داستان سکس گروهی: سکس دوازده نفره
سپیده دختر خالم بود و از بچگی با هم همبازی بودیم و همه شیطنتهامون هم با هم بود. بعد از ازدواج هم موارد متعددی سکس موازی و ضربدری با خودش و شوهرش داشتیم. دوتامون عضو یه گروه تلگرامی برای سکس ضربدری هم بودیم. تو اون گروه بیشتر از صد و بیست نفر عضو بودن. ما با یه زوج دیگه دوبار ضربدری رفتیم و سپیده اینا هم با یه زوج دیگه.
ادمین گروه رو البته نمیشناختیم. اصولا هیچ کس کس دیگه ای رو نمیشناخت تو اون گروه مگر اینکه با هم موازی یا ضربدری رفته باشند. قانون گروه هم این بود که پروفایل کسی نباید عکس داشته باشه. همه فکر میکردن که برای حفظ امنیت و زندگی خصوصی اعضا یه سری اقدامات اینجوری لازم هست.
اولین بار خود ادمین ایده سکس با نفرات زیاد رو مطرح کرد. ایده جالبی بود و قاعدتا باید خیلی حال میداد. اما ادمین فقط موضوع رو با کسانی در میون گذاشته بود که حداقل با دو عضو دیگه گروه سکس ضربدری داشته باشند تا شرکت کنندگان مطمئن باشن طرف مقابلشون میدونه داره چی کار میکنه. خیلیها به جای لذت بردن از سکس ضربدری یا تا آخر عمر دچار عذاب وجدان میشن یا طلاق میگیرن. بنابراین لازم بود تا حداقل دو عضو گروه تایید کنند.
درنهایت شش زوج با این مشخصات تو گروه پیدا شد. ساعتها بر سر اصول این کار در تلگرام بحث شد. یه گروه تلگرامی شش نفره تشکیل داده بودیم برای بحث. خوشبختانه چون در تلگرام افراد لازم نیست شماره هم رو داشته باشند خیالمون راحت بود از امنیت. درنهایت این قوانین تصویب شدند:
یک – برای حفظ امنیت، افراد در حضور بقیه افراد باید ماسک بزنند. شش جفت ماسک حیوانات مختلف به ترتیب شیر، ببر، گرگ، خرس، گربه و میمون باید از یه فروشگاه مشخص خریداری میشد.
دو – اگرچه این یه سکس دوازده نفره بود اما در نهایت یه سکس ضربدری بود نه گروهی و هر زوجی با زوج دیگه ای که تا حالا باشون ضربدری نداشته سکس میکرد. این مرحله در اتاقهای جداگانه انجام میشد و افراد میتونستن ماسکشون رو بردارن و قیافه همدیگه رو ببینن.
سه – همه زنها و مردها باید ساک میزدند اما سکس از کون مجاز نیست مگر زنی خودش اوکی بده.
چهار- از این به بعد همدیگه رو فقط با ماسکهامون صدا میکنیم و فقط میتوانستیم به زوجهایی که قبلا باهاشون ضربدری داشتیم بگیم ماسکمون چه حیوونیه که با اونها دوباره سکس نکنیم. ادمین مثال میزد که هر کدوم از زوجها یک گوشه یک شش ضلعی هست که میتونه در راستای یکی از قطرهای شش ضلعی با یک زوج دیگه سکس کنه. محل انجام کار هم شمال تعیین شد.
با قرعه کشی ماسک میمون به ما افتاد و معلوم شد که ما با شیرها و گرگها هم قبلا سکس داشتیم. میموند سه تا انتخاب، ببر، خرس و گربه که باید در روز موعود انتخاب میکردیم. ماسکها رو از مغازه مشخص همه خریدیم و حتی توی اون مغازه هم با ماسک جراحی رفتیم تا ردی ازمون نمونه.ادمین یه ویلا بزرگ برای آخر هفته برای سکس دوازده نفره تو نوشهر کرایه کرد. هزینه ویلا و مشروب و مخلفات سرشکن میشد و در روز موعود باید بصورت نقدی پرداخت میشد. هر زوجی هم برای اقامت خودشون باید جایی رو اجاره میکرد.
