. جواب مرضیه خیلی ساده بود:«هر طوری که راحت بودی، ببین چی پیش میاد.» رامین اومد. اگرچه قبلا هم جلو رامین هیچوقت حجاب نداشتم اما این اولین بار بود که جلوش با تاپ و شلوارک اومدم و روبوسی کردم باهاش. اما اون راحت بود و توجه افراطی به سر و وضع من نشون نداد. اون احساس کراش همیشگی به رامین رو نداشتم، فقط استرس داشتم، شام رو بازی بازی کردم.
ساعت یازده شب سه نفری رفتیم تو اتاق خواب. رایان پسر سه ساله مرضیه تو خواب ناز بود و فرصت مهیا شده بود. مرضیه و رامین بدون توجه به حضور من شروع کردند لب گرفتن و خیلی زود رامین ممه های نه چندان بزرگ مرضیه رو درآورد و شروع کرد مک زدن و گازهای ریز گرفتن. با وجود اینکه خودم هم از این کار لذت میبردم اما در اون لحظه استرس من بر شهوتم غلبه داشت. اونها بدون توجه به حضور من یواش یواش لخت شدن و من برای اولین بار کیر بزرگ رامین رو میدیدم. یواش یواش داشتم تحریک میشدم. رامین که احتمالا حواسش به حرکات من بود ناگهان و بی مقدمه کیرش رو جلوی صورتم آورد و اشاره کرد که ساک بزنم. به نظرم خیلی تو کارش وارد بود دقیقا چیزی رو از من خواست که حاضر بودم انجام بدم، هنوز آماده ملحق شدن بهشون نبودم اما ساک زدن چیز چندان دشواری نبود. همینکه کیرش رو تو دستم گرفتم و شروع کردم ساک زدن شهوتم بیش از پیش تحریک شد. بعد از چند تا میک محکم به کیرش، چونه ام رو گرفت و بلندم کرد و ازم لب گرفت. کاملا آماده بودم اما برگشت سمت مرضیه. مرضیه اشاره کرد که بیام و کسش رو بلیسم. قبلا کس هامون رو در دوره دانشجویی به هم نشون داده بودیم. رفتم و شروع کردم لیسیدن کسش در حالیکه هنوز داشت ساک میزد. مرضیه آروم شروع کرد درآوردن تاپ من، هنوز هم مقاومت میکردم هرچند میدونستم بیفایده است. رامین شروع کرد به کردن مرضیه و آرام شروع کردن مالوندن ممه هام و بعد لیس زدن و گاز گرفتن اونها. رودرواسی رو در لحظه ای کنار گذاشت و شروع کرد درآوردن شلوارک و شرتم. تسلیم بودم در اون لحظه.یه گاز از لپ کونم گرفت و لپهای کونم رو باز کرد و در همون حالتی که تلمبه میزد شروع کرد سوراخ کونم رو لیسیدن. در یک لحظه رویایی مرضیه از جلو شروع کرد به لیسیدن کسم و رامین از عقب. احساس فیزیکی لذت ناشی از خورده شدن کسم با احساس روانی لیسیدن کونم توسط رامین برام وصف نشدنی بود. برای اولین بار در عمرم همونطور ایستاده ارضا شدم. بعد از ارضا من، رامین مرضیه رو خورد تا ارضا شد. میدونستم مرضیه هم با خوردن کسش و نه دخول ارضا میشه. بعد شروع کرد به کردن کس مرضیه. شاید کمتر از یک دقیقه طول کشید که آبش اومد و داخل هم ریخت.
نکته عجیب این بود که اصلا احساس پشیمونی نداشتم. احساس عذاب وجدان نسبت به حمید نداشتم. حمید پسر خوبی بود. نمیتونم بگم دوسش نداشتم، اما عاشقش نبودم. در سکس هم بد نبود. همیشه کسم رو می‌خورد تا ارضا بشم و بعد هم چند تا تلمبه. ولی در سکس طالب هیچ هیجانی نبود. اصولا در زندگیش طالب هیچ هیجانی نبود و هیچ ریسکی هم نمیکرد. اصولا فقط طالب حفظ وضع موجود بود. در مقابل عوض کردن خونه، ماشین و وسایل خونه مقاومت می‌کرد. در سکس هم حتی حاضر به عوض کردن پوزیشن هم نبود. همیشه اول کس من رو میخورد. بعد در حالیکه طاقباز خوابیده بودم یه بالش میزاشت زیر کونم و به شیوه سنتی چند تا تلمبه میزد و تمام. ضمنا بینهایت اخلاق گرا بود. دروغ بسیار کم میگفت و غیبت نمیکرد. علیرغم اینکه تو کارش می‌شد با پیمانکاران رو هم بریزه و یه سر و سامونی به زندگیمون بده هرگز این کار رو نکرد. همین اخلاق گراییش باعث می‌شد شک داشته باشم که به ضربدری راضی بشه.
