داستان سکسی من و دوست دخترم مبینا
من یه مرد 34ساله هستم با دوتا بچه و همسرم که بدلایلی فقط بخاطر بچه ها زیر یه سقف هستیم وگرنه خواهر و برادریم، بگذریم،من مدرس موسیقی هستم تو یکی از کلاسهام یه دختری اومد 18ساله پوستی سفید خوش خنده و دوست داشتنی، از همون اول چشممو گرفت، با هر بهونه ای بهش نزدیک می شدم، هرچند اولش خودشو از من دور میکرد ولی من پروتر بیشتر بهش نزدیک میشدم تا اینکه اروم اروم با دستم دستشو لمس میکردمولی مقاومت نشون میداد، تا اینکه کم کم پیام دادم و بعد دوماه با ماشین رفتم دنبالش و از شهر زدیم بیرون منم که چندمدتی بود سکس نداشتم سیخ سیخ کرده بودم، تو یه پارکینگ گوشه جاده نگه داشتم، از موقعی که تو ماشین نشست دستشو گرفته بودم دست گرمی داشت و بیشتر تحریکم میکردم، ماشین رو که نگه داشتم، گفتم چشاتو ببند، چشاشو بست منم لبامو گذاشتم رو لباش و یه بوس کردم چشاشو باز کرد ذل زده بود تو چشام لبامو به لباش چسبوندم و ازس لب گرفتم و اون فقط ذل زده بود تو چشام بعد کمی که گذشت همراهیم کرد و اونم سروع کرد به لب گرفتن، اروم اروم دستم رو بردم سمت سینش دکمه بالای مانتوشو باز کردم دستمو لیز دادم سمت سینش داغ بود تو مشت جا میشد یه سوتین قرمز، گفتم بریم صندلی عقب اولش ناز کرد ولی با کمی اسرار قبول کرد، رفتیم صندلی عقب و شروع کردیم لب گرفتن تو بغلم ولو شده بود من سینه هاشو و نوکشو می مالیدم از بالای سوتین ممه هاشو داده بودم بیرون 65میشد شروع کردم لیس زدن نوک سینه هاش یک وحشی بودم چندتا گتز گرفتم نوک سینش خون اومد، دوباره شروع کردم به لب گرفتن که مامانش زنگ زد و مجبور شدم ببرمش خودشو جمع و جور کرد رسوندمش سر کوچشون و خداحافظی کرد منم رفتم حموم و یه جق مشتی زدم، چند روز گذشت و دوباره رفتم دنبالش با ماشین رفتیم یه جاده فرعی که رفت و آمد خیلی کمی داشت قبلش چت سکسی داشتیم، ماشین رو نگه داشتم و با اصرار اومد صندلی عقب شروع کردیم لب گرفتن و عشق بازی دکمه هاشو باز کردم رد گاز قبلیم زخم شده بود سینه دیگشو شروع کردم به خوردن و زبون زدن کیرم از شدت شقی داشت می ترکید، با هزار التماس به پشت برگشت شلوارشو پایین دادم، یکم باسنشو مالیدم، مثل وحشی ها یه تف زدم سر کیرم نزدیک سوراخ کونش سرش رو گذاشتم ذاخل که یهو خودشو به سمت جلو هل داد سرش خورد به دستگیره در و شروع کرد به ناله کردن منم مثل وحشی ها کیرمو فرو کردم تو بین خودم و در گیرش انداخته بودم التماس میکرد درش بیار پاره شدم، منم گوشم بدهکار نبود، روش خیمه زدم و همینجور تلم میزد و اون جیغ میزد و التماس میکرد تورو خدا درش بیار پاره شدم، گه خوردم، غلط کردم، جون مادرت درش بیار پاره شدم منم محکم گرفته بودمش و تلم میزدم بعد چند دقیقه تلم زدن آبمو توش خالی کردم روش ولو شدم و کیرمم داشت پژمرده میشد، درش که آوردم دیدم دور سوراخ کونش خونی شده یه دستمال کاغذی از جعبه کنار در برداشتم و در کونش گذاشتم تا خوناش رو تمیز کنه،مثل صورتش رو بر نگردون که حتی نگاش کنم فکر کنم داشت گریه میکرد، با بغض گفت پارم کردی داره کونم میسوزه، شلوارشو با آه و ناله بالا داد، منم چند باری ازش عذر خواهی کردم ولی دیگه باهام حرف نزد،رسوندم سر کوچشون پیاده شد، حس کردم واقعا کونش پاره شده بزور خودشو جمع و جور میکرد راه بره از اون بعد دیگه ندیدمش و جوابمو نداد
مرسی از همراهیتون
دیدگاهتان را بنویسید