بالاخره روز موعود فرا رسید. هرچقدر هم با تجربه باشی باز برای همچین تجربه ای استرس داری. در نزدیکیهای ویلا ماسکها رو زدیم و با ماشین وارد حیاط ویلا شدیم. مشروب خوردن از زیر ماسکها کار سختی بود اما به هر حال کم و بیش آماده مون میکرد برای کار اصلی. یواش یواش همه شروع کردن به درآوردن لباسها. اینکه ماسک رو صورت آدم هست به آدم جرات میده که راحت تر لخت بشه. شش مرد و شش زن لخت در کنار هم. الان وقت انتخاب بود. بر طبق قرعه ما اولین زوجی بودیم که باید انتخاب میکردیم. کیر مرد ببر بزرگ بود و یه کم ترسیدم. احساس هم میکردم که ادمین خرس هست و دلم نمیخواست با ادمین باشم و در نهایت گربه ها رو انتخاب کردیم. زن گربه لاغر بود و کون و پستون برجسته ای نداشت و حمید، شوهرم ترجیح میداد سراغ ببرها میرفتیم اما من مخالف بودم. ببرها با خرسها و شیرها با گرگها با هم افتادند. در مرحله اول جلوی مردها راه میرفتیم و مردها آزاد بودند که به بدنمون دست بکشند. بعد در آغوش آقا گربه رفتم. پستانهای متوسط من رو میمالید. همه زنها روی پای مردها نشستند بطوریکه کیر مردها رو با کفلهای کونشون لمس کنند. در این مرحله به اتاقهای خودمون رفتیم و ماسکها رو برداشتیم. آقا گربه نسبتا خوش قیافه بود و اندکی تپل، ولی زنش صورت کشیده ای داشت که میدونستم حمید اصلا راضی نیست. مرد گربه به جون پستانها و کسم افتاد و حمید هم همین کار رو برای خانم گربه میکرد. اندکی بعد شروع کردم به ساک زدن برای آقا گربه. حمید و خانم گربه در وضعیت مشابهی بودند. بعد هم در مدل شصت و نه آقا گربه اینقدر کسم رو خورد تا ارضا شدم. کسم لیز لیز بود و بهش گفتم:«زود بکن». همیشه کیر غریبه لذتبخش تر از کیر شوهر آدم هست. کیرش رو با احتیاط تا ته جا زد. نگاهی به حمید و خانم گربه انداختم، بر خلاف ما که من طاقباز خوابیده بودم و آقا گربه دمر روم، خانم گربه رو کیر حمید از کس نشسته بود و بالا پایین میرفت. اندکی بعد اونها از پوزیشن ما تقلید کردن و ما از پوزیشن اونها. اما در نهایت آب مردها در پوزیشن داگی اومد. ظاهرا خانم گربه هم موقع خورده شدن کسش ارضا شده بود. به نظر میومد کار تموم شده. نگاه حمید نشون میداد خیلی راضی نبوده از تجربه سکسش.
ناگهان خانم گربه فریاد زد:«بچه ها یک کم استراحت برای راند دوم» گفتم:«راند دوم هم مگه هست؟» آقا گربه توضیح داد:«خانم من خیلی حشریه. با یه بار ارضا شدن ول نمیکنه» خانم گربه با بی پروایی گفت:«من تا یه دست کون حسابی ندم شهوتم نمیخوابه» با شنیدن اسم کون کیر حمید دوباره شروع کرد به بلند شدن. نگاهی به آقاگربه کردم و گفتم:«کون تو قرارمون نبود.» آقا گربه گفت:«نگران نباش من زیاد کون دوست ندارم»
دوباره لب تو لب شدن و مالش پستانها و کسم منو کم و بیش تحریک کرد. آقا گربه شروع کرد خوردن کسم اما این بار حمید فقط کون خانم گربه رو لیس میزد. یک دقیقه بعد خانم گربه سوراخ کونش رو روی کیر شق حمید تنظیم کرد و روی کیرش نشست و با چند تکون کیر رو تا ته تو کونش جا کرد. با دیدن این صحنه در حالیکه آقا گربه کسم رو میخورد بی اختیار ارضا شدم. خانم گربه با شدت بالا پایین میرفت. من خودم هم بارها کون داده بودم و میدونستم چه دردی داره. سوراخ کون معمولا تنگه و کیر به سختی راه خودشو پیدا میکنه، اما کون خانم گربه گشاد گشاد بود. اون حتی نزاشت شوهرش بیاد منو بکنه و ازش خواست تا شوهرش هم از کس بکندش. شوهرش کف زمین خوابید و اون روی شوهرش قرار گرفت و حمید تو کونش فرو کرد. خانم گربه راحت بود اصلا انگار نه انگار که دو کیر سوراخهاشو پر کرده. چشمهام از تعجب گرد شده بودند. عجیبتر اینکه در همین وضعیت ارضا شد. از تکونهاش معلوم بود ارضا عمیقی داشته. شوهرش آبش رو داخل ریخت و حمید هم تو کونش. دیگه اصلا دلمون نمیخواست به سکس فکر کنیم. ماسکامونو زدیم، پول ویلا و مشروب رو گذاشتیم روی میز، لباس پوشیدم و رفتیم بیرون.
چند هفته بعد به اصرار حمید سعی کردم آقا و خانم گربه رو برای یه ضربدری دیگه پیدا کنم، ولی ظاهرا هم از گروه تلگرامی شش نفره هم از گروه اصلی لفت داده بود. وقتی از بقیه اعضا پرسیدم هیچ کس خبری ازش نداشت. اصلا هیچ کس نمیشناختشون. وقتی رد همدیگر رو گرفتیم معلوم شد هیچ کدوم از اعضا با همچین زوجی سکس ضربدری نداشته بودن. در واقع ما به اشتباه یک پنج ضلعی تشکیل داده بودیم با یک عضو اضافی که هر کسی فکر میکرد توسط دیگری به گروه معرفی شده. هیچوقت معلوم نشد چطور اون زوج به گروه پیوسته بودند.
دیدگاهتان را بنویسید