فکر میکردم بعد از سکس سه نفره با مرضیه و رامین پشیمون بشم و دیگه ادامه ندم ولی اوضاع کاملا برعکس بود. لحظه شماری میکردم برای یه سکس هیجان برانگیز با رامین.
دو روز بعد مرضیه با هواپیما راهی شیراز شد. همه چیز رو از قبل برنامه ریزی کرده بودیم. ساعت پنج عصر به حمید زنگ زدم که مرضیه رفته دانشگاه برای گرفتن اصل مدرک تحصیلیش. بهش گفتن فردا آماده میشه اما متاسفانه مرضیه شناسنامه اش رو تو اداره آموزش دانشگاه جا گذاشته، حالا امشب یا باید برگرده تهران یا تنها جایی که میشناسه خونه ماست. سناریو رو به دقت طراحی کرده بودیم. حمید چند لحظه ساکت موند و بعد گفت:«حالا یعنی من چی کار کنم؟ به نظرت درسته که یه خانم غریبه رو در غیاب تو بیارم خونه؟ در و همسایه چی میگن؟ اصن به نظرت از نظر اخلاقی درسته؟ » گفتم: « یه طوری بیارش تو خونه که در و همسایه نبینن. من به تو و مرضیه اعتماد دارم اما درعین حال فقط برام مهمه که دوستم تو شهر غریب آواره نشه. اصن اگه کاری هم با هم کردین اشکال نداره.من اینو خیانت حساب نمیکنم. فقط حواست باشه که راحت باشه» با لحنی عصبانی گفت:« تو دیوونه ای و دوستت هم گیج گول. تو دیوونه ای که میگی اگه کاری کنیم اشکال نداره، دوستت هم خوبه خودش رو جا نذاشته.»
به مامانم هم گفتم:«امشب هم میرم خونه مرضیه» تنها جایی که نقشه میلنگید همین بود که اگه یه وقتی مامانم میفهمید مرضیه همون شب شیراز بوده آبرو ریزی می‌شد. ساعت هشت و نیم شب بود که مرضیه پیام داد: «شوهرت اومد دنبالم و داره میبردم رستوران» من هم آخرین آپدیت رو بهش دادم و قرار شد تا فردا با هم تماسی نگیریم که یه وقت حمید متوجه برنامه ریزی نشه.
بعد از خوردن یه پیتزا خوشمزه رامین منو برد خونه. دو تایی تنها بودیم و رامین رایان پسر سه ساله شون رو گذاشته بود خونه مادر مرضیه. تا در خونه رو بست لب تو لب شدیم، و در زمانی کوتاه لخت شدیم. کاملا راحت بودم. اندام ورزیده و عضلاتش خیلی سکسی بود. همچنین صورت مردانه، ته ریش و موهای سینه اش. سینه هام رو میمکید و گازهای کوچکی میگرفت. بعد به حالت شصت و نه دراومدیم. کیرش رو با شدت ساک میزدم. لحظه ای به حمید و مرضیه فکر کردم. احتمالا اونها باید کمی دیرتر شروع می‌کردند چون به هر حال رو درواسی داشتند. رامین داشت کسم رو میخورد و انصافا با مهارت این کار رو می‌کرد. حس کردم دارم ارضا میشم ناگهان کلی ترشح کردم رو صورت رامین. بی اغراق بهترین ارگاسم زندگیم بود. رامین شروع کرد به تلمبه زدن. از مشاهده صورت غرق در لذتش حال میکردم. بعد از حدود شاید یک دقیقه و نیم متوجه مچاله شدن صورتش شدم و همزمان درون کسم خیس و داغ شد از آب رامین. قرص ال دی میخوردم و نگرانی از حامله شدن نداشتم.
ساعت ده شب بود و به قول ابی«هنوز یه نیمه مونده از شب ما»، زدیم ماهواره و یه فیلم پیدا کردیم. قوی سیاه با بازی ناتالی پورتمن که نقش یه بالرین رو بازی می‌کرد که نقش قوی سفید که نماد معصومیت بود رو خوب بلد بود ولی نقش قوی سیاه که نماد گناه بود رو خوب نمیتونست اجرا کنه. ولی اون لحظه ای که در فکرش تونست گناه کنه در واقعیت هم تونست نقش قوی سیاه رو بازی کنه و در نهایت پس از پایان بندی باشکوه فیلم مرد. نوای موسیقی دریاچه قوی چایکوفسکی خصوصا در هنگام باله قوی سفید بسیار دلنشین بود.
راند دوم رو بعد از پایان فیلم شروع کردم. ممکن بود حالا حالاها فرصت هم خوابی با رامین فراهم نشه و باید کاری می‌کردم که این سکس به یاد موندنی بشه. این بود که گفتم:«رامین من تا حالا به شوهرم کون ندادم اما میخوام به تو بدم. ولی فقط با احتیاط انجام بده» چشمان رامین میدرخشید. میدونستم کون دادن هم درد داره و هم لذت. اما شریک جنسی باید صبور باشه. رامین کونم رو با شهوت فراوون لیسید و زبانش رو تو سوراخم فرو می‌کرد. تصور اینکه رامین به مرزی از شهوت و جنون رسیده که حتی سوراخ کونم رو میلیسه من رو از خود بیخود می‌کرد. با صبوری کونم رو انگشت می‌کرد و کسم رو میخورد. میدونستم انگشت کردن لذت بخشه و از تماس جدار داخلی کونم با انگشت رامین احساس لذت میکردم. وقتی دو تا انگشت رو فرو کرد درد بیشتر شد و حدود یکی دو دقیقه طول کشید تا به دو انگشت هم عادت کردم که سه انگشتی فرو کرد که واقعا درد داشت، اما همزمان کسم رو میخورد که ارضا شدم. بعد که آروم شدم کارش رو ادامه داد به گونه ای که سه انگشت راحت فرو میرفت. تو همین لحظه بود که سر کیر شقش رو فرو کرد. فکر کردم کونم با انگشت کردن گشاد شده، ولی وقتی کیرش رو فرو کرد از شدت درد سرم گیج میرفت. کیرش میلیمتر به میلیمتر فرو رفت و یواش یواش جا باز کرد. چون آبش تازه اومد و در راند دوم من حتی یک ساک کوچولو هم براش نزده بودم خیلی زیادتر میتونست بکنه و راستش حرکت کیرش درون کونم خیلی لذتبخش بود برام و با شدت با کسم ور میرفتم. رامین هم محکم تلمبه میزد تا آب گرمش رو تو کونم ریخت. آبش تو کونم شهوتم رو دوچندان کرد و با سرعت با کسم بازی می‌کردم تا برای بار سوم ارضا شدم در یک شب. بعد از تمیز کردن خودم فقط خوابیدم.
ساعت ده صبح فردا با تماس مرضیه بیدار شدم. پاک مرضیه رو فراموش کرده بودم. پشت تلفن گریه می‌کرد و میگفت که آبروش جلوی حمید رفت. گفت که بعد از غذا خوردن تو رستوران وقتی با تاپ و شلوارک جلوی حمید ظاهر شده حمید حتی نگاهم نکرده بود بهش. بعد به بهانه دوش گرفتن میره حموم و موقعی که از حمید می‌خواد براش حوله بیاره جوری که پستان و حتی کسش نمایان بشه میاد جلوی حمید. ظاهرا حمید همون جا بهش میگه که خانم اگه اینجا اومدی با هدف دیگه ای باید خدمتتون عرض کنم من اهل خیانت به زنم نیستم. دوسش دارم و بهش تعهد دارم و شما هم لیاقت دوستی با زن منو ندارید. مرضیه وقتی از حموم میاد بیرون میبینه حمید جای اونو تو اتاق خواب دومی آماده کرده و‌خودش هم خوابیده تو اتاق خودمون و در رو قفل کرده. صبح که مرضیه بیدار شده دیده حمید نیست و گفته که در رو قفل کنه و کلید رو زیر فرش دم در بزاره. مرضیه از شدت تحقیر گریه می‌کرد و من هم پست تلفن گریه میکردم. احساس میکردم از خودم متنفرم. در اون لحظات فقط نوای موسیقی دل انگیز دریاچه قو چایکوفسکی رو میشنیدم که با اجرای رقص باله قو سیاه ناتالی پورتمن در جلوی چشمانم میگذشت.


منتشر شده

در

, ,

